
بیستویکم سپتامبر، برابر با سیام شهریورماه روزی است که از سوی سازمان ملل متحد به عنوان «روز جهانی صلح» نامگذاری شده است. این روز قرار است نمادی باشد برای توقف خشونت، ترویج آشتی و یادآوری ضرورت صلح پایدار در جهان. اما آیا در جهانی که هر روز اخبار جدیدی از جنگ، کشتار و آوارگی به گوش میرسد، میتوان به راستی از صلح سخن گفت؟ واقعیت این است، روز جهانی صلح در شرایطی فرا میرسد که در نتیجه جنگ، فقر، آوارگی و دیکتاتوری، امروز زخمهای عمیقی بر پیکر بشریت نشسته است.
جنگ اوکراین و روسیه که از فوریه ۲۰۲۲ آغاز شده، نه تنها هزاران کشته و میلیونها آواره بر جای گذاشته، بلکه امنیت غذایی و انرژی جهان را نیز تحت تأثیر قرار داده است. این جنگ، نمادی از تقابل قدرتهای بزرگ و بازی ژئوپلیتیکی است که قربانی اصلی آن مردم عادی هستند.
در خاورمیانه، باریکه غزه با مردمانش شخم زده شده است، دهها هزار کودک، زن، مرد، پیر و جوان کشته شدهاند و چند هزار نفر زخمی و بیش از دو میلیون آواره و بدون سرپناه گشتهاند و این نسلکُشی آشکار توسط دولت اسرائیل در جلو چشم جهانیان همچنان در جریان است. یمن، پس از سالها جنگ و محاصره، با یکی از بزرگترین فجایع انسانی روبرو است. هزاران غیرنظامی، به ویژه کودکان، قربانی بمبارانها و قحطی شدهاند. در سوریه، اگرچه جنگ تمامشده به نظر میرسد، اما آثار آن از جمله نابودی زیرساختها، کشتار جمعی و آوارگی میلیونی جامعه را فلج کرده است. ارتش فاشیست ترکیه در سه بخش از چهار بخش کوردستان دستاندرکار سرکوب مبارزات عادلانه مردم کورد است. در کنارجنگ، قحطی، بیماری و آوارگی، گریبان قاره همیشه گرسنه آفریقا را رها نمیکند. در نتیجه جنگ، خشونت، فقر و ناامنی، ۶۵ میلیون نفر از خانه و کاشانه خود آواره شدهاند.
طنز تلخ روزگار این است که همان کسانی که در سازمان ملل از صلح سخن میگویند، خود برپاکنندگان اصلی جنگها و بانیان آوارگی و فقر در جهان هستند. آنها در حالی دم از صلح میزنند که زرادخانههای خود را روزانه با سلاحهای کشتار جمعی پُر میکنند. بحرانهای اقتصادی خود را با دامن زدن به مسابقه تسلیحاتی مهار میکنند. زیر سایه جنگ یا وحشت از جنگ به حیات خود ادامه میدهند.
سازمان ملل متحد اگرچه در تئوری متولی حفظ صلح و امنیت بینالمللی است، عمل تحت تأثیر حق وتوی پنج کشور قدرتمند (آمریکا، روسیه، چین، انگلیس و فرانسه) قرار دارد. این ساختار نابرابر باعث شده است که سازمان ملل نتواند در بحرانهای مهم مانند جنگ اوکراین یا نسلکُشی در غزه کاری انجام دهد.
اکثریت آنهاییکه امروز در سازمان ملل متحد جمع شدهاند و زنگ صلح در حضور آنها به صدا در میآید، سازماندهندگان ارتشهای تا دندان مسلح، تولیدکنندگان و انبار کنندگان سلاحهای کشتار جمعی، برپاکنندگان زندانها و شکنجهگاهها و چوبههای دار، پایمال کنندگان حقوق ابتدایی بشر، مسببین استثمار کودکان، سردسته مافیاهای ثروت و قدرت، مجرمین ردیف اول همه آسیبهای اجتماعی هستند. آنها پاسداران نظامی هستند که حاصل رنج و کار میلیاردها انسان را میبلعند و راه خود را از درون آتش و خون به قیمت سلب امنیت و سلب حق حیات از همین انسانها هموار میکند. آنها پاسداران نظامی هستند که با سودجویی خود نه به انسان و نه به محیطزیست انسان هم رحم نمیکنند.
در چنین شرایطی بشریت دو راه بیشتر پیش رو ندارد. یا به سرنوشتی که اینان برای انسان تدارک دیدهاند، تمکین خواهد کرد که در این صورت سرانجامی جز نابودی تمدن و فرهنگ و همه دستآوردهای بشری را در پی نخواهد داشت و در بهترین حالت انسان را، البته اگر انسانی باقی بماند، به بربریت هزارههای گذشته باز میگرداند. یا جامعه را از این گذرگاه سخت عبور خواهد داد و به جهان عاری از جنگ و خشونت، سرشار از آزادی و رفاه و برابری، جهان سوسیالیسم رهنمون خواهد شد. جهانی که در آن کلیه تبعیضهای اقتصادی، جنسی، نژادی، ملی، که مسبب جنگها و خشونتها هستند، ملغی شوند، جامعهای که در آن وسیعترین آزادیهای فردی و سیاسی برقرار خواهد شد. جامعهای که خرافات و عقب ماندهگیهای فرهنگی را به موزه تاریخ میسپارد و شرایطی را فراهم میکند که در آن “رشد آزاد هر فرد شرط رشد آزاد همگان باشد”.
اما چنین جامعهای به خودی خود متولد نخواهد شد. تضادها و بحرانهای درونی این نظام، استثمار، جنگ و فقر به خودی خود به نابودی آن منجر نمیشوند. این تحول سرنوشتساز به آگاهی، سازمان و رهبری، به مبارزه هدفمندکارگران، آنهایی که هیچ نفعی در ادامه مناسبات حاکم بر جامعه کنونی ندارند، به فعالیت مشترک و همراهی همه انسانهایی که مخاطرات این نظام زندگی آنها را نیز به سوی تباهی سوق میدهد نیاز دارد. صلح جهانی را از جنگسالاران نمیتوان انتظار داشت، باید به نیروی خود برای ایجاد صلح واقعی دست به دست هم دهیم.

