خون در برابر نان / احمد محمدپور

کار-مرگ، بدن‌های غیرحاکم، و وضعیت استثنایی در روژهه‌لات

ترجمەی: دیاکو کوردستانی

image 1

چکیدە:

کوردها که به‌عنوان اعضای یک ملت بی‌دولت ازلحاظ ژئوپلیتیکی میان چهار کشور ایران، عراق، سوریه و ترکیه تقسیم شده‌اند، در دنیای غرب بیشتر به عنوان جنگجویانی فوق‌العاده و انقلابیون سیاسی شناخته می‌شوند. در بحبوحه‌ی ویرانی‌های ناشی از جنگ و کشمکش‌های سیاسی، بیشتر کورد‌ها [تنها] در تلاش برای بقای اقتصادی هستند. این موضوع به‌ویژه در مورد کوردهای شرق کوردستان که تحت حکومت ایران هستند صادق است. آن‌ها شاهد بوده‌اند که زمین‌هایشان مصادره، منابع‌شان چپاول و دسترسی‌شان به سرمایه و تحرک آموزشی به‌شدت محدود شده است. به‌علاوه، کوردها تحت حاکمیت مرگ‌سیاست[1] ، و تحت انقیاد فرهنگی و اقتصادی یک رژیم استعمار داخلی بوده‌اند که ظرفیت‌هایشان برای بقای اقتصادی را به‌مرور از بین برده است. این مقاله بر اساس ادبیات سلطه و خشونت، به بررسی اتصال میان مخاطره، فضامندی و مرگ‌سیاستی می‌پردازد که در کار مرزی کوردها یا همان کولبری، در عمل تجسم یافته است. استدلال من این است که گفتمان مناطق مرزی امنیتی‌شده همچون سلاحی برای تحمیل یک وضعیت استثنایی همیشگی بر روژهلات به خدمت گرفته شده و از طریق تحمیل فعالیت کار-مرگ [پرخطر و] ناپایدار، کوردها را محکوم به حیاتی همچون مردگان متحرک کرده است. به‌علاوه این مقاله مرز را چون بایگانی‌ای به تصویر می‌‏کشد که در آنجا آثار مرگ‌سیاست دولت، در زندگی کولبران ثبت و ضبط و آشکار می‌شود.

«هر جا قدرت هست، مقاومت هم هست». میشل فوکو (1978: 95-96)
«برای مردمی استعمارزده، ابتدا و بیشتر از هر چیزی، ارزشمندترین چیز، ملموس‌ترین آن‌ها، یعنی زمین است: زمینی که نان و – والاتر از هر چیزی – شرافت را برایشان به ارمغان خواهد آورد». فرانتس فانون (1963، 44)
«حاکم بودن یعنی مرگ‌پذیری خود را کنترل کرده و زندگی را به‌کارگیری و نمایش قدرت تعریف کنیم». آشیل امبمه (2003، 12)

مقدمه:

کوردها در غرب عمدتاً همچون جنگجویانی/سربازانی فوق‌العاده و انقلابیون سیاسی شناخته می‌شوند. آن‌ها اعضای ملتی بی‌دولت هستند که ازلحاظ ژئوپلیتیک بر کشورهای ایران، عراق، سوریه و ترکیه تقسیم و تجزیه شده‌اند. بیشتر کوردها در بحبوحه‌ی ویرانی‌ها و ناآرامی‌های سیاسی، در تلاش برای بقای اقتصادی هستند. این موضوع به‌طور ویژه در باب کوردهای دولت قومی/مذهبی ایران صادق است (نک: محمدپور & سلیمانی، 2020). کوردها به این بخش از سرزمین مادری‌شان (کوردستان بزرگ) که زیر لوای حکومت ایران است [به کوردی روژهه‌لات] یا شرق کوردستان می‌گویند.[1] دولت مدرن ایران، روژهلاتی‌ها یا همان کوردهای کوردستان شرقی را به مدت دهه‌ها تحت سیاست‌های توسعه‌زدایی[2] خصمانه‌ای قرار داده که اشکال سنتی گذران زندگی، مثل کشاورزی، دامداری و منابع طبیعی‌شان را نابود کرده است. آن‌ها به چشم خود دیده‌اند که زمین‌هایشان غصب، منابع‌شان چپاول و دسترسی‌شان به سرمایه و تحرک آموزشی به‌شدت محدود شده است. علاوه بر این، کوردها ازلحاظ فرهنگی و اقتصادی تحت انقیاد یک رژیم استعمار داخلی بوده‌اند که ظرفیت‌هایشان برای بقای اقتصادی به‌مرور از میان برده است. آن‌ها در این وضعیت برای ادامه‌ی زندگی، تنها گزینه‌های محدودی را پیش روی خود می‌بینند. یکی از این شیوه‌های محدود برای حفظ بقا، کولبری است: یک شیوه‌‌ی خطرناک کار و فعالیت مرزی که تنها در چند سال گذشته باعث جان باختن یا زخمی شدن حدود 2000 کولبر توسط نیرو‌های دولتی شده است (نک: جدول 1). همان‌طور که بعداً نشان داده خواهد شد در این شغل غیرانسانی، مرگ و زندگی به‌شدت درهم تنیده‌اند و تمام نشانه‌های اعمال مرگ‌سیاست دولتی بر زندگی کوردها و سرزمین‌های «مرزی شده»ی روژهلات مشهود است. همچنین این موضوع نشان می‌دهد که چگونه دولت ایران سرزمین مادری کوردها را به سلاحی علیه هستی اجتماعی خود کوردها تبدیل کرده است (نک: De Leon، 2015). برای تبیین بیشتر موضوع [باید گفت] مسئله‌ی کولبران کورد که دولت آن‌ها را در سراسر مرز ایران و عراق هدف قرار داده و می‌دهد، با ادبیات در مورد جغرافیاهایی مثل مکزیک همخوانی دارد که در آنجا نیز دولت مرگ‌سیاست را برساخته است. برای مثال مطالعه جیسون دی لیون[3] درباره مرز آمریکا-مکزیک روشن می‌سازد که چگونه سیاست مرزی «پیشگیری از طریق بازدارندگی»[4] ایالات‌متحده آمریکا، جغرافیای خشن کویر سونوران[5] را همچون سلاحی مرگبار علیه مهاجران غیرقانونی به کار می‌گیرد تا آن‌ها را در معرض خطر کم‌آبی بدن، گرمازدگی، حمله‌ی حیوانات و دیگر خطرات بیابان قرار دهد. دولت در سرزمین‌های مرزی روژهلات نیز، در کنار استفاده از قدرت زیستی‌انضباطی، مواردی مثل حاشیه‌های کوهستانی مرز، مسیرهای دهشتناک و مخاطرات طبیعی دیگر را به کار می‌گیرد تا جغرافیای مرگ بیافریند و – به قول دی لیون – آنجا را تبدیل به گورهای باز [و آماده‌ی] مرزی کند. این مقاله در جستجوی دریافتی خوداظهارانه و مردم‏نگارانه در مورد تجربه‌ی زیسته‌ی کولبران کورد است و مسئله‌اش این است که چه کسانی و چرا وارد این شغل می‌شوند. مهم‌تر این‌که بررسی می‌کند چگونه اِعمال دولتی تفاوت‌های قومی/مذهبی و زبانی در این کار پرمشقت به شکلی مرگ‌آور ظاهر و پنهان می‌شود.

در زبان کوردی، منظور از کولبر (جمع: کولبران) کارگران لب مرز است – اعم از پیر، جوان، مرد و یا زن – که کالاهایی را بر پشت خود حمل کرده و از مرز ایران با عراق یا ترکیه عبور می‌دهند. بار کولبرها ممکن است لوازم‌خانگی، سیگار، لاستیک خودرو یا کالاهایی از این قبیل باشد که با دستمزدی در حدود 40هزار تومان یا حداکثر یک دلار برای هر کیلوگرم، آن را از مرز عبور داده و حمل می‌کنند. وزن بار کولبرها، بسته به سن، توانایی جسمانی یا جنسیت کولبرها فرق می‌کند و از 25 تا 100 کیلوگرم و چه بسا بیشتر در نوسان است. این بارها متعلق به دلالان محلی یا بازرگانان غیر کورد هستند که از نزدیک تحت حمایت نهادهای نظامی و امنیتی یا از آن نفع می‌برند. در سال‌های اخیر، به‌خصوص پس از سال 2009، شمار کوردهایی که ناچار به روی‌آوردن شغل کولبری شده‌اند افزایش چشمگیری داشته است. علی‌رغم این‌که بر اساس گزارش‌ها حدود 200هزار نفر از کوردها مشغول این پیشه‌ی پرمشقت هستند،[2] دولت از قانونی کردن این شغل سر باز زده است و غالباً از آن تحت عنوان «قاچاق» نام می‌برد تا خشونت افسارگسیخته علیه آنان در مرزهای امنیتی‌شده روژهلات را توجیه کند. باوجود «غیرقانونی» اعلام شدن کولبری و حملات روزانه به کولبرها، دولت از مزایای اقتصادی کولبری بهره‌ی خود را می‌برد. این موضوع در گزارش[3] سال 2021 مسئولان دولتی، به‌وضوح آمده است و به شکل طعنه‌آمیزی با تصویر کولبرانی آراسته شده که به زحمت بارها حمل می‌کنند و آن‌ها را می‌ستاید که سهم‌شان در بخش تجارت امسال بالغ بر 24 میلیون دلار بوده است (جدول 1).

image 2

کولبرها معمولاً در دسته‌های چند ده/صد نفره حرکت می‌کنند و خطر عبور از مسیرهای گول‌زننده‌ی کوهستانی را به جان می‌خرند؛ مسیرهایی که ممکن است مین‌گذاری شده یا نیروهای دولتی در آن‌ها کمین کرده باشند. یک سفر عادی ممکن است به هرگونه سرانجامی برسد و از دوازده ساعت تا دو روز طول بکشد. شغل کولبری که زمانی کاری کوتاه‌مدت برای افرادی غیرماهر بود اکنون به خاطر سیاست‌های توسعه‌زدای دولت ، تبدیل به نماد زندگی کوردها شده است و حتی فارغ‌التحصیلان دانشگاهی، کارگران ماهر و ورزشکارانی را هم شامل می‌شود که به خاطر فقدان فرصت‌های اقتصادی و سرمایه‌گذاری زیربنایی، ناچار به اشتغال در آن شده‌اند. ذکر داستان باقر این وضعیت را روشن‌تر می‌کند: «من با رتبه‌ی 12 دکترای ریاضی قبول شدم، اما در گزینش مردود شدم. با داشتن مدرک فوق‌لیسانس به هر اداره‌ای مراجعه کردم گفتند لازمت نداریم. پدرم پیر است و مجبورم خانواده‌ام را حمایت مالی کنم. کولبری تنها کاری بود که می‌توانستم انجام دهم».

اگرچه کولبرها درآمد چندانی ندارند اما برای تأمین مخارج خانواده‌هایشان به‌ناچار زندگی‌شان را به خطر می‌اندازند. حرکت آن‌ها معمولاً صبح بسیار زود، یعنی حدود ساعت 4 صبح شروع می‌شود و شامل پیاده‌روی از میان صخره‌های خطرناک و گول‌زننده و تحمل سرمای استخوان‌سوز زمستان‌های سخت نیز می‌شود. وضعیت طبیعی دهشتناک این کوهستان‌ها می‌تواند باعث سُرخوردن و سقوط کولبرها و ازاین‌رو حوادثی مرگبار برایشان شود. بااین‌وجود جغرافیای کوهستانی و برفی این مناطق، تنها چالش و نگرانی‌شان نیست. آن‌ها هنگام عبور از مرز برای تحویل کالاها، به‌طور مداوم از سوی نیروهای مرزبانی هدف قرار می‌گیرند و درنتیجه، شمار زیادی از آن‌ها جانشان را از دست داده یا در این راه [به درجات گوناگون] زخمی می‌شوند.

image 3
تصویر 1: نمایش کولبرانی که در حال حمل کالاها در مسیرهای کوهستانی هستند.

مردم‌شناسی مرگ‌سیاست:

این مطالعه در نقطه‌ی تلاقی پژوهش‌ها در زمینه حاکمیت (نک: آگامبن، 1998؛ کالفین، 2010؛ نوریس، 2007)، خشونت (نک: داس و همکاران، 1997؛ کاکس و لوین، 2009؛ نوردستروم، 2004) و ادبیاتی نوظهور در زمینه‌ی مرگ در مناطق استعمارزده‌ی نوین (نک: روبن، 2018) قرار می‏گیرد. اساس این مباحثات عمدتاً بر روی‌آوری مجدد به بینش کارل اشمیت در باب حاکمیت قانون (کولمن و گروو، 2009؛ کریستی، 2018) بنا شده که تعریف آن بدین گونه است: «آن‌که تصمیم بر [ایجاد] وضعیت استثنایی[6] با اوست … و حاکمیت این وضعیت را در کلیت آن ایجاد کرده و تضمین می‌کند … و امتیاز انحصاری اتخاذ تصمیمات نهایی را دارد» (اشمیت، 1985، 13). مردم‌شناسان مفهوم حاکمیت را همچون ابزار تحلیل گفتمان به کار گرفته‌اند تا بدین‌وسیله و با لحاظ‌کردن تجربه‌های مشترکی که از استعمارگری اروپاییان و میراث سیاسی آنان که برای دولت‌های خلف‌شان بر جای مانده است، به مطالعه‌ی فرهنگ‌های بومی و خواست‌شان برای تعیین سرنوشت در ایالات‌متحده، کانادا و آفریقا بپردازند (نک: بونیلا، 2017؛ کاوانوی، 2017؛ استورم، 2017). این موضوع نشان‌دهنده‌ی تغییر موضع از مطالعه‌ی اشکال کلاسیک نظام‌های سیاسی و ساختارهای قدرت به اشکال جدید سلطه است (نک: کلمنتس، 2016؛ دوبراتز و همکاران، 2019؛ کریزانیاک، 2010؛ نَش، 2007؛ نیومن، 2008؛ اروم و دیل، 2009، راش، 1992؛ اسمیت، 2011). دانشمندان علوم اجتماعی، به دنبال رشد مباحثه در باب مفهوم مدرن حاکمیت و مهم‌تر از آن، مفصل‌بندی مجدد و معاصر آن از سوی فوکو و آگامبن، نه‌تنها تئوریزه کردن مجدد میراث لجوج استعمارگری مقیم را آغازیده‌اند (کاواناگ و وراچینی، 2017؛ مارتیر، 2017) و بررسی کرده‌اند که چگونه استعمارگران زمین‌های مردم بومی را غصب کرده‌ و مرتکب نسل‌کشی تمام‌عیار شده‌ (نک: ویتز، 2003) و اسیمیلاسیون اجباری را به اجرا درآورده‌اند – عملی که وولف (2006، 27) از آن به عنوان «منطق حذف» یاد می‌کند – بلکه آن اشکال مدرن استعمار را هم مورد مداقه قرار داده‌اند که جوامع اقلیت‌سازی‌شده و بی‌دفاع را آسیب‌پذیر و قابل‌حذف‌ می‌کند.

دانشمندان علوم اجتماعی هنگام کار بر مفهوم حاکمیت، نظرات خود را عمدتاً بر سه موضوع بنا می‌کنند: مفهوم زیست‌قدرت فوکو، مفهوم «وضعیت استثنایی» آگامبن و دست‌آخر مفهوم مرگ‌سیاست امبمبه که در اصل بازمفصل‌بندی انتقادی همان مفهوم زیست‌قدرت فوکو در بافتاری غیرغربی است (نک: بونیلا، 2017؛ هانسن و استپوتات، 2006). فوکو (1980) استدلال زیست‌قدرت خود را در بافتاری تاریخی قرار می‌نهد و در آن به ترسیم نوعی تبارشناسی قیاسی یا کلاسیک قدرت برای قبضه‌کردن «اشیا، زمان، بدن‌ها و در نهایت خود زندگی» می‌پردازد که از سوی حاکمیت پیشا‌مدرن برای ارتقای زیست‌قدرت در دولت‌های مدرن، اعمال می‌شود. در حالی که شکل پیشا‌مدرن قدرت در شاه یا سلطان ظهور می‌یافت و تنها او بود که حق «گرفتن حیات یا اجازه‌‌ی تداوم آن» را در اختیار داشت (فوکو، 1978، 138) اما شکل مدرن قدرت نه تنها از طریق تهدید به تحقق مرگ، کنترل را در دست دارد بلکه این حق را هم دارد که «حیات را تداوم بخشیده یا تا سرحد مرگ منع کند» (فوکو، 1978، 138). فوکو زیست‌قدرت و قدرت انضباطی را دو شکل مرتبط اما متفاوتِ قدرت وصف می‌کند. در حالی‌که زیست‌قدرت همچون قدرت بر زیست یا حیات تعریف می‌شود، قدرت انضباطی نهادها یا سازوبرگی را دربر می‌گیرد که زیست‌قدرت از طریق آن اعمال و اجرا می‌گردد (نک: هافمن، 2011؛ تیلور، 2011). اعمال حاکمیت [در این‌جا به معنای] اعمال زیست‌قدرت از طریق نهادهای انضباطی «بر انسان‌ها [ی مرگ‌پذیر] و تعریف حیات همچون گسترش و تجلی قدرت» است (نک: امبمبه، 2003). زیست‌قدرت در این معنا، نه‌تنها حکومت و حکومت بر خود را دربر می‌گیرد بلکه در سطح گفتمانی، نوعی تولید دانش در مورد دیگری را هم شکل داده و عادی‌سازی می‌کند.

آگامبن ضمن بسط دادن مفهوم زیست‌قدرت فوکو، استدلال می‌کند که قدرت حاکمیتی، خود را از طریق صدور فرمان‌های سیاسی نهادینه و بازتأیید می‌کند تا تعیین کند چه کسی صاحب مقام حقوقی‌-‌قانونی شده یا از آن مبری می‌شود و بدین ترتیب مستحق عنوان بشر و حقوق آن می‌گردد [یا نه]. قدرت حاکمیتی از طریق مستثناسازی که در آن قانون به تعلیق درمی‌آید نایل بدین هدف می‌گردد: عملی مستبدانه که انسان‌ها را تبدیل به گروهی هوموساکر می‌سازد: انسانی که طبق قانون روم باستان عاری از حقوق خویش شده بود (آگامبن، 2005). هوموساکر از دایره‌ی حقوق خود بیرون گذاشته شده است، تحت مخاطره‌ی بی‌قید‌و‌شرطِ امکان کشته شدن توسط هر کسی است (نک: آگامبن، 1998)؛ بنابراین هوموساکر «در پیوندی مداوم با قدرتی است که او را کاملاً محروم کرده است تا جایی‌که در هر لحظه در معرض تهدید مرگ بی‌‌قید‌و‌شرط قرار دارد» (آگامبن، 1998، 183). از نظر آگامبن، وضعیت استثنایی، صرفاً مقوله‌ای سیاسی نیست، بلکه یک‌ی مسئله فلسفی نیز هست. اشاره‌ی اولیه‌ی او به استثنا ارتباطی این‌چنینی با سیاست ندارد، بلکه بیشتر به ایده‌ای دیالکتیکی مرتبط است که [در آن] استثنا، امر کلی را آشکار می‌سازد. آگامبن اشاره می‌کند که «مستثنی‌کردن، نوعی محروم‌کردن است» (18) که نه از طریق گسست مطلق از قانون، بلکه در پیوند با آن عمل می‌کند. من این مفهوم را برای مطالعه بر زندگی کولبران به کار گرفته‌ام، چون حکومت می تواند هر طور مایل است یک کولبر – که یادآور همان مفهوم هوموساکر آگامبن است – را خارج از چهارچوب قانون اما همزمان مطابق آن بکشد یا زخمی، بازداشت، دستگیر یا ناپدید کند (نک: کیرو & مک کاولی، 2006). در اینجا «سازوبرگ دولت» از رده‌بالاترین مسئولان امنیتی/نظامی تا پایین‌ترین‌ رده‌ها را در بر می‌گیرد، از جمله سربازی ساده که به‌سادگی می‌تواند جان کولبرها را ببخشد یا بگیرد (نک: هینتون، 2002). یک کولبر به شیوایی تمام این موضوع را این‌گونه بیان کرده است:

«آن‌ها هروقت و هرجا می‌توانند ما را بکشند، اما کشتن ما لب مرز و هنگام کولبری آسان‌تر است، چون همه‌ی توجیهات لازم را در اختیار دارند. آن‌ها در روز روشن می‌توانند شما را مثل یک حیوان هدف گلوله قرار دهند و کسی هم برایش مهم نیست. نه زبان و مذهب‌مان با آن‌ها یکی است و نه لباس‌هایمان؛ هیچ‌کدام از ماها شبیه آن‌ها نیستیم، انگار خدای ما هم فرق دارد. وقتی ترک یا فارس باشید وضعیت فرق می‌کند؛ اگر شیعه هم باشی همین‌طور. کجای عجمستان [مناطق غیر کورد/فارس] چنین جنایتی انجام می‌شود اما قاتلان به‌آسانی تبرئه می‌شوند؟»

امبمبه مفاهیم زیست‌قدرت فوکو و وضعیت استثنایی آگامبن را بسط داده و استدلال می‌کند که قدرت حاکمیتی حق خود را برای کشتن و خلق «مرگ‌جهان‌ها»[7] هم اعمال می‌کند؛ یعنی جایی که مردم همچون مردگان [متحرک] زندگی می‌کنند. او فوکو و آگامبن را به خاطر اروپامحور بودن و ناتوانی در درک دینامیک پیچیده‌ی قدرت حاکمیتی در بافتارهای غیر غربی که در آن زیست‌سیاست توسط زبان، مذهب و هویت شکل گرفته است، مورد انتقاد قرار می‌دهد (نک: سلیمانی و محمدپور، 2023). وقتی که این رویکرد برای مطالعه جوامع به حاشیه رانده شده بر اساس تفاوت‌های قومی، مذهبی و جنسیتی به کار گرفته شده است (بیلی و موبلی، 2018؛ چاکرابورتی، 2021؛ ایسلکل، 2022)، توجه و میل به پژوهش‌های قابل‌ملاحظه‌ای را در بافت‌های غیر غربی، مثل آمریکای لاتین (نک: امرسون، 2009) و فلسطین (امبمبه، 2003) به خود جلب کرده است. بر اساس رویکرد امبمبه، مرگ‌سیاست «یعنی این‌که بتوانیم تعیین کنیم چه کسی اهمیت دارد و چه کسی ندارد، کدام گروه‌ها قابل‌ نادیده‌گیری هستند و کدام‌ها نیستند». همان‌طور که در این مطالعه نشان داده شده است، کولبری صرفا یک شغل بی‌ثبات نیست، بلکه تجلی گفتمانی نژادی‌زبانی است که سیاست هویت را در ایران تعریف کرده و جان می‌بخشد (نک: محمدپور، 2023ب)؛ سیاستی که مردم/جمعیت را به دو گروهِ بدن‌های حاکم و سوژه‌های غیرحاکم – مثل کوردهایی که زندگی‌شان بی‌اهمیت و ازاین‌رو قابل نادیده‌گیری پنداشته‌ می شود – تقسیم می‌کند. شاهد بر این مدعا، تأکید مکرر کولبرهایی است که طی مصاحبه‌هایم با آن‌ها می‌گفتند «جان یک حیوان در نگاه آن‌ها [نظامیان] ارزشش بیشتر از جان کوردها است».

امبمبه مرگ‌سیاست را به کنش‌ها و نهادهای زیست‌-‌مرگ‌-‌انضباطی مثل مرز، زندان‌، جنگ و کنترل پلیسی، که مرگ را تولید یا اداره می‌کنند، پیوند می‌زند. منظور امبمبه از مرتبط ساختن زیست bio با مرگ necro – به معنی سیاست مرگ – آن فضای سیاسی معاصری است که جوامع آسیب‌پذیر و اقلیت‌سازی شده در آن – مثل کوردها – به موقعیت‌های بی‌ثبات و مرگ‌-‌جهان‌هایی مثل کولبری رانده می‌شوند. این نهادها همچون «تکنولوژی‌های نابودگر»، همراه با اثرات بدنی مشهودتر یا «مرگ‌-‌خشونت[8]» عمل می‌کنند (امبمبه، 2003). امبمبه می‌پرسد: «چه جایگاهی به زندگی، مرگ و بدن انسان (به‌خصوص بدن زخمی یا به قتل رسیده وی) بخشیده شده است؟ [جایگاه آن‌ها] در نظام قدرت چگونه ثبت و ضبط شده است؟»(12). موضوع مرگ‌قدرت بر خلاف زیست‌قدرت، این است که زندگی چگونه در معرض قدرت مرگ قرار گرفته است به نحوی که انسان‌ها چنان مردگان [متحرک] زندگی می‌کنند. مرگ‌-‌جهان‌ها «اشکال منحصربه‌فرد و جدیدی از هستی اجتماعی هستند که در آن شرایطی بر جمعیت‌های انبوهی از مردم تحمیل شده که آن‌ها را بر وضعیت و جایگاه مردگان متحرک می‌نشاند». (40) این تغییر جایگاه، نقطه‌ی تلاقی زندگی، مرگ، قدرت و فضا در دوران مدرن را به‌وضوح نشان می‌دهد. مرگ‌سیاست آشکار می‌کند که چگونه دولت از طریق به‌کارگیری و تحمیل تکنولوژی‌های بی‌ثباتگر، حق حاکمیت خود را برای کشتن کولبرها – که به عنوان دشمن، قاچاقچی یا تهدید برای امنیت ملی قلمداد می‌شوند – اعمال می‌کند. این موضوع نشان می‌دهد که چگونه دولت کولبرها را به زندگی محض، تقلیل می‌دهد؛ زندگی‌ای که می‌توان آن‌ را حذف کرد بدون آنکه پیامدی داشته باشد یا به رسمیت شناخته شود: آن‌چنانکه کولبری می‌گفت: «آن‌ها می‌توانند در روز روشن شما را مثل یک حیوان هدف قرار دهند و کسی هم گوشش بدهکار نیست»؛ بنابراین مرگ‌سیاست آن نهادهای مرگ‌آفرین و سیاست‌هایی را آشکار می‌کند که مردم کورد را در ایران و آن سوی مرز تحت تاثیر قرار می‌دهد.

من نیز هم‌راستا با امبمبه و آگامبن، مرگ‌سیاستِ کولبری را «کارِ مرگ» ـی[9] تعریف می‌کنم (امبمبه، 2019، 67) که مجازات جمعی و فردی را بر کوردها تحمیل می‌کند، آن‌هم نه فقط از طریق قدرت انضباطی – مثل سرکوب زبان و محرومیت اقتصادیشان – بلکه از راه تکنیک‌هایی هم که آن‌ها منقاد مرگ‌-‌جهان زندگی بی‌ثبات کولبری می‌سازد. مرگ‌سیاست کولبری به این دلیل اهمیت دارد که – همان‌طور که امبمبه می‌گوید – معنای مرگ نیز مثل معنای زندگی (در زیست‌سیاست)، از طریق عناصری بدنمند ظاهر می‌شود؛ بدنمندی بدن‌ها، بدنمندی کسی که می‌کشد، کسی که هدف قرار می‌گیرد و کشته می‌شود و نیز چگونگی این جریان (نک: امبمبه، 2003، 2017، 2019)؛ بنابراین زیست‌سیاست از پیش با مرگ‌سیاست درهم آمیخته است، بدین معنا که حاکمیت با توجیه مرگ عده‌ای، انگار از زندگی عده‌ای دیگر محافظت می‌کند (نک: هاسکاج، 2018؛ کوینان و تیله، 2021). مرگ‌سیاست حکومت ، از طریق خلق و عاد‌ی‌سازی مقولاتی «سیاسی» همچون «کولبران کورد»، «کولبران زن کورد» و «تجزیه‌طلبان کورد»،[10] نظامی سلسله‌مراتبی را تأسیس کرده تا معیارهایی را برای تحمیل و توجیه حاکمیت مرگ‌قدرت بنا ‌کند (نک: راوس، 2021).

روش‌‏شناسی:

این مقاله در ادامه‌ی پژوهش‌های دانشگاهی و درگیری فزاینده من با سیاست کوردبودن و هویت کوردی در ایران در دهه‌های گذشته است و بر اساس مصاحبه‌ی من با 13 نفر از کولبرانی که زندگی‌شان به‌شدت تحت تأثیر این شغل طاقت‌فرسا قرار داشته نوشته شده است. من از مشارکت‌کنندگان پژوهشم درخواست کردم سرگذشت شفاهی‌شان را با من به اشتراک بگذارند و شش نفر از آنان سخاوتمندانه داستان‌های شفاهی‌شان را مکتوب کرده و در اختیارم قرار دادند. من داستان‌ها و روایت‌هایشان را از طریق نقل‌قول، بینش تحلیلی و برساخت‌های تجربی زنده، انسجام بخشیدم. مصاحبه‌ها ابتدا به زبان کوردی انجام، ضبط و ثبت شده و سپس به زبان انگلیسی ترجمه شدند. البته من تنها نقل‌قول‌های خاصی را که حاوی یافته‌ها بود به انگلیسی برگرداندم. من در حین مطالعه و پس از آن، داده‌ها را همچون بخشی از فرایندی تکراری و دُوری به صورت موضوعی و گفتمانی تحلیل کردم. منبع دیگر اطلاعاتم، اطلاعات موجود درباره‌ی کولبرها از سوی سازمان حقوق بشری هنگاو[4] و کولبرنیوز[5] است: دو سازمان غیر دولتی که کارشان مستندسازی و پخش اخبار روزانه، رویدادها و حوادث پیش‌آمده برای کولبرهای کورد از طریق رسانه‌های مجازی همچون فیس‌بوک، اینستاگرام، تلگرام و توییتر است و گزارش‌هایشان منبع باارزش و قابل‌اعتمادی برای مطالعه است. دست‌آخر من از اطلاعات در دسترس در وقایع آنلاین هم بهره برده‌ام، به‌ویژه از جانب روزنامه‌نگاران کوردی که با کولبران مصاحبه کرده‌اند.

کوردها، بی‌دولتی و شهروندی ناممکن:

ستون فقرات استدلال من، همانا هم‌پیوندی حاکمیت و مرگ‌سیاست است. کوردهای شرق کوردستان خودشان را همچون جامعه‌ای فاقد حاکمیت و آماج اصلی سازوبرگ آسیمیله‌کننده‌ی اجباری و ستمگر دولت مدرن احساس می‌کنند. هم‌چنان‌که محمود مدنی (1996) اظهار می‌کند سیاست‌ها و میراث استعماری می‌تواند شهروندیِ فاقد حاکمیت خلق کند، بدین معنا که سوژه‌ها از قدرت سیاسی بیرون رانده و به مهمانانی دائمی تقلیل داده شده‌اند. بر همین منوال است که نظام قانون اساسی موجود ثابت کرده که جوامع غیر فارسی/شیعی، مثل کوردها، عرب‌ها، بلوچ‌ها، تورک‌ها و دیگران، امکان شهروندی ندارند. چون [از نگاه آنان] کوردها زبان «درست»[11] صحبت نمی‌کنند و مذهب درستی ندارند به آسانی «دشمن حکومت» انگاشته شده و انگ می‌خورند و بدین ترتیب بدل به مشهودترین و قابل‌هدف‌گیری‌ترین سوژه‌ها برای ایدئولوژی حقوقی-‌زیستی‌-‌مرگ-سیاسیِ دولت می‌شوند.

جامعه‌ی حاکم، یعنی فارس‌ها، در ایران از طریق جعل و سرهم‌بندی یک هویت ملی ممتاز و منفرد بر اساس زبان فارسی و مذهب شیعه، «دیگریِ» اتنیکی خود را برساخته و به حاشیه رانده‌اند (نک: کرونین، 2003). همچنانکه انسان‌شناس، استانلی تانگاراج (2022) نشان داده است عملِ دیگری‌سازیِ اتنیکی‌زبانی در خاورمیانه، نوعی «نژادی‏سازی» مشابه با همان چیزی خلق کرده است که جوامع آفریقایی آمریکایی و بومی‌ِ به صورت تاریخی تحت سلطه استعمار تجربه کرده‌اند. فاطمه گوچِک (2015)، باریس اونلو (2016) معشوق کورد (2021) و محمد صالح (2021) نیز بررسی کرده‌اند که چگونه برهم‌کنش ملیت، زبان و قومیت در ترکیه، نوعی امپریالیسم فرهنگی داخلی ایجاد کرده که اساس آن بر برتری‌داشتن تورک و دیگری‌سازی از غیرتورک‌ها است.

این فهم دیرپا از «مردم‌بودگی»[12]، در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران (1979) به بهترین نحو منعکس شده است. این قانون به گونه‌ای نوشته شده است که مبنایی حقوقی و قانونی برای جامعه حاکم فراهم کند که بتوانند به صورت سیستماتیک کوردها را از قدرت سیاسی و رفاه اقتصادی بیرون برانند (نک: به اصل‌های 15، 19 و 112). قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران تشیع را همچون مذهب رسمی امتیاز بخشیده و با اعلان زبان فارسی به عنوان زبان رسمی «ملت»، فارس‌گرایی را نیز ممتاز کرده است. این در حالی است که اصل 19 همین قانون مشخص می‌کند که «مردم ایران از هر قوم و قبیله‌ای که باشند از حقوق مساوی برخوردارند و رنگ، نژاد، زبان و مانند این‌ها سبب امتیاز نخواهد بود». در همین حال اصل 15 اعلان می‌دارد که «زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران زبان فارسی است». در حالی که قانون اساسی مرزهای قومیت، ملت و مذهب را نامشخص کرده و حاکمیت فارسی/شیعی را قانونی نموده و امتیاز سلطه فارسی/شیعی را عادی‌سازی می‌کند و با این کار نظامی سلسله‌مراتبی برای برتری فارسی را خلق می‌کند (نک: محمدپور، 2023 الف).

کوردهای روژهلات همچون جامعه‌ای که ازلحاظ قومی/مذهبی به حاشیه رانده شده‌ و سابقه‌‌ی صد ساله در مبارزه سیاسی برای احقاق حقوق خود دارند، به‌طور مداوم با سیاست‌های اسیمیلاسیون اجباری و مجازات جمعی روبرو بوده‌اند؛ در حالی که نه از جانب روشنفکران فارس و نه پژوهشگران خاورمیانه و ناحیه‌ی شمال آفریقا (MENA)، توجهی بدان‌ها نشده است. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، قدرتی فراحقوقی برای دولت قائل است تا آنچه را که فعالیت‌های ضد انقلاب تعریف کرده و یکپارچگی «ملی» و منطقه‌ای را تهدید می‌کند، منع، مجازات یا حذف کند. دولت ایران با عادی‌سازی و تحمیل هم‌معنایی فارس‌بودن با حاکمیت جامعه و «ظرفیت تاریخی» ممتاز آن برای اعمال قدرت و حکومت، اعمال خشونت فراقانونی علیه دیگری‌های قومی و مذهبی را مشروع می‌سازد (نک: اصغرزاده، 2007؛ محمدپور، 2023 ب)؛ بنابراین خود چهارچوب قانون اساسی ، جاده صاف کن خشونت دولتی کنونی و قدرت انضباطی حاصل از آن در روژهلات است. اگرچه این قانون در ظاهر تبعیضی علیه کوردهایی که جایگاه [اجتماعی] پایین‌تری اشغال کرده‌اند روا نمی‌دارد اما با ناچار کردن آن‌ها به همرنگ شدن با نمادهای «رسمی» هویت ملی، به‌طور ضمنی آن‌ها را از جایگاه و نهادهای بالاتر باز می‌دارد.

رفتار خودسرانه با شهروند بر اساس حاکمیت رویکرد «آتش به اختیار»  ایجاد می‌شود (نک: سلیمانی و محمدپور، 2023) که به‏طور ضمنی و آشکار بر ساختار و دینامیسم سیاست و فرهنگ در ایران سایه انداخته است. تفسیر دلبخواهی از قانون و به‌کارگیری خشونت علیه دیگری قومی همان عقل سلیم مورد نظر گرامشی را ایجاد کرده که به حق [دولت برای] کشتن مشروعیت می‌بخشد و دولت را مجاز می‌سازد تا به قول هینتون (2002)، استراتژی «از میان بردن تفاوت‌ها»[13] را حفظ کند. اصطلاح «سازوبرگ دولت» در اینجا اهمیت دارد و از بالاترین رده‌های نظامی/امنیتی تا افراد پایین‌ترین رده‌ها مثل سربازان را شامل می‌شود. این موضوع از گفته‌های یک کولبر نیز مشهود است که می‌گوید: «در روژهلات هر سربازی حکم یک ژنرال را دارد. جان ما به حرف یک سرباز بسته است».

فقدان حاکمیت [بر خود]، کوردهای هر چهار کشور را با اشکال گوناگون خشونت مواجه کرده است که از سلب مالکیت زمین‌هایشان گرفته تا مشاغل پرخطر و خشونت بدنی مرتبط با آن را شامل می‌شود (نک: بوزکالی، 2020؛ گونای، 2019). کوردها که از واژه نیشتمان برای نام بردن از وطن‌شان استفاده می‌کنند به‌طور تاریخی در برابر مرزهای داخلی به مثابه مرزهای تحمیلی استعماری، مقاومت کرده‌اند؛ مرزهایی که سرزمین مادری‌شان را به زور [تجزیه و] تقسیم کرده و مُهر قومیت خارجی بر هویت‌شان زده است (سیمپسون، 2014). اسیمیلاسیون تحمیلی و ستم نهادینه‌شده، دو ابزار انضباطی استعماری داخلی هستند که دولت ایران در روژهلات از آن‌ها بهره برده و مستقر کرده است. شاخص‌های فرهنگی کوردها، از جمله زبان، مذهب و آداب و رسوم، انگار تهدیدی ذاتی برای نظم مسلط هستند که کوردها را بدل به مظنونی همیشگی و روژهلات را منطقه امنیتی کرده‌اند؛ منطقه‌ای که می‌توان در آنجا قانون را نادیده گرفته یا به حالت تعلیق درآورد یا با ضوابط فراقانونی جایگزین کرد (نک: سلیمانی و محمدپور، 2020الف، 2020ب). به‌طور مثال حکومت در روژهلات از نزدیک جشن‌های سال نو، جشنواره‌های فرهنگی، رویدادهای مذهبی و نمازهای جمعه را زیر نظر می‌گیرد. منطقه‌ی امنیتی کردنِ روژهلات، بهانه‌ای فراهم آورده تا حداکثر نظارت و خشونت را بر این منطقه اعمال شود. تجربه‌ی روزمره‌ی کولبرها از خشونت، تنها یکی از نمودهای گفتمان تبعیض‌آمیز سیستماتیک حکومت است و نشان می‌دهد که چگونه حدود مردم‌‌بودگی، شهروندی و حقوق بشر را در مناطق قومیتی حاشیه کشور، تعریف و تعیین می‌شود. این موضوع به صورت متقاعدکننده‌ای در گفته‌های یک کولبر منعکس شده است:

« ما را نمی‌کشند؛ بلکه ما را در روز روشن اعدام می‌کنند. چیزی که اینجا می‌بینید قتل‌عام است؛ آن‌ها آنقدر بی‌رحم هستند که حتی از کشتن اسب‌های ما هم صرف‌نظر نمی‌کنند. غیر از نان در آوردن برای خانواده‌هایمان چه گناهی مرتکب شده‌ایم؟ ما فقط مقداری برنج یا لاستیک حمل می‌کنیم. اگر این‌ها غیر قانونی است پس چرا ما را دستگیر و محاکمه نمی‌کنند؟ پس چرا مثل یک انسان با ما رفتار نکرده و بار ما را توقیف نمی‌کنند و مجازات‌مان نمی‌کنند؟ چرا کشتن؟ چرا خودشان همه چیز را به داخل قاچاق می‌کند؟ این مرز تبدیل به شکارگاه شده است. کشتن یک کورد برای آن‌ها بسیار آسانتر از کشتن یک حیوان است. من نمی‌دانم چرا یک دفعه همه را نمی‌کشند و راحت‌مان نمی‌کنند؟»

 را شغلی انسانیت‌زدا نشان می‌دهد و گواه این حقیقت است که گفتمان ملی‌گرایی ایرانی در باب خالص‌سازی ملت تا آنجا پیش رفته که مردم را به دو گروه فارس‌های انسان و غیرفارس‌های حیوان تقسیم کرده است.

سیاست ضد کورد توسط رژیم پیشین، یعنی خاندان پهلوی (1941-1979)، بنا نهاده شده بود، در ادامه تشدید شد. حکومت پهلوی بر اساس دانش باستان‌شناسی مستشرقین به دنبال خلق [ملت] ایرانی خالص بود (بارتن، 2021) و قومیت، زبان، فرهنگ و «مردم‌بودگی» همه‌ی ملت را با نژاد آریایی/فارس‌بودن برابر می‌نهاد (نک: محمدپور و سلیمانی، 2022؛ تانگاراج، 2022، وزیری، 1993، صص 67-69).  نظام‌های سیاسی یک سده‌ی گذشته در ایران، سیاسی‌کردن تفاوت‌های فرهنگی را محور ایدئولوژی خود قرار داده و پروژه دولت‌سازیشان را بر پایه‌ی سیاست تحمیلی یک کشور، یک ملت، یک زبان پیش بردند (نک: متین عسگری، 2018؛ محمدپور و سلیمانی، 2019؛ سلیمانی و محمدپور، 2019). همان‌گونه که جاناتان روزا[14] ـی انسان‌شناس (2019) در مطالعه خود در مورد میراث استعماری فرهنگ‌های لاتین نشان داده است، آن دسته از ایدئولوژی‌های نژادی/زبانی که آغشته به امیال استعماری هستند سرانجام زبان را به مقوله‌ای نژادی ترجمه و عادی‌سازی می‌کنند. در مورد ایران، این ایدئولوژی، فارسی را همزمان تبدیل به امتیازی نژادی و زبانی کرده است (همچنین نک: محمدپور، 2023ب).

رویداد جنگ ایران و عراق (1980-1988) نقطه عطفی دیگر را در تاریخ دور و دراز خشونت دولتی و توسعه‌زدایی علیه روژهلات رقم زد. بخش عظیمی از این جنگ در مناطق مرزی روژهلات رخ داد و این ناحیه را به خط مقدم نظامی و منطقه‌ای امنیتی تبدیل کرد. در خلال جنگ اقتصاد سنتی روژهلات به دلیل بمباران مداوم، کاشت میلیون‌ها مین و احداث جاده‌های نظامی از میان زمین‌های کشاورزی و مناطق مسکونی، به‌شدت آسیب دید. همزمان با آن سازماندهی هزاران نفر از مردم محلی در قالب سازمان‌هایی شبه‌نظامی تحت عنوان بسیج مرزبان (واحدهای شبه‌نظامی حفاظت از مرزها) تخم نزاع داخلی را در میان روستاییان کاشت و منابع طبیعی و اقتصاد کشاورزی را ویران کرده و باعث رانده شدن نیروی کار محلی به سمت دستگاه‌های نظامی و امنیتی شد. این کار هم به نوبه‌ی خود کوردها را بیش از پیش ازلحاظ اقتصادی و سیاسی وابسته به دولت و نهادهای آن کرد.

پس از اتمام جنگ ایران-عراق، بخش‌های کشاورزی و دامپروری روژهلات خسارت‌های بسیاری دیده بود، که باعث کم‌شدن فرصت‌های شغلی در خارج از نهادهای دولتی شد. این مورد برای بسیاری از کوردها انتخاب نگران‌کننده‌ای بود. نیروهای ایرانی ازلحاظ تکنیکی جنگ را بردند اما نگرانی‌های امنیتی حکومت هم‌چنان پابرجا بود و باعث توسعه‌ی بیشتر نظارت و نهادهای امنیتی شد که [بدین منظور] کوردها را بیرون رانده یا حذف کردند؛ زیرا کوردها نسبت به ایدئولوژی سیاسی حکومت در منطقه وفادار نبوده و یا نگاهی انتقادی بدان داشتند. این سیاست‌ها منجر به فقر و به حاشیه‌ رانده‌ شدن بیشتر روژهلات، ناچار کردن ساکنان به مهاجرت به شهرهای غیرکورد یا درگیرشدن در مشاغل مرزی شد. پس از پایان جنگ ایران-عراق بسیاری از نیروهای شبه‌نظامی کورد که بسیج شده بودند یا بازنشسته و یا کنار گذاشته شدند. اقتصاد محلی هرگز احیا نشد زیرا بیشتر زمین‌ها یا تبدیل به میادین مین شده بودند یا اینکه برای مقاصد نظامی اشغال شده بودند. پس از وفات آیت‌اله خمینی در سال (1989) آیت‌اله خامنه‌ای به جای وی به عنوان رهبر معرفی شد و علی اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور ایران گردید و بدین‌ترتیب مرحله دوم جمهوری اسلامی آغاز شد. رفسنجانی در دوران ریاست جمهوریش که دولت «سازندگی و عملگرایی» نام گرفت، بر توسعه‌ی اقتصادی تک فرهنگی/قومیتی و بازسازی پساجنگ تمرکز کرد. در دوره‌ی مسئولیت او، جامعه مدنی و توسعه اجتماعی-سیاسی به‌طور قابل ملاحظه‌ای قلع و قمع شد. دو نیروی نظامی، یعنی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و سازمان بسیج مستضعفین که شاخه شبه‌نظامی نیز دارد، تبدیل به عوامل اجرایی بازسازی اقتصادی شدند و بر بخش‌های خصوصی و عمومی اقتصاد، مسلط گردیدند و با این کار قدرت خود را در ایران و به‌ویژه در روژهلات مستحکم کردند؛ اما سیاست نسبت به کوردها به همان شیوه‌ی سابق باقی ماند. سپاه و بسیج به نیروهای واقعی حاکم بر منطقه تبدیل شدند.

روژهه‌لات و مرگ-سیاست دولت:

سیاست استعمار دولتی ایران علیه کوردها که با تأسیس حکومت پهلوی در سال 1925 آغاز گردید، در ادامه صرفاً تشدید شده است. حکومت مرگ‌سیاست یا سیاستِ مرگ خویش را با تحمیل وضعیت استثنایی دائمی بر روژهلات، به اجرا در آورده است. استعمار داخلی و مرگ‌سیاست از طریق فرایند سلطه، نژادپرستی و خشونتی که ویژگی‌های هر دو مفهوم هستند، به هم مرتبط هستند. همچنان که نشان داده خواهد شد هدف مرگ‌سیاست استعماری داخلی حکومت، آن چیزی است که سارا روی (1995، 6) توسعه‌زدایی[15] نام نهاده است: فرایندی که از آن طریق قدرتی هژمونیک مجموعه‌ای از راهبردهای بازدارنده را برای «ممانعت عمدی از توسعه اقتصادی داخلی و از هم گسستن و حذف ظرفیت‌های عناصر مولد» به کار می‌گیرد. سیاست توسعه‌زدایی دولتی بر آن است که با هدف قرار دادن منابع انسانی و طبیعی روژهلات، امکان توسعه این ناحیه در آینده را نیز از میان ببرد. این شرایط سیاسی/اقتصادی روشن می‌کند که چرا حدود 200هزار کورد به کولبری پناه برده‌اند.

ما می‌توانیم سیاست توسعه‌زدایی  بعد از انقلاب در روژهلات را به‌طور کلی به چهار مرحله تقسیم کنیم: آن‌چه بر برنامه‌ی کاری دهه‌ی نخست حاکم بود [سیاست] میلیتاریزه‌کردن فضای کوردستان بود. این سیاست در روژهلات با اعلان جهاد علیه کوردها در 19 آگوست سال 1979 آغاز شد که منجر به اشغال تمام و کمال شهرهای کوردستان شد و تا سال 1982 ادامه پیدا کرد. به دنبال آنچه که می‌توان «فتح روژهلات» نامید دولت از طریق مشوق‌های مالی و سیاسی شروع به یارگیری و سازماندهی مردم محلی در گروه‌های شبه‌نظامی به نام بسیج مرزبان نمود. در طی جنگ ایران-عراق (1980-1988) هزاران کورد در نهادهای نظامی و امنیتی حکومت سازماندهی شدند. اجرای سیاست جاش‌سازی[6] مستلزم سرمایه‌گذاری بر تفاوت‌های زبانی و فرهنگی بین جوامع سورانی و هورامی بخش جنوبی روژهلات بود. بدین ترتیب، به‌کارگیری مردم یک منطقه‌ی دارای لهجه‌ی خاص در موقعیت‌های اطلاعاتی و اداری و استفاده از این همکاری در منطقه‌ای دیگر با لهجه‌ای متفاوت، تخم کینه و دشمنی را در میان جوامع کورد کاشت.

دهه‌ی دوم شاهد تغییر موضع مداوم دولت از [سیاست] میلیتاریزه کردن به امنیتی سازی بود. در حالی که سیاست میلیتاریزه کردن نیازمند اشغال نظامی بود، سیاست امنیتی‌سازی قلمرو اذهان را هدف قرار داد و برای اینکار [اتهام] تهدید امنیتی را با کورد و کورد بودن عجین کرد. امنیتی‌سازی پیوند نزدیکی با پیدایش آن وضعیت استثنایی در روژهلات دارد که طی جنگ ایران-عراق آغاز شد. مستثناسازی ابتدا در سطح سازمان‌های نهادی ظاهر شد و به آن‌ها اختیار تعریف ضرورت‌ها و راهبری پاسخ‌های امنیتی را بخشید. برساختن تهدیدهای اساسی علیه امنیت ملی، مرکز ثقل این سیاست را تشکیل می‌دهد؛ سیاستی که به‌کارگیری «ابزارهای فوق‌العاده» برای حفظ یکپارچگی را ضرورت می‌بخشد و به دولت اجازه می‌دهد به حالت تعلیق درآوردن ظرفیت‌های قانونی و حقوقی به بهانه‌ی امنیت را مشروع سازد. این پارادایمِ همیشه گسترنده‌ی امنیتی‌کردن فضای کوردی، دولت را قادر می‌سازد که حملات روزمره خود به کولبرها را عملی کرده و [سیاست] مرگ-خشونت را به بهانه محافظت از مرزها و اقتصاد ملی، توجیه کند. همان‌طور که یکی از کولبرها می‌گوید: «آن‌ها به سادگی می‌توانند به تو شلیک کنند چون تو مرز را رد کرده‌ای؛ آن ها هر روز ما را با بارهایمان می‌بینند؛ ما را می‌شناسند، می‌توانند توقیفمان کنند و بارمان را بگیرند اما آن‌ها مجاز به تیراندازی هستند».

سیاست امنیتی‌سازی، بخش عمده‌ی نیروی کار کوردها را به‌طور سیستماتیک از اقتصاد حذف کرد و راه را برای بومی‌زدایی از ظرفیت‌های اداری و اقتصاد محلی هموار کرد. گزینش و اطلاعات به‌عنوان بازوهای امنیتی حاکمیت در سراسر کشور عمل می‌کنند تا صرفاً کسانی به دایره تحصیلات عالی و اشتغال در بخش‌های اداری و اجرایی وارد شوند که متعهد و وفادار به رژیم باشند. دایره گزینش شعبه‌های خود را به تمام سازمان‌ها، از مدارس گرفته تا شهرداری‌ها رسانده است. دهه‌های 1980 و 1990 اوج دوران تلاش‌های این دایره برای پاکسازی دانشجویان و معلمانی بود که «فاقد صلاحیت» تشخیص داده می‌شدند.

بومی‌زدایی پروژه‌ای استعماری است که هم ابزار حذف فرهنگ‌ها، زبان‌ها و هویت‌های بومی بوده (نک: گراند، 2015؛ تال-بیر، 2013؛ واریر، 1995؛ ایفتاچل، 2006) و هم وسیله‌ی خلق سوژه‌های استعماری نو که منافع دولت مقیم را درونی کرده و [حتی] از آن دفاع کند (نگرون-مانتانر، 2017؛ اوپرسا، 2022؛ ولف، 2006). همان‌طور که محمود ممدانی (2020) و ادوارد سعید[7]استدلال می‌کنند استعمارگری مقیم ضرورتاً به [حضور فیزیکی] مقیمان نیاز ندارد، بلکه می‌تواند اعضای کادر خود را در میان افراد محلی هم فراهم آورد. این سیاست در روژهلات نه تنها منجر به افزایش حضور دولت در ظاهر افراد رسمی و پرسنلی شده است بلکه آن دسته از کادر یا نخبگان بومی جعلی را هم آفریده که هسته‌ی پالایش نیروی کار «عناصر نامطلوب» روژهلات بوده‌اند. این نخبگان محلی به یک طبقه‌ی بورژوای محلی رانت‌خوار بدل شدند که به نوکیسه‌ها یا میلیاردرهای یک‌شبه معروف هستند؛ اینان حجم عظیمی از ثروت را از راه معاملات اقتصادی و سیاسی با سازوبرگ شبه‌مافیایی دولت – خصوصا فرماندهان اصلی نظامی – به‌هم زدند. این پالایش نمای فرهنگی و آموزشی روژهلات را ویران کرده است؛ به‌ویژه در مناطق سنی/کورد آذربایجان غربی، کوردستان و جنوب کرمانشاه که بسیاری از دانش‌آموزان پیش‌دانشگاهی یا پذیرش‌شان در دانشگاه ممنوع شده یا از امکان استخدام در مراکز اداری و آموزشی منع شده‌اند یا با درخواست وامشان برای شروع کسب‌و‌کار مخالفت شده است. سیاست بومی‌زدایی که از طریق به‌کارگیری افراد مقیم غیرکورد در روژهلات اعمال شده است کوردزدایی بیشتری را در فضای کوردستان به بار آورده است (نک: سلیمانی و محمدپور، 2020ب) و ساکنان را ناچار کرده است که یا در خارج از مناطق کوردی به دنبال کار باشند یا اینکه برای امرار معاش به کولبری پناه ببرند.

دهه‌ی سوم جمهوری اسلامی ایران را می‌توان دوره‌ای دید که به‌طور عمد زیرساخت‌های مولد روژهلات ویران شد. این فرایند که به نهادینه‌زدایی[16] (نک: روی، 1995) شناخته می‌شود شامل محدودسازی یا حذف نهادهایی است که حامی سرمایه‌گذاری بلندمدت و رشد اقتصادی بودند. هدف آن تضعیف روابط اقتصادی روژهلات با ایران و تهی کردن آن از ظرفیت توسعه داخلیش بود. برای نمونه استان ایلام دارای بزرگترین معدن قیر خاورمیانه است با‌وجوداین از 17 معدن آن تنها 7 معدن فعال هستند؛ 27% از صنایع این استان کلا غیرفعال هستند و 30% از آن‌ها با نصف ظرفیت کار می‌کنند.[8] عمده‌ی ساکنان استان ایلام در زیر خط فقر زندگی می‌کنند. جدای از ایلام، استان کوردستان نیز با 70 میلیون تن ذخیره، بزرگ‌ترین ذخایر طلای ایران را داراست. در همین حال بخش‌های صنعت و معدن هم توسعه نیافته‌اند. بر اساس گزارش مرکز آمار ایران[9]، استان کوردستان دارای بالاترین نرخ بیکاری است (13.8%) در حالی که استان خراسان رضوی در شرق ایران کمترین نرخ بیکاری را دارد (4.9%). این موضوع در صحبت‌های یک کولبر هم منعکس شده است که می‌گوید: «سهم ما از این طلای سرزمین‌مان تنها گلوله است». بر اساس گفته‌های اعضای مجلس در شهرهای سردشت و پیرانشهر که کولبری در آنجا رایج است، 90% صنایع آنجا تعطیل هستند.[10] برای مثال در سردشت 20% جمعیت مشغول تولید انگور هستند،[11] اما محصول‌شان به خاطر فقدان سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌های این شهر، به شهرهای غیرکورد ارومیه و تبریز انتقال داده می‌شود. در عوض دولت «مؤسسات خیریه» تحت مالکیت نظامی را در لفافه «مبارزه با محرومیت» برپا کرده است. این سازمان‌ها به جای سرمایه‌گذاری در اقتصاد محلی، کمک‌های اقتصادی خرد را در برابر وفاداری به دولت پیشنهاد می‌کنند و از این طریق جای پای حکومت را در بین اقشار آسیب‌پذیر روژهلات محکم می‌کنند. برخی از این گروه‌های سرپرستی عبارتند از جهاد سازندگی، ستاد اجرایی، کمیته‌ی امداد، بنیاد شهید و بنیاد مستضعفان و جانبازان.

مشخصه‌ی دهه چهارم حاکمیت جمهوری اسلامی، در پی گرفتن سیاست تخریب و غارت منابع طبیعی به‌ویژه در روژهلات است (نک: حسنیان، 2021). از جمله این استراتژی‌ها – که مسبوق به سابقه نیز هست – انتقال منابع آبی روژهلات به مناطق غیرکورد است. برای مثال سد داریان روژهلات که در سال 2018 به بهره‌برداری رسید، آب رودخانه سیروان – که از روژهلات سرچشمه می‌گیرد – را منحرف کرده و به منظور آبیاری و آشامیدن آن را به سمت استان‌های مرکزی ایران می‌برد. همچنین در سال‌های اخیر دولت شروع به انتقال خاک حاصلخیز و معادن بستر رودخانه سردشت کرده است. جدای از این‌ها حجم جنگل‌زدایی از مناطق کوردنشین وحشتناک است. در تابستان سال 2010 که از سوی انجمن کوردی محیط زیست چیا به تابستان سیاه شناخته شده است، آتش‌سوزی‌های مناطق مریوان و سروآباد رکورد زد. این تهاجمات فاجعه‌بار بر محیط زیست و منابع، زیرساخت‌های اقتصادی از پیش تضعیف شده روژهلات را ویران‌تر هم کرد. این موضوع در سخنان یک کولبر هم منعکس شده است:

«نیاز نیست جای دوری را نگاه کنید. حقیقت روشن است: آن‌ها همه چیز ما را برده‌اند. جانمان، آب‌هایمان، زمین‌مان و حتی سنگ‌هایمان را هم گرفته‌اند. ما از هر طرف تاراج می‌شویم تا عجم‌ها (غیرکوردها، فارس‌ها) شاد زندگی کنند. هر کولبری که خانه‌اش را برای کولبری ترک می‌کند باید آماده مرگ باشد. مرگ برایمان عادی شده است. اگر روزی ما را نکشند تعجب می‌کنیم. چرا؟ چون ما کوردیم و این در نگاه آن‌ها جرم است. آن‌ها مثل حیوان با ما رفتار می‌کنند؛ آن‌ها هرگز دوست ما نبوده‌اند و هرگز نخواهند بود.»

این نقل قول درست آن چیزی را توصیف می‌کند که آن آگوست (2013، 233) «مالی‌کردن زندگی»[17] می‌نامد: اقتصاد زیستی مرگباری که «مازاد حیات حوزه‌ای را می‌گیرد تا زندگی حوزه‌ی دیگری را بهبود ببخشد»؛ آن هم در رژیم‌های استعمار داخلی که دولت از «توزیع نامتوازن فرصت‌های زندگی» سود می‌برد. در روژهلات مازاد حیات [کوردها] غارت می‌شود که شامل منابع انسانی و طبیعی است. از یک سو، منابع آب و خاک را به مناطق غیرکورد انتقال می‌دهد و این سرزمین‌ها را به مناطق غیرقابل سکونت بدل می‌سازد؛ از سوی دیگر، نیروی کار کورد تحصیلکرده را در کولبری به بردگی می‌کشد تا سرمایه‌ی انسانی روژهلات را هم نابود سازد. قباد کرم‌پور عضو شورای عالی استان‌های ایران، در سال 2022 اعلان کرد که 50% کولبران مدرک لیسانس یا فوق لیسانس دارند. وی همچنین اعتراف کرد که «یک کولبر با مدرک فوق لیسانس ریاضیات هنگامی که تلویزیونی را بر پشتش حمل می‌کرده[12] هدف قرار گرفته و کشته شده است». این حمله‌ی وسیع به سرمایه انسانی کوردها در اظهارنظر یک کولبر کاملا مشهود است که می‌گفت ما به بردگی کشیده شده‌ایم تا برای فارس‌ها کار کنیم و آن‌ها از زندگی‌شان لذت ببرند.

پیدایش کولبری:

در سال‌های 2009-2010 و همزمان با تشدید وضعیت میلیتاریزه کردن و امنیتی‌سازی روژهلات، این منطقه شاهد افزایش بازارهای موقت مرزی در شهرهایی همچون مریوان، سردشت، پیرانشهر، مهاباد و بانه بود که بعداً به قطب‌های اصلی کولبری تبدیل شدند. دولت به بازرگانان محلی اجازه داده تا کالاها را از کوردستان عراق وارد کرده و به شهرهای غیرکورد ببرند. ایجاد چنین بازارهای ناپایداری، جمعیت‌زدایی از مناطق روستایی را به حداکثر رساند و روستاییان را ترغیب کرد که در طلب آینده‌ای بهتر در این شهر‌ها، مزارع خود را رها کنند. در عرض کمتر از یک دهه، این شهرهای مرزی کوردستان، تبدیل به مهم‌ترین مقصد مهاجرت روستاییان شد. تنها در شهر بانه، تعداد مراکز خرید از 4 مورد (در سال 2005) به 250 مورد (تا سال 2016) رسید. دولت با ایجاد وابستگی اساسی به این بازارهای ناپایدار (نک: سلیمانی و محمدپور، 2020الف ، 2020 ب) و تشکیل بازارهای موقت، اقتصاد محلی را هر چه بیشتر از بین برد؛ به‌علاوه باعث کمترشدن میل به تحصیل جوانانی شد که قبلاً تحصیل را مسیر رسیدن به مشاغل دولتی تصور می‌کردند. همان‌طور که کولبری بانه‌ای می‌گفت: «پسرم ترک تحصیل کرد و به من گفت مهم نیست چقدر تلاش کند، به هر حال هرگز نمی‌تواند موفق شود و در این سیستم شغلی به دست بیاورد». سیاست نهادهای نظامی برای نگه‌داشتن کوردها در یک وضعیت اقتصادی آستانه‌ای، هم در دوران احمدی نژاد (2005-2013) که شعار مبارزات انتخاباتیش «عدالت و توسعه» بود و هم در دوران روحانی (2013-2021) که با شعار «تدبیر و امید» به قدرت رسید، هیچ تغییری را به خود ندید.

در سال‌های اخیر مقولات جدیدی همچون «زنان کولبر» و «کودکان کولبر»[13] هم پدیدار شده‌اند (تصویر شماره 2) که نشانگر سرشت در‌هم‌تنیده‌ی این شکل از بی‌ثباتی با جنسیت و طبقه است. افت جسمانی زودهنگام و بیماری‌هایی مزمن همچون آرتروز، شکستگی [استخوان] و دیسک‌های گردن و کمر به‌طور ویژه در میان زنان کولبر شایع است. فاطمه که زنی 60 ساله است پس از مرگ شوهرش کولبری را شروع کرد چون به دلیل نبود فرصت‌ها و حمایت‌های اقتصادی هیچ راه دیگری برای امرار معاش نداشت. او می‌گوید مچ پایش پس از اینکه سال گذشته در مسیر کولبری پیچ خورده بود هنوز متورم است و به زور این درد را تحمل می‌کند.[14] فرهاد و آزاد خسروی (به ترتیب 14 و 17 ساله‌) دو برادر کولبر بودند و در حالی که سه روز از مفقود شدنشان می‌گذشت جسدهایشان در تاریخ 12 دسامبر 2019 پیدا شد.[15] همچنین 14 سپتامبر 2020 سه کودک کولبر – زانکو احمدی (16)، سروش مکاری (17) و زانست حسن نژاد (18) – توسط نیروهای دولتی هدف قرار گرفته و کشته شدند.[16] امین رحمانی نیز کولبر کم‌سن‌وسالی بود که توسط نیروهای مرزبانی ایران در 13 اکتبر سال 2021 کشته شد.

روژهه‌لات به مثابه فهرست راه‌های منتهی به مرگ:

دولت فضا و مرز را همچون سلاح کشتار جمعی یا تکنولوژی مرگ به کار می‌گیرد (نک: دی لیون، 2015؛ امبمبه، 2019) یعنی جایی که استثنا تبدیل به قاعده شده و و در آنجا قدرت حاکم نقش حضور مداوم خود را در بدن‌ها حک می‌کند: بدن‌هایی که به وضعیت قانوناً غیرقابل‌ذکر و غیرقابل‌طبقه‌بندی تقلیل داده شده‌اند (نک: آچیکسوز، 2020). مرز در این معنا شبیه تصور آگامبن از کمپی است که در آنجا حیات‌‌ها/بدن‌های معین – به‌ خاطر تفاوت‌های اتنیکی زبانی (نک: روزا، 2019؛ تانگاراج، 2022) و انگار ناسازگار با چهارچوب حاکم مردم‌بودگی – امنیتی‌سازی شده و به همین خاطر قابل چشم‌پوشی و حذف می‌شوند.

استفاده‌ی روزانه از خشونت مرگبار، روژهلات را تبدیل به مرگ‌-‌جهانی کرده همراه با فهرست ‌راه‌های مردن که از تیراندازی مستقیم تا رفتن روی مین و غرق شدن را شامل می‌شود. در آخرین نمونه‌ نظامیان در 18 ماه می 2023، تعداد 240 کولبر را در مرز تته [مابین نودشه و مریوان] به مدت دو روز بدون دسترسی به آب و غذا محاصره کردند.[17] هرچند تیراندازی مستقیم پرتکرارترین گزارش در مورد علت تلفات کولبران است (نک به گزارشات KHRN)[18] اما شکنجه، جان‌باختن حین پناه گرفتن و ممانعت از برگزاری تشییع جنازه علنی برای مقتولان، نیز بخشی از وقایع روزمره‌ی وضعیت استثنایی در روژهلات هستند. در تاریخ یازدهم فوریه سال 2018، جسد شوانه رسولی اهل بانه که علائم شکنجه شدید بر آن مشهود بود و دست‌ و پاهایش نیز بسته بود، پیدا شد. در رویدادی دیگر، جسد ابوبکر مولانیه اهل ماکو پس از 70 روز تحمل حبس و شکنجه تحویل خانواده‌اش گردید در حالی که قبلاً خبر مفقود شدنش گزارش شده بود.

آمار مرگ کولبران در اثر شلیک مستقیم به‌شدت بالاست. تنها در سال 2022 بیش ار 259 کولبر با شلیک مستقیم نیروهای دولتی کشته یا مجروح شده‌اند. گشت مرزبانی مجاز شده است هرجا کولبران را دید و اراده کرد به آن‌ها تیراندازی کند. کمتر روزی می‌گذرد که در آن خبر کشته، زخمی یا معلول شدن یک کولبر بر اثر تیراندازی‌ نیروهای دولتی ذکر نشود. این خشونت فراقانونی از روژهلات یک منطقه‌ی شبه‌جنگی ساخته است که در آن رنج ناشی از آسیب جسمانی ماندگار شاخص‌ترین نمود زندگی روزمره است (نک: آچیکسوز، 2020). گاهی شمار کولبرانی که هدف قرار می‌گیرند تنها در یک روز به بیش از ده‌ دوازده نفر می‌رسد. لازم به ذکر است که حتی داشتن کارت کولبری دولتی یا توقف بعد از دستور ایست گشت مرزبانی هم باعث نمی‌شود که به کولبران تیراندازی نشود. در واقع همان طور که کولبری می‌گفت: «به خود سرباز بستگی دارد که اجازه بدهد برویم یا به سرمان شلیک کند؛ آن‌ها می‌توانند هر کاری با ما بکنند». غالباً به اندام‌های حیاتی کولبران – یعنی سر وسینه‌ آن‌ها – شلیک می‌شود؛ مثلا دو کولبر به نام‌های وزیر محمدی[19] و وریا شریفی[20] به ترتیب در تاریخ 30 جولای 2020 و 25 ژوئن 2023 دقیقاً به سرشان شلیک شده بود. مثال دیگر مرگ سجاد دالایی میلان، کولبر چالدرانی است که از فاصله‌ی نزدیک به سینه‌اش شلیک شده بود.[21] این تیراندازی‌های هدفمند و سیستماتیک، جزو اعمال خشونت‌آمیز آگاهانه و عمدی‌ای هستند که به منظور انسانیت‌زدایی، درهم‌شکستن روحیه‌ی کوردها و تحقیر هویت و شرافت انسانی‌شان طراحی شده‌اند.

سقوط از صخره‌ها دومین عامل عمده مصدومیت و مرگ کولبران است. البته کولبران صرفاً به‌طور اتفاقی یا به خاطر نا‌آشنایی با محیط سقوط نمی‌کنند، بلکه بیشتر آن‌ها یا هنگام تعقیب و گریز پایین می‌افتند یا توسط نیروهای دولتی هل داده می‌شوند. برای مثال حمید ویسی تنها در تاریخ 12 ژوئن 2021، در ناحیه‌ی مرزی نوسود استان کرمانشاه، هنگام تعقیب توسط گشت مرزبانی از کوه سقوط کرد و جان باخت. در برخی موارد کولبران به طرز وحشیانه‌ای از جانب نیروهای دولتی از صخره‌ها به پایین پرت شده‌اند. به عنوان نمونه در آوریل سال 2018 محمد کریم رحمانی، کولبر 43 ساله اهل کامیاران، هنگامی که تلاش می‌کرد افسران مرزبانی را متقاعد کند بارش را آزاد کنند به دره پرتاب شده و به قتل رسید.[22]

یک کولبر عادی به‌طور میانگین باری در حدود 70 کیلوگرم را حمل می‌کند. البته همان‌طور که قبلا متذکر شدیم وزن بار با توجه به سن، جنسیت و توانایی جسمانی آنان، متغیر است؛ اما در مجموع کولبران باری بسیار سنگین‌تر از حد توان‌شان را حمل می‌کنند؛ همان‌طور که کولبری می‌گفت: [این کار] «به این امید است که مقداری پول بیشتر به دست آوریم و بتوانیم یک کیلو گوشت بیشتر برای بچه‌هایمان بخریم». این بارهای اضافه می‌تواند باعث تحمیل آسیب‌های جسمانی بر کولبرهایی شوند که سن و سال‌شان بیشتر است یا اینکه ازلحاظ جسمانی ناتوان هستند یا از مشکلات مربوط به سلامتی رنج می‌برند؛ مثلاً احمد عزیزپور و رستم رستمی در سال 2016 و حمزه مولودی پور در 2017 به دلیل حمله‌ی قلبی در حین کولبری درگذشتند. این خطرات مرتبط به سنگینی بار، به‌ویژه هنگام افتادن در کمین یا فرار کردن، بیشتر هم می‌شوند. انتخاب راه‌های نا‌آشنا و غیرقابل‌ردیابی جهت تلاش برای فرار از دست کمین‌های احتمالی نیز خطر حوادث و آسیب‌ها را افزایش می‌دهد. عبور از رودخانه‌ها نیز خطرات خاصی دارد. سطح آب رودخانه‌ها در روزهای بارانی به ناگهان بسیار زیاد شده و درنتیجه غالباً غیرقابل عبور می‌شوند. کولبران معمولاً در حین گذر از رودخانه‌ها مورد حمله قرار می‌گیرند؛ آخرین نمونه از این دست رویدادها، در روز 20 جولای 2021 رخ داد که در آن دو کولبر کورد در حین گذر از رودخانه مرزی ایران و عراق هدف قرار گرفتند.[23]

در زمستان‌ها به خاطر وضعیت جوی به‌شدت بد، امکان دارد هر سفر کولبران حدود چهار روز طول بکشد و میزان مرگ‌و‌میر و آسیب‌های کولبران در این فصل‌های سخت و طولانی روژهلات، افزایش می‌یابد. باریدن برف میدان دید را کاهش داده و همین کولبران را در مقابل کمین‌ها آسیب‌پذیرتر کرده و باعث می‌شود هنگام تیراندازی کم‌تر امکان فرار داشته باشند. کولبران اغلب یرای گریز از کمین‌، مسیر‌هایی غیرمعمول را در پیش می‌گیرند که همین امر آنان را در معرض بهمن و دیگر خطرات قرار می‌دهد. در تاریخ 18 ژانویه سال 2021 پنج کولبر در مرز ایران و ترکیه گرفتار سقوط بهمن شدند که جسدهایشان پس از روزها جستجو توسط افراد محلی پیدا شد.[24] همچنین در برخی حوادث کولبران از شدت‌ سرما یخ می‌زنند و جانشان را از دست می‌دهند. در تاریخ دوم فوریه سال 2020 یک گروه 23 نفری از کولبران در ارتفاعات برف‌گیر سقز گم شدند که دو نفرشان جان باخته و بقیه طی تلاشی مشترک از سوی هلال احمر و افراد محلی نجات پیدا کردند.

همچنین [ناحیه] روژهلات آلوده به میلیون‌ها مین زمینی است که بیشتر آن‌ها طی جنگ ایران و عراق یا پس از آن کار گذاشته شده‌اند. این میادین مین یازده هزار کیلومتر [مربع] از مرز ایران و عراق را پوشش داده‌اند که بخش عظیمی از آن در ناحیه روژهلات واقع شده است. از زمان پایان جنگ ایران و عراق، حدود 5000 نفر از شهروندان کورد به خاطر انفجار مین جانشان را از دست داده‌اند.[25] سازمان حقوق بشری هنگاو گزارش داده که از ماه آوریل سال 2021 تا آوریل 2022 دست کم 50 شهروند و کولبر توسط مین‌های زمینی و مواد منفجره در مرزهای روژهلات کشته، مجروح یا دچار نقص‌عضو شده‌اند (جدول شماره 2). به‌طور مثال در 21 نوامبر سال 2021 آقای عزیز رونما طی انفجار مین در شهر اشنویه، یک پایش قطع شد و دو روز بعد از شدت جراحات جان باخت.[26] در رویدادی دیگر در 5 دسامبر 2020 کولبری به اسم عباس ابراهیمی در ناحیه‌ی اورامانات روی مین رفته و پایش را از دست داد.[27]

نیروهای دولتی در روژهلات به‌طور مرتب به حقوق مردم تعدی کرده و آنان را دستگیر و بازجویی کرده یا مورد ضرب و شتم قرار می‌دهند. این موضوع به‌طور خاص در مورد کولبران صادق است. مورد یاسین فکری، کولبر جوان بانه‌ای، مصداق همین رفتار وحشیانه است. او به‌طور وحشیانه‌ای در پادگان‌ نظامی مورد ضرب و شتم قرار گرفته و از وی فیلمبرداری شده بود و خود فرمانده پادگان فیلم را بین مردم پخش کرده بود.[28] نیروهای دولتی اشکال دیگر خشونت را هم به کار می‌گیرند، از جمله وادار کردن کولبران به تمیزکاری و رخت شستن در پایگاه‌های نظامی با هدف لگدمال کردن غرور و شرافت [انسانی] آنان. یک سرباز کورد مرزبانی به من گفت که بیشتر وظایف، مثل تمیزکاری، رختشویی، گردگیری و حتی کار ساختن و تعمیر دیوار پایگاه‌ها بر کولبران دستگیر شده تحمیل می‌شود. وی اضافه کرد: «وقتی [کاری یا] خدمتی لازم بود تعدادی کولبر دستگیر و به اینجا آورده می‌شدند تا آن کارها را انجام دهند». کولبران هنگام بازداشت مورد انواع توهین‌ها قرار گرفته و با القاب زشت خطاب می‌شوند. گزارش‌های محلی حاکی از لگد زدن و کتک‌کاری کولبران در پایگاه‌ها است. طی مصاحبه‌هایم با کولبرها، آن‌ها همچنین گزارش می‌دادند که نیروهای دولتی اغلب از القاب تحقیرکننده‌ای چون «قواد» و «بی‌شرف» علیه‌شان استفاده می‌کنند، اعتقادات مذهبیشان را مسخره کرده و به شخصیت‌های مذهبی مورد احترام‏شان اهانت می‌کنند.

نیروهای دولتی به اسب‌ها و قاطرهای کولبران، که گاهی برای حمل کالاها مورد استفاده قرار می‌دهند، نیز شلیک می‌کنند. روزنامه‌نگار کورد، سمیرا حسینی (2016) در یادداشت کوتاهی تحت عنوان «فرار به سوی مرگ» این کشتار اسب‌ها را تشریح کرده و نشان داد که چگونه حتی حیوانات نیز از اعمال خشونت گسترده دولتی در امان نیستند. هنگامی که تصاویر و ویدئوهای جسد ده‌ها اسب کشته شده در مرز ایران-عراق در شبکه‌های اجتماعی پخش شد خشم عمومی مردم روژهلات را برانگیخت. در یکی از گزارش‌ها آمده است که حدود 90 رأس اسب تنها در یک ماه در جنگل‌های امیرآباد اشنویه کشته شده‌اند. جسد این اسب‌ها به‌طور عمدی در طبیعت یا مجاورت مناطق مسکونی رها می‌شوند.

نتیجه‌گیری: وضعیت استثنایی یا دولت استثنایی:

این مقاله به بررسی کولبری همچون یک خرده‌جهان کار و حیات پرمخاطره در شرق کوردستان/روژهلات پرداخته است. لب کلام من این است که کولبری جدای از این‌که یادآور فقر و نابرابری اقتصادی است، محصول مستقیم به‌کارگیری مرگ‌سیاست از جانب دولت نیز هست که از آن طریق کوردها، که دارای تفاوت‌های قومی‌زبانی و مذهبی هستند، گروهی قابل حذف و اغماض محسوب می‌شوند. همچنان‌که یکی از کولبران می‌گوید: «اگر مسئولان دولتی می‌خواستند می‌توانستند کولبری را یک بار و برای همیشه از بین ببرند. آن‌ها ما را تبدیل به قاطرانی کرده‌اند که بهشان خدمت کنیم. هیچ خانواده‌ای در تهران و اصفهان وجود ندارد که تلویزیون یا دیگر لوازم‌خانگیش توسط ما حمل نشده باشد و ما برایش خون نداده باشیم». خشونت و مرگی که کولبران با آن روبرو هستند آیینه‌ی تمام‌نمای زندگی کوردهای روژهلات در ایران و همزمان تجربه‌ی کوردها از رژیم‌های سرکوب در منطقه و ورای آن است.

وضعیت استثنایی تحت رژیم تک زبانی‌مذهبی، تبدیل به وضعیتی دائمی و عادی شده است که تعمیم بی‌سابقه‌ی پارادایم امنیت را همچون تکنیکی برای اعمال حاکمیت در منطقه توجیه می‌کند. این تعمیم در مرز به اوج خود می‌رسد؛ جایی که دولت سیاست مرگ و بی‌ثباتی خود را تحت عنوان محافظت از «ملت»، عملی کرده و از این‌طریق شکل فراقانونی خشونت خود را علیه دیگری قومیش، اعمال می‌کند؛ بنابراین ناحیه‌ی مرزی همچون مکانی ظاهر می‌شود که وضعیت استثنایی در آن نه‌تنها ازلحاظ فضایی و زمانی، همیشگی می‌شود بلکه بدل به «وضعیت عادی امور» نیز می‌گردد.

پدیده‌ی کولبری، رویکرد متداول به مرز را به چالش ‌می‌کشد؛ رویکردی که آن را نمایش توپوگرافیک محضی می‌انگارد که قدرت سیاسی در آن محدود شده است. این نگاه نمی‌تواند مرز را همچون محصول توالی پیکربندی‌های زیستی-سیاسی-توپولوژیکی‌ای بنگرد که سوژه‌ها، بدن‌ها و زندگی‌ها را بین خطوط فضایی و زمانی، تنظیم و بازتأسیس می‌کند. به زبان دیگر، در مورد روژهلات، مرز را می‌توان نه یک مکان جغرافیایی محض، بلکه – به گفته امبمبه – نوعی تکنولوژی حاکمیت فهمید که «به منظور تخریب حداکثری اشخاص و خلق مرگ-جهان‌ها به کار گرفته می‌شود و منظور [از مرگ-جهان‌ها] اشکال نو و منفردی از هستی اجتماعی است که در آن جعمیت‌های گسترده‌ای تحت برخی شرایط [خاص] زندگی قرار داده می‌شوند» (امبمبه، 2003:40). ادبیات انسان‌شناختی اخیر در باب فضا و مکان، بیشتر بر غیرمادی بودن و حضور همه‌جانبه‌ی مرز همچون پدیده‌ای سیال تأکید دارد (امبمبه، 2003؛ دیویس و همکاران، 2017؛ روز، 2021). ارتباط این رویکرد با کولبری در این معنا است که [این وضعیت] نمایانگر شکلی از قدرت حاکم است که خارج از قانون کار کرده و تمایز قبلاً مشخصِ میان داخل و خارج، دوست و دشمن و قانونی و غیر قانونی را مبهم می‌کند.

وضعیت خاص آن‌چه مرزهای روژهلات نامیده‌ می‌شود فرصت تلفیق پارادایمی را برای دولت پدید آورده که اقدامات خود را برای امنیتی‌‌سازی و میلیتاریزه‌کردن هر چه بیشتر‌ این منطقه به اجرا درآورد. کولبری، که به دلیل سیاست دولتی توسعه‌زدایی و فقیرسازی سیستماتیک به وجود آمده است، خود محصول محدودیت‌های سیاسی-اقتصادی پس‌راننده عمدی‌ای است که توسط قدرت حاکم بر روژهلات تحمیل شده است. روژهلات را وادی مقاومتی می‌بینند که گفتمان دولت‌ملت واحد در آن به‌طور تاریخی شکست خورده و هنوز هم دائم درحال ریزش است؛ بنابراین کولبری را به مثابه ابزار قدرتمند حکومت به‌کار می‌گیرند تا با اعمال خشونت و شکنجه دائمی علیه کوردها، عاملیت محدودشان را دائماً بدان‌ها یادآور شده و از این طریق مطمئن شود بدن‌ کوردها در نژادی‌سازی گفتمانی و سیاسی مطلوبش می‌گنجد (نک: سلیمانی و محمدپور، 2023).

مرزهای روژهلات جایی است که حیات در ورای قانون، به‌روشنی هرچه بیشتر قابل رؤیت است و توسط دولت توجیه می‌شود. تا زمانی که کولبران از هرگونه حیثیت قانونی و سیاسی عاری گردند و کلاً بدان چیزی تقلیل داده شوند که آگامبن (2005) حیات برهنه می‌خواند، مرزها نمایانگر یکی از- اگر نگوییم بیشترین – فضاهای زیست‌سیاسی مطلقی است که تا کنون ایجاد گردیده و در آن دولت و دستگاه سرکوبگرِ همه‌جا‌حاضرِ آن، بدون هیچ واسطه یا عواقبی، صرفاً با حیات برهنه مواجه می‌شوند. علی‌رغم وجود این خشونت، کولبران مبارزه خود برای بقا را همچون عمل مقاومت و عاملیت می‌فهمند. آن‌ها ضمن تحمل این مخاطره، به‌طور مکرر این پیام را می‌دهند که موجودیتشان به آسانی ریشه‌کن نمی‌شود. همان‌طور که انزالدوا (1987)، امبمبه (2003) و دی لیون (2015) می‌گویند مرزها را باید همچون میدانی دینامیک دید که مجموعه‌ای از کشمکش‌های همزمان در آنجا آشکار می‌شوند و مبارزان این میدان، گروه‌های به‌حاشیه‌‌رانده و استعمارزده مثل کوردها هستند که با توجه به هویت‌ها و زبان‌های متفاوت‌شان، به این مرگ-جهان‌ها چپانده شده‌اند.

وضعیت استثنایی در روژهلات را تنها در شرایط مجرم‌سازی مرزی از هویت کوردی از طریق رژیم‌های متنوع و همزمان امنیتی‌سازی، مستثنی‌سازی و مرگ در ایران، ترکیه، عراق و سوریه می‌توان فهمید (نک: گونای، 2019). این مسئله حیات کوردها را قابل چشم‌پوشی کرده است؛ زیرا به مثابه تهدیدی مشترک برای دولت‌هایی دیده می‌شوند که دیریست سرزمین مادری کوردها را اشغال کرده‌اند. همچنین [این مفهوم] در کولبران کورد نیز مشهود است که – طبق مفهوم هوموساکر آگامبن – هر دوی دولت‌های ایران و ترکیه با مصونیت کامل می‌توانند آن‌ها را بکشند، زخمی کنند، بازداشت نمایند یا [به صورت قهری] ناپدید سازند. همچنان‌که آگامبن (2005، 2) استدلال می‌کند «مشخصه هر دوی حکومت‌های فاشیست و نازی این بود که به قانون اساسی موجود امکان ابقا دادند … البته مطابق پارادایمی که در واقع به «دولت دوگانه» تعریف شده است: یعنی آن‌ها در کنار قانون اساسی مرسوم، ساختار ثانویه‌ای تأسیس کردند که غالباً به‌طور قانونی متشکل نشده بود و صرفاً به خاطر وضعیت استثنایی می‌توانست همزمان و همراه با ساختار دیگر به حیاتش ادامه دهد». هرچند در سراسر کشور یک پارادایم عمومی خشونت جاری است اما با میزان غلظت و تکرار خشونت دولتی در روژهلات قابل مقایسه نیست. نمونه‌ی اخیر آن ابعاد بسیار گسترده‌تر سرکوب روژهلات (و بلوچستان) است که حین خیزش سراسری موسوم به «زن، زندگی، آزادی» در سال 2022 است. (نک: محمدپور، 2023 الف).

گذشته از این‌ها، حیات سیاسی روژهلات توسط عاملان دولتی موازی‌ای میانجی قرار گرفته و اداره می‌شود که به‌طور مستقل عمل می‌کنند؛ هرچند که زیر چتر وسیع‌تر قدرت حاکمه قرار دارند. حجم اختیاراتی که به این عاملان اختصاص داده شده سرسام‌‌آور است. این عاملان در حقیقت چه به صورت فردی و چه نهادی، اختیار کامل دارند که در این منطقه قانون را به تعلیق درآورده یا حالت اضطراری اعلام کنند.

این مقاله به پیروی از نانسی شپر-هیوز[18] (1995) از رشته‌ی انسان‌شناسی و انسان‌شناسان برای نشان دادن «تعهد سیاسی و اخلاقی» بیشتر در اقدامات اندیشگی و علمی‏شان، خشونت دولتی علیه کولبران را معرفی و محکوم کرده است. او به ما یادآوری می‌کند که «پروژه انسان‌شناختی همزمان قوم‌نگارانه، معرفت‌شناختی و سیاسی نیز هست و … انسان‌شناسان به‌طور گسترده با «پلیس» و «عموم مردم» در ارتباط هستند» (415-16) پژوهش‌گران جریان اصلی در باب ایران، در مورد معضلات فرهنگ‌های غیر فارس یا سکوت کرده‌اند یا تمایلی به پرداختن بدان‌ها نداشته‌اند. این موضوع به‌طور خاص در مورد پژوهشگران و فعالان برون‌مرزی ایرانی، صادق است که در مورد حملات روزمره دولت به کولبران روژهلات و سوداگران مرزی در بلوچستان که به سوختبر شناخته می‌شوند، همیشه ساکت بوده‌اند. لیندا اسمیت (2007:1) این پژوهش‌های استعماری را این‌گونه توصیف می‌کند: «خود واژه‌ی تحقیق احتمالاً یکی از کثیف‌ترین واژگان در فرهنگ لغات دنیای بومیان است. در بسیاری از موقعیت‌ها، وقتی نام این واژه به میان می‌آید به دنبال آن سکوتی حکمفرما می‌شود و خاطرات بدی را در اذهان متبادر می‌سازد و لبخندی که حاکی از آگاه‌بودن و بی‌اعتمادی است را بر لبان جاری می‌سازد». انسان‌شناسی به‌عنوان دانش تنوع بشر، در مطالعات خاورمیانه به‌ویژه در مورد ملت‌های خفه شده و استعمارزده‌ای مثل کوردها، همیشه حلقه مفقوده بوده است. موضوع کولبران کورد، شاهدی کافی است بر این درگیری معرفتی و سیاسی رشته انسان‌شناسی و مداخله رهایی‌بخشی که می‌تواند برای آشکارسازی مجدد آنچه از چشم‌ها پنهان شده، انجام دهد.

تقدیر و تشکر:

از این‌ طریق می‌خواهم مراتب سپاسگزاری خود را نسبت به بازبینی‌کنندگان ناشناس مقاله‌ام ابراز کنم. نظرات و پیشنهادات سازنده آن‌ها به‌شدت سودمند و دقیق بود. در واقع هر دوره بازبینی، یک تجربه‌ی یادگیری ارزشمند و یک سیر اندیشگی میان حجم وسیع پژوهش‌هایی بوده که بازبینی‌کنندگان به من معرفی کرده‌اند. به‌ویژه از پروفسور الیزابت شین – سرویراستار [مجله] – به خاطر راهنمایی‌های دقیق و حمایت‌های بی‌دریغشان در سراسر فرایند بازبینی تشکر می‌کنم. همچنین از استاد راهنمای مقطع دکترایم، پروفسور ژاکلین اورلا از UMass-Amherst، به دلیل بازخوانی و ارائه‌ی نظر در مورد نسخه قبلی این مقاله و سال‌ها حمایت از پروژه دکترایم در مورد کولبران کورد و به‌طور کلی روژهلات، سپاسگزاری می‌نمایم. همچنین از ارائه بازخوردهای سودمند از سوی دکتر محمد صالح و میمی کیرک[19] در مورد این مقاله قدردانی می‌کنم. میمی کیرک و سین مالینمهربانانه بازخوانی نسخه نهایی مقاله‌ام را بر عهده گرفتند که بدین منظور از آن‌ها بی‌نهایت سپاسگزارم. از لطف دکتر ژوزپه آکونشیا از دانشگاه پادووا نیز تشکر می‌کنم که زحمت کشید و چکیده مقاله را به زبان ایتالیایی ترجمه کرد. هدف این مقاله بازتاب دادن صدای رنج ناشناخته و گرفتاری‌های کولبران کوردی است که روزانه با وحشیگری روبرو بوده و آن را تحمل می‌کنند. خالصانه امیدوارم که این پژوهش بتواند قدمی در راه بالابردن آگاهی از وضعیت آنان برداشته و مشوق پژوهش‌های انسان‌شناختی اخلاقی و سیاسی دیگر در مورد این بی‌صداترین قربانیان خشونت دولتی باشد.



مشخصات مقاله به زبان انگلیسی

Mohammadpour, Ahmad. 2023. “Blood for bread: Necro-labor, nonsovereign bodies, and the state of exception in Rojhelat.” American Anthropologist 1–15. https://doi.org/10.1111/aman.13941



[1] Necropolitics

[2] De-development

[3] Jason De Leon

[4] Prevention through deterrence

[5] Sonoran Desert

[6] State of Exception

[7] Death-worlds

[8] Necro-Violence

[9] Work of death

[10] در اینجا در متن انگلیسی Kurdish separatists آمده است که معنای دقیقش، جدایی‌طلبان کورد است؛ اما همه می‌دانیم که نظام سیاسی ایران در صد سال اخیر هرگز از این اصطلاح مرسوم برای جنبش‌های استقلال طلبی یا هویت‌خواهی کوردها استفاده نکرده است بلکه همیشه اصطلاح تجزیه‌طلب را بکار می‌برد: اصطلاحی که در فرهنگ سیاسی وجود ندارد و صرفا برای افزودن بار منفی بر این جنبش‌ها و توجیه قلع و قمع آن‌ها به کار گرفته شده و می‌شود. م

[11] منظور از درست right در اینجا آن زبان و مذهبی است که رسمی، اصلی، درست، به‌جا و موجه است.

[12] Peoplehood

[13] Annihilating difference

[14] Jonathan Rosa

[15] De-development

[16] Deinstitutionalization

[17] Financialization of life

[18] Nancy Scheper-Hughes

[19] Mimi Kirk



[1] خود کوردها به بخش های مختلف کوردستان بزرگ به ترتیب باکوور (شمال در ترکیه)، باشوور (جنوب در عراق)، روژاوا (غرب در سوریه) و روژهه‌لات (شرق در ایران) میگویند. برای اجتناب از افتادن در دام نژادپرستانە دولتها جهت کوردزدایی از مناطق کوردی، در اشاراتم به جغرافیای کوردها از نامگذاری خودشان پیروی کرده‌ام. در این مقاله برای اشاره به کوردستان ایران از روژهلات استفاده شده است.

[2] رجوع شود به آدرس اینترنتی

https://www.etemadnews.ir/fa/main/detail/141489/ قبح رنج فرو ریخت

[3] رجوع شود به آدرس اینترنتی https://www.mashreghnews.ir/news/1340973/ سهم 42 میلیون دلاری کولبران در تجارت

[4] رجوع کنید به وبسایت هنگاو به آدرس: https://hengaw.net/en.

[5] رجوع کنید به وبسایت‌شان به آدرس: https://kolbarnews.com.

[6] جاش واژه‌ی خفت‌آمیزی است که اشاره به آن دسته از کوردهایی دارد که با دستگاه نظامی و امنیتی همکاری می‌کنند. در زبان کوردی «جاش» از لحاظ لغوی به معنای کره خر است و نماد حماقت، مطیع بودن و زشتی است.

[7] رجوع کنید به این سخنرانی ادوارد سعید:

[8] به این لینک نگاه کنید: https://archive.fo/wip/bYRkO

[9] به این لینک نگاه کنید: https://farhikhtegandaily.com/news/304819/ 90 درصد واحدهای تولیدی شهرک صنعتی پیرانشهر و سردشت غیرفعال هستند.

[10] نگاه کنید به لینک: https://www.kurdpress.com/news/304819/90

[11] https://www.yjc.ir/fa/news/6656850/ سردشت یکی از قطب‌های تولید انگور سیاه در کشور

[12] به این لینک نگاه کنید: https://www.iranintl.com/202205121859

[13] نگاه کنید به ویدیوی این آدرس: https://www.youtube.com/watch?v=sgGz SUACilo

[14] این گزارش را نیز نگاه کنید: https://hemgaw.net/fa/news/ کودکان کولبر و حقوق بین الملل بشر

[15] این گزارش را نیز نگاه کنید: https://hemgaw.net/fa/news/ کودکان کولبر و حقوق بین الملل بشر

[16] نگاه کنید به لینک: https://kurdistanhumanrights.org/en/exclusive-report-of-khrn-on-killing-of-three-kolbars-by-iranian-border-guards/.

[17] به این خبر نگاه کنید: https://kurdistanhumanrights.org/fa/.

[18] به این خبر نگاه کنید: https://hengaw.net/fa/news/ کشته شدن یک کولبر در ارتفاعات نوسود

[19] به این خبر نگاه کنید: https://www.iranintl.com/202306250552.

[20] به این خبر نگاه کنید: https://irankargar.com/

[21] به این لینک نگاه کنید: https://www.outsideonline.com/outdoor-adventure/exploration-survival/kolbars-smuggling-kurds-iraq-iran-border/.

[22] به این خبر نگاه کنید: http://kurdistanhumanrights.org/fa/?p=5488.

[23] به این لینک نگاه کنید: https://hengaw.net/fa/news/ جان باختن دو کاسبکار کورد حین گذر از مرز

[24] به این خبر نگاه کنید: https://kayhan.london/fa/1399/11/07/

[25] منبع:انفجار مین و تلفات انسانی (2006). تهران: مرکز پژوهشی جانبازان برای مهندسی و علوم پزشکی.

[26] به این خبر نگاه کنید: https://www.hra-news.org/2020/hranews/a-27560/.

[27] به این خبر نگاه کنید: https://www.hra-news.org/2020/hranews/a-27560/. انفجار مین منجر به قطع پای کولبر مریوانی شد.

[28] به این خبر نگاه کنید : https://iranwire.com/fa/news/kordestan/42315


منابع

Açiksöz, Salih Can. 2020. Sacrificial Limbs:Masculinity, Disability, and Political Violence in Turkey.Oakland: University of California Press.

Agamben, Giorgio. 1998. Homo Sacer: Sovereign Power and Bare Life. Translated by Daniel Heller Roazen. Stanford: Stanford University Press.

Agamben, Giorgio. 2005. State of Exception. Translated by Kevin Attel. Chicago: University of Chicago Press.

Anagnost, Ann S. 2011. “Strange Circulations.” In Beyond Biopolitics: Essays on the Governance of Life and Death, edited by Patricia Ticineto Clough and Craig

Willse, 213–38. Durham: Duke University Press.

Anzaldúa, Gloria. 1987. Borderlands/La Frontera: The New Mestiza. San Francisco: Aunt Lute Books.

Asgharzadeh, Alireza. 2007. Iran and the Challenge ofDiversity: Islamic Fundamentalism, Aryanist Racism, and Democratic Struggles.NewYork:Palgrave Macmillan.

Bailey, Moya, and Jennifer Mobley. 2018. “North American Necropolitics and Gender: On #BlackLivesMatter and Black Femicide.” Signs: Journal ofWomen in

Culture and Society 43(3): 591–615. https://doi.org/10.1086/694390.

Bonilla, Yarimar. 2017. “Unsettling Sovereignty.” Cultural Anthropology 32(3): 330–39.

Bozcali, Firat. 2020. “Probabilistic Borderwork: Oil Smuggling, Nonillegality, and Techno-Legal Politics in the Kurdish Borderlands of Turkey.” American

Ethnologist 47(1): 32–46. https://doi.org/10.1111/amet.12888.

Burton, Elise K. 2021. Genetic Crossroads: The Middle East and the Science of Human Heredity. Stanford: Stanford University Press.

Cavanagh, Edward, and Lorenzo Veracini, eds. 2017. The Routledge Handbook of the History of Settler Colonialism.Oxfordshire: Routledge.

Chakraborty, Debanuj. 2021. “The ‘Living Dead’ within ‘Death-Worlds’: Gender Crisis and Covid-19 in India.” Gender, Work & Organization 28(S1): 3–18.

https://doi.org/10.1111/gwao.12585.

Chalfin, Brenda. 2010. Neoliberal Frontiers: An Ethnography of Sovereignty inWest Africa. Chicago: University of Chicago Press.

Chirot, Daniel, and Clark McCauley. 2006. Why Not Kill Them All? The Logic and Prevention of Mass Political Murder. Princeton: Princeton University Press.

Clemens, Elisabeth S. 2016. What Is Political Sociology? Cambridge: Polity Press.

Coleman, M., and K. Grove. 2009. “Biopolitics, Biopower, and theReturn of Sovereignty.” Environment and Planning D: Society and Space 27(3): 489–507. https://doi.org/10.1068/d3508.

Cox, Damian, Marguerite LaCaze, and Michael P. Levine. 2009. “Sovereignty, Violence and the State of Exception.” In Politics MostUnusual:Violence, Sovereignty

and Democracy in the “War on Terror,” edited by Damian Cox,Marguerite La Caze, andMichael P. Levine, 1–16. London: PalgraveMacmillan.

Cristi, Renato. 1998. “Carl Schmitt on Sovereignty and Constituent Power.” In Law as Politics: Carl Schmitt’s Critique of Liberalism, edited by David Dyzenhaus, 165–88. Durham: Duke University Press.

Cronin, Stephanie, ed. 2003. The Making of Modern Iran: State and Society under Riza Shah1921–1941. London: Routledge.

Das, Veena, Arthur Kleinman, Mamphela Ramphele, and Pamela Reynolds, eds. 1997. Violence and Subjectivity. Berkeley: University of California Press.

Davies, Thom, Arshad Isakjee, and Surindar Dhesi. 2017. “Violent Inaction: The Necropolitical Experience of Refugees in Europe.” Antipode 49(5): 1263–84.

De León, Jason. 2015. The Land of Open Graves: Living and Dying on the Migrant Trail.Oakland: University of California Press.

Dobratz, Betty A., Lisa K.Waldner, and Timothy Buzzell II. 2019. Power, Politics, and Society: An Introduction to Political Sociology. London: Routledge.

Emerson, Robert G., ed. 2019. Necropolitics: Living Death in Mexico. Cham: Palgrave Macmillan.

Fanon, Frantz. 1963. TheWretched of the Earth. Translated by Richard Philcox. New York: Grove Press.

Foucault,Michel. 1978. The History of Sexuality, Volume I: An Introduction. Translated by Robert Hurley. New York: Vintage Books.

Göçek, Fatma Müge. 2015. Denial of Violence: Ottoman Past, Turkish Present and Collective Violence Against the Armenians1789–2009. Oxford: Oxford

University Press.

Grande, Sandy (Kanien’keháka). 2015. Red Pedagogy: Native American Social and Political Thought. Lanham: Rowman & Littlefield.

Günay, Onur. 2019. “InWar and Peace: Shifting Narratives of Violence in Kurdish Istanbul.” American Anthropologist 121(3): 554–67. https://doi.org/10.1111/aman.13244.

Hansen, Thomas Blom, and Finn Stepputat. 2006. “Sovereignty Revisited.” Annual Review of Anthropology 35:295–315. https://doi.org/10.1146/annurev.

anthro.35.081705.123317.

Haskaj, Fjolla. 2018. “From Biopower to Necroeconomies: Neoliberalism, Biopower and Death Economies.” Philosophy & Social Criticism 44(10): 1148–68.

https://doi.org/10.1177/0191453718772596.

Hassaniyan, Allan. 2021. “The Environmentalism of the Subalterns:ACase Study of EnvironmentalActivism in Eastern Kurdistan/Rojhelat.” Local Environment

26(8): 930–47. https://doi.org/10.1080/13549839.2021.1933927.

Hinton, Alexander Laban, ed. 2002. Annihilating Difference: The Anthropology of Genocide. Berkeley: University of California Press.

Hoffman,Marcelo. 2011. “Disciplinary Power.” In Michel Foucault: Key Concepts, edited by Dianna Taylor, 28–46. Durham: Acumen.

Hussaini, Samira. 2016. “Running toward Death.” Kolber Newshttps://irankargar.com/. .

Islekel, E. S. 2022. “Gender in Necropolitics: Race, Sexuality, and Gendered Death.” Philosophy Compass:e12827. https://doi.org/10.1111/phc3.12827.

Kauanui, J. K¯ehaulani. 2017. “Sovereignty: An Introduction.” Cultural Anthropology 32(3): 323–29. https://doi.org/10.14506/ca32.3.01.

Kryzanek, Ann P. 2010. “Sociological Approaches: Old and New in Political Sociology.” In Grand Theories and Ideologies in the Social Sciences, edited by Howard

  1. Wiarda, 137–58. New York: PalgraveMacmillan.

Kurt, Mehmet. 2021. “No Justice for Kurds: Turkish Supremacy and Kurdophobia.” Social Research: An International Quarterly 88(4): 923–47.

Mamdani, Mahmood. 1996. Citizen and Subject: Contemporary Africa and the Legacy of Late Colonialism. Princeton: Princeton University Press.

Mamdani, Mahmood. 2020. Neither Settler nor Native: The Making and Unmaking of Permanent Minorities. Cambridge: Harvard University Press.

Martier, John. 2017. A Foucauldian Interpretation of Modern Law: From Sovereignty to Normalisation and Beyond. Edinburgh: Edinburgh University Press.

Matin-Asgari, Afshin. 2018. Both Eastern andWestern: An Intellectual History of Iranian Modernity. Cambridge: Cambridge University Press.

Mbembe, Achille. 2003. “Necropolitics.” Public Culture 15(1): 11–40. https://doi.org/10.1215/08992363-15-1-11.

Mbembe, Achille. 2017. Critique of Black Reason. Translated by Laurent Dubois. Durham: Duke University Press.

Mbembe, Achille. 2019. Necropolitics. Durham: Duke University Press.

Mohammadpour, Ahmad. 2023a. “Decolonizing Voices from Rojhelat: Gender-Othering, Ethnic Erasure, and the Politics of Intersectionality in Iran.” Critical

Sociologyhttps://doi.org/10.1177/08969205231176051.

Mohammadpour, Ahmad. 2023b. “Persian Orientalism: Raciolinguistic Ideologies and the Construction of ‘Iranianness.’” Nations and Nationalismhttps://doi.

org/10.1111/nana.12990 .

BLOODFOR BREAD 15

Mohammadpour, Ahmad, and Kamal Soleimani. 2019. “Interrogating the Tribal: The Aporia of ‘Tribalism’ in the Sociological Study of the Middle East.” British

Journal of Sociology 70(5): 1799–824.

Mohammadpour, Ahmad, and Kamal Soleimani. 2020. “‘Minoritisation’ of the Other: The Iranian Ethno-Theocratic State’s Assimilatory Strategies.”

Postcolonial Studies 24(1): 40–62.

Mohammadpour, Ahmad, and Kamal Soleimani. 2022. “Silencing the Past: Persian Archaeology, Race, Ethnicity, and Language.” Current Anthropology 63(2):

185–210.

Nash, Kate. 2007. Readings in Contemporary Political Sociology. Malden, MA: Blackwell Publishing.

Negron-Muntaner, Frances, ed. 2017. Sovereign Acts: Contesting Colonialism across Indigenous Nations and Latinx America. Tucson: University of Arizona Press.

Neuman,William. 2008. Power, State, and Society: An Introduction to Political Sociology. Long Grove, IL:Waveland Press.

Nordstrom, Carolyn. 2004. Shadows ofWar: Violence, Power, and International Profiteering in the Twenty-First Century. Berkeley: University of California Press.

Norris, Andrew. 2007. “Sovereignty, Exception, and Norm.” Journal of Law & Society 34(1): 31–45.

Orum, AnthonyM., and John G. Dale. 2009. Introduction to Political Sociology: The Social Anatomy of Power. New York:Oxford University Press.

Quinan, Christine L., and Kathrin Thiele, eds. 2021. Biopolitics, Necropolitics, Cosmopolitics: Feminist and Queer Interventions. London: Routledge.

Robben, Antonius C. G. M., ed. 2018. A Companion to the Anthropology of Death. Hoboken, NJ: Wiley Blackwell.

Rosa, JonathanD. 2019. Looking Like a Language, Sounding Like a Race: Raciolinguistic Ideologies and the Learning of Latinidad.New York:Oxford University Press.

Rouse, Caroline M. 2021. “Necropolitics versus Biopolitics: Spatialization, White Privilege, and Visibility during a Pandemic.” Cultural Anthropology 36(3):

360–67. https://doi.org/10.14506/ca36.3.03.

Roy, Sara. 1995. The Gaza Strip: The Political Economy of De-Development.Washington, DC: Institute for Palestine Studies.

Rush,Michael. 1992. Politics and Society: An Introduction to Political Sociology. London: Routledge.

Salih, Mohammed A. 2021. “Internal Cultural Imperialism: The Case of the Kurds in Turkey.” International Communication Gazette 83(1): 7–25. https://doi.org/

10.1177/1748048520928666.

Scheper-Hughes, Nancy. 1995. “The Primacy of the Ethical: Propositions for a Militant Anthropology.” Current Anthropology 36(3): 409–40.

Schmitt, Carl. 1985. Political Theology: Four Chapters on the Concept of Sovereignty. Cambridge:MIT Press.

Simpson, Audra. 2014. Mohawk Interruptus: Political Life across the Borders of Settler States. Durham: Duke University Press.

Smith, Adam. 2011. “Archaeologies of Sovereignty.” Annual Review of Anthropology 40:415–32.

Smith, Linda Tuhiwai. 2007. Decolonizing Methodologies: Research and Indigenous Peoples. London: Zed Books.

Soleimani, Kamal, and Ahmad Mohammadpour. 2019. “Can Non-Persians Speak? The Sovereign’s Narration of ‘Iranian Identity.’” Ethnicities 19(5): 925–47.

Soleimani, Kamal, and Ahmad Mohammadpour. 2020a. “Life and Labor on the Internal Colonial Edge and the Political Economy of Kolberi in Rojhelat.” British

Journal of Sociology 71(4): 741–60.

Soleimani, Kamal, andAhmadMohammadpour. 2020b. “The Securitization of Life under theRule of thePerso-Shiʿi State.” ThirdWorld Quarterly 41(4): 663–82.

Soleimani, Kamal, and Ahmad Mohammadpour. 2023. “The Everydayness of Spectacle Violence under the Islamic Republic: ‘Fire at Will.’” Security Dialogue.

https://doi.org/10.1177/09670106231156694.

Sturm, Circe. 2017. “Reflections on the Anthropology of Sovereignty and Settler Colonialism: Lessons from Native North America.” Cultural Anthropology

32(3): 340–48. https://doi.org/10.14506/ca32.3.03.

TallBear, Kim. 2013. Native American DNA: Tribal Belonging and the False Promise of Genetic Science. Minneapolis: University of Minnesota Press.

Taylor, Chloe. 2011. “Biopower.” In Michel Foucault: Key Concepts, edited by Dianna Taylor, 65–80. Durham: Acumen.

Thangaraj, Stanley I. 2022. “‘We Share the Same Ancestry’: US Kurdish Diasporas and the Aspirational and Ascriptive Practices of Race.” American

Anthropologist 124(1): 104–17. https://doi.org/10.1111/aman.13698.

Unlü, Bülent. 2016. “The Kurdish Struggle and the Crisis of the Turkishness Contract.” Philosophy & Social Criticism 42(4–5): 397–405.

Uperesa, Lisa (Nof). 2022. Gridiron Capital: How American Football Became a S¯amoan Game. Durham: Duke University Press.

Vaziri, Mostafa. 1993. Iran as Imagined Nation: The Construction of National Identity. New York: Paragon House.

Warrior, Robert. 1995. Tribal Secrets: Recovering American Indian Intellectual Traditions. Minneapolis: University of Minnesota Press.

Weitz, Eric D. 2003. A Century of Genocide: Utopias of Race and Nation. Princeton: Princeton University Press.

Wolfe, Patrick. 2006. “Settler Colonialism and the Elimination of the Native.” Journal of Genocide Research 1(3): 387–409.

Yiftachel, Oren. 2006. Ethnocracy: Land and Identity Politics in Israel/Palestine. Philadelphia: University of Pennsylvania Press.

احمد محمدپور

Next Post

افزایش مبارزات کارگری و توده‌ای؛ شکست سیاست وحشت‌پراکنی رژیم

ی دسامبر 24 , 2023
مبارزات کارگری و توده‌ای در ایران هم‌چنان تداوم دارد. نگاهی به فقط برخی از آکسیون‌های مبارزاتی ده روز پایانی آذرماه تا دوم دی‌ماه موید این واقعیت است:در دوم دی‌ماه اپراتورهای پست‌های فشار قوی برق مقابل سازمان امور استخدامی در تهران اقدام به برگزاری تجمع کردند. آن‌ها خواستار تصویب و اجرای […]
photo 2023 12 24 12 54 01

You May Like

در دفاع از شریفه محمدی