نویسنده: محسن سهرابی

در طول تاریخ، جنبشهای اجتماعی، مخصوصا آنان که رادیکالتر ظاهر شدهاند، اکثرا بعد از شروع دچار افت و خیزهایی شدهاند که سرانجام در پس این افت و خیزها گاهی به هدف نهایی رسیدهاند و سیستمهای مرتجع و شیاد را زیرورو کردهاند و یا نه ضعیف شدهاند و در یک لحظه از زمان به ظاهر مغلوب شدهاند.
اما نکتهای که مشخصا ویژگی مشترک آنهاست این است که از یک نقطه به بعد رصدخانهای شکل میگیرد که خط و مرز دوست و دشمن، رفیق و رقیب و حقیقت و کذب را با قدرتی حیرتآور، به مانند کنتراست سیاه از سفید و اختلاف صفر و یک از هم تشخیص میدهد و در دو صف تماما جدا دستهبندی میکند.
جنبش انقلابی و رادیکال ژن ژیان ئازادی از تمامی مراحلی که باید میگذشت، گذشت و در مسیر تکامل بیشتر است. تمامی کرایتریاهای یک حرکتِ خشمگینِ رو به جلو برای بلعیدن تمامی علائم و نشانههای انحرافی را داراست و محالِ محالات است که یک درصد بتوان این حرکت را تعدیل، منحرف، مصادره و یا خاموش کرد.
این جنبشِ پیرامون به مرکز به قدری جدی و پیشرو است که خطر فوران دوبارهاش حاکمان رژیم را مجاب کرده که تغییرات مناسبات قدرت را به طرزی اعجابآور سرعت ببخشند و دست به حذف و عزل و نصبهایی بزنند که هر کدام میزان ریسکپذیریشان نه در حد سود و ضرر بلکه در حد برد و باخت است و امکان فروپاشی از درون برایشان یک فرضیهی ثابت است. مسئلهی حذف سریع رئیسی و جنجال بر سر جانشینیِ خامنهای به خوبی نشان میدهد که جنبش ژینا تا چه اندازه توانسته است حاکمان ولایت را از اتفاقات غیرقابل پیشبینی فردای پس از تغییرات در رژیم هراسان و سردرگم کند.
جلال جلالی زاده روحانی اهل سنت اصلاحطلب، فرزند علی جلالیزاده روحانی مخلصِ و نزدیک به خمینی، و برادر مسلم جلالیزاده روحانی و مسئول کمیته قضایی کمیتهی انقلاب اسلامی، بعد از انقلاب ۵۷ است که هر دو به دلیل به اوج رساندن خیانتهایشان به جنبش ملت تحت ستم کورد در سال ۶۰ توسط پیشمرگان حزب پیشرو «کومله» به عنوان نیروهای در خدمت دشمن مرتجع در سنندج کشته شدند. او که در بستر یک خانوادهی مذهبی نزدیک به ولایت فقیه بزرگ شد در طی دهههای اخیر همواره به عنوان یک خیرخواهِ وحدتگرا برای رسیدن ملت کورد به حق و حقوقشان نقش بازی میکرد. او که در این قالب و به این شکل در راه رسیدن به قدرت دست به هر کاری از رفتن به مجلس تا تاسیس حزب «جبههی متحد کُرد» با «اُ» زد، هم اکنون برای کاندیداتوری انتخابات ریاست سیستم اجراییِ ولایی ثبتنام کرده است.
البته مشخص است که نمیتوان همهی موسسین حزب متحد کُرد را در یک دستهی کاملا مشخص قرار داد، چرا که همواره بودهاند کسانی که فریب خوردهاند و یا توهم تغییر سیستم را در سر داشتهاند اما بعدها که ریزتر و عمیقتر به مسئله نگاه کردهاند به فهم شیخعزالدینها رسیدهاند و مسیر خود را تغییر دادهاند.
اما نکتهای که اینجا هدف اشارهی این متن است مشخص شدن و غربال دقیق کسانیست که نه فریبخورده، بلکه خود فریبدهنده و عامل اجرای پروژههای امنیتی هستند. کسانی که خود معمار پروژهاند و نقش کاتالیزور برنامههای تعدیل نیروهای جنبشی را عهدهدار شدهاند.
جلالیزاده از آن دست نیروهاست، نه صرفا به دلیل تاریخ خود و خانوادهاش، بلکه به دلیل رفتارهای حسابشده و آشکارش که نشان میدهد ادامهدهندهی همان راه است که آن را به ارث برده است. او دیگر حتی به مانند دوستانش سودای اجرای پروژههای تعدیل در پوست معترض را ندارد، بلکه در روز روشن اگرچه میداند به دلیل سنی بودن رد صلاحیت میشود، دست به چنین کاری میزند تا حقیرانه راه رسیدن به سهمی نامشخص، مبهم و شکننده از قدرت در تغییرات آیندهی معادلات در ایران را هموار کند.
اگرچه جلالیزادهها در دام خوانش سطحی از جنبش ژینا به معنی اتمام آن افتادهاند، اما باید بدانند که دیگر نوشتن متنهای آنچنانی با عنوان «نقطهی بیداری ما کجاست» برای احمد کایا و پنهان شدن پشت آن و اجرای فنِ تقیهی کلاس درس ولایت دیگر به دادشان نمیرسد. باید بدانند که نقطهی بیداری بسیاری شد تشخیص دقیق عناصری چون آنها. ما هم باید در این روزهای بیداری و خودآگاهی دقیق باشیم تا دشمن را از دوست افتراق دهیم و در آن طرف خط قرار دهیم تا در آن روز مشخص و آن لحظهی تاریخی، دشمنانمان را در سینهی شکافتهی آبیدر سرخ دفن کنیم.