گفتگو با توده کارگر و زحمتکش و پاسخ به یک پرسش!
پرسیده میشود که چرا به رغم اینکه جمهوری اسلامی با بحرانهای عمیق روبرو است و فقر و سیهروزی در گسترهای وسیع بر جامعه حاکم است ولی روی آوری مردم به سوی یک تغییر بنیادی در جامعه از روندی کُند برخوردار است؟
آیا فقط سرکوبهای خشن و محدودیتهای سیاسی، اجتماعی و مدنی است که مانع شکلگیری جنبشهای وسیع مردمی به ویژه جنبش اعتراضی کارگران و زحمتکشان میشود؟
هر کسی که در ایران زندگی میکند به نوعی از فشارهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و سرکوبها و محدودیتهای ایجاد شده از سوی جمهوری اسلامی و نهادهای سرکوبگر آن بیبهره نبوده است. به همین دلیل از خود و از دیگران سوالهای مشابه را پرسیده است. ما قصد داریم در این بیانیه، در پوشش گفتگویی کوتاه به این پرسش پاسخ دهیم و در آخر راهکار خود را نیز بیان کنیم.
اعتصابها، اعتراضها و تجمعهایی که به کرات در مراکز مختلف کارگری، از کارگران مراکز صنعتی گرفته تا پرستاران، معلمان به ویژه بازنشستگان شاهد آن هستیم و نیز اعتراضات زنان، دانشجویان، روشنفکران و غیره همگی بر امر نارضایتی وسیع تودهها دلالت دارند. این نارضایتیها واکنشهایی هستند که که عموماً ریشه در تنگناهای اقتصادی و تبعیضها و نابرابریهایی دارد که به صورت اعتراض به پایین بودن سطح مزد و مستمریها، تعویق پرداخت مزدها، افزایش ساعات کار، همسانسازی حقوقها، طرح طبقهبندی مشاغل، گرانی و کاهش قدرت خرید، تورم و فقر گسترده در جامعه تجلی پیدا میکند. یک عامل دیگر این اعتراضات، ستمها، حقکُشیها و زورگوییهایی است که در زمینههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بر تودههای مردم وارد میشود. آری اعتراضات متاثر از این عواملاند که گاهگاهی در تند پیچها و بزنگاههای تاریخی انباشت میشوند و نارضایتیها خود را در شکل انفجاری نشان میدهند. جنبشهای اعتراضی در سالها ۹۶، ۹۸ و ۱۴۰۱ نمونههای روشنی از این نوع اعتراضات هستند که بر بستر بحرانهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی موجود تبلور پیدا کردند. آنچه مسلم است ریشه همه این بحرانهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی که شرایط مشقت بار بر زندگی تودههای کارگر و زحمتکش حاکم کرده است در نظام اقتصادی و سیاسی حاکم بر کشور و سیاستهای ضدمردمی حاکمیتی است که در ۴۵ سال عمر خویش در خدمت منافع سرمایهداران و زمینداران و برخلاف منافع کارگران و زحمتکشان بوده است. در واقع فقر، بیکاری، گرانی، تورم و همه مشکلات اقتصادی که در جامعه وجود دارد و زندگی و معیشت تودهها را به این مصیبتها گرفتار کرده است و نیز شرایط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی تحملناپذیر همگی برخاسته از نظام سرمایهداری و رژیم سیاسی حامی آن است. اگر این واقعیت را نبینیم یا نسبت به آن غافل یا بیتوجه باشیم و ریشه این گرفتاریها و معضلات را نشناسیم و بجای شناخت از عامل اصلی دردها و رنجها، راههای درمان آن را در معلولها و فرعیات جستجو کنیم هرگز به راه حل قطعی نخواهیم رسید.
کارگران، بازنشستگان و همه تودههایی که برای خواستهای خود در خیابان تجمع و اعتراض میکنند و خواهان تغییر در سرنوشت خود میباشند اگر به این شناخت از واقعیات و محدودیتها و مظالمی که بر آنها روا داشته میشود رسیده باشند، قطعاً به پرسشی که در آغاز این گفتار بیان کردیم خواهند اندیشید و در صدد ارائه پاسخ درست به آن بر خواهند آمد.
در راستای این شناخت است که میتوانیم تاکتیکها و اهداف خود را متناسب با شرایط خاصی که در آن قرار داریم به درستی اتخاذ نماییم و مبارزه برای تحقق خواستههایمان را پیگری کنیم. استراتژی راه اصلی وصول به تغییر بنیادی در جامعه را نشان میدهد که از طریق انجام تاکتیکهای مشخص و مناسب میتوان به آن دست پیدا کرد. هر عمل استراتژیک خود مبتنی بر سیاستی است که هدف مبارزه را مشخص میسازد. این سیاست هنگامی که در روند مبارزه با شناخت علمی از جامعه و سیر تحول آن تئوریزه گردد به برنامه عمل تبدیل میشود. برنامه، استراتژی و تاکتیک برای آنکه مادیت یابند و زمینه یک تغییر بنیادی را در جامعه مهیا سازند به عمل جمعی و متحدانه تودهها و بالاتر از همه به عمل اجتماعی و سیاسی طبقه کارگر نیازمندند. بدون مشارکت مسئولانه و جمعی کسانی که در این عمل اجتماعی ذینفع هستند و بدون در اختیار داشتن تشکیلات مناسب که ابزار عملی نمودن آنهاست، تحقق اهداف دراز مدت و اهداف فوری کارگران و زحمتکشان امری محال است. بنابراین پاسخ ما به کسانی که اعتراضات و تجمعهای بازنشستگان را عملی فرسایشی میدانند این است که: در این مقطع از مبارزه راهی جز ثابت قدم بودن در عرصه اعتراضات خیابانی باقی نمانده است.
اما مسلم است که مبارزات خیابانی باید با تغییر و اعتلای شعارها همراه باشند و تجمعها و اعتصابهایی که تاکنون بیشتر به صورت واکنش به ستم حاکمیت سرمایهداری هستند، باید تحت هدایت تشکلهای مستقل کارگری و بازنشستگان و به شکل کنشها و مبارزات سیاسی عرض اندام کنند. به این معنی که دولت و حاکمیتی که تودههای مردم را مورد ستم و سرکوب قرار میدهد باید مخاطب قرار گیرد و در مقابل عمل ضدمردمی و شانه خالی کردن از وظایف خود پاسخگو باشد و مورد اعتراض قرار گیرد. در شرایط ویژهای که ما در آن قرار داریم. تغییر در اشکال مبارزات به منظور تحکیم آنها و ارتقایشان امری اجتناب ناپذیر است. این تغییر در درجه اول مستلزم روی آوردن به مبارزه سیاسی است.
ضرورت جنبش سیاسی طبقه کارگر صرفاً بهخاطر سیاست ارتجاعی حاکم و مخالفت رژیم با هرگونه حرکت پیشرو درجامعه و یا بهبود وضع اقتصادی و سیاسی نیست. صرفاً یا اساساً به این علت نیست که چون در سرمایهداری استبدادی ایران پاسخ به کوچکترین صدای اعتراض سرکوب است و تحقق ابتداییترین مطالبات اقتصادی هم اجباراً از مسیر مبارزه سیاسی میگذرد. بلکه حتی اگر حکومتی دموکراتیک در ایران برقرار میبود باز هم میبایست مبارزه سیاسی طبقه کارگر یکی از اساسیترین مبارزات جامعه و طبقه کارگر را تشکیل دهد. مبارزه سیاسی طبقه کارگر، مبارزهای واکنشی نیست و نباید صرفاً در واکنش به ستمها و پایمال شدن حقوق کارگران و دیگر تودهها به راه افتد، بلکه باید به این مبارزه همچون روندی کْنشی، مبارزهای برای تغییر بنیادی جامعه و پیریزی جامعهای نو و جهانی نو نگریست.
با چنین شناختی از سوی طبقه کارگر و اینکه تنها این طبقه میتواند دگرگونی واقعی و مطلوب در جامعه ایجاد کند، چشماندازی تازه در برابر کارگران و تودههای ستمدیده خواهد گشود که با روی آوردن به شیوههای تازه، نیرومند و پایدار مبارزۀ طبقاتی به سوی تحقق اهداف بزرگ خود خواهند شتافت.
پنجشنبه نهم فروردینماه ۱۴۰۳
- سندیکای کارگران نیشکر هفتتپه
- گروه اتحاد بازنشستگان
- کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری
- کارگران بازنشسته خوزستان