نویسندە: لیلا حسینزاده ما از زندان میرویم، اما زندان از ما نمیرود، چشمان تکتک هماتاقیهایم وقتی روی زمین میکشیدندم و حتی فرصت آغوش و بوسهای فرصت یک خداحافظی نداشتم، روی شانهام مانده. باید بنویسم تا چشمانشان را از دوشم زمین بگذارم، تا قلبم که حالا یک گوشهاش عادلآباد است، آرامتر […]