
روزنامه هممیهن چاپ تهران روز بیستوششم مردادماه خود متن بیانیه «جبهه اصلاحات ایران» را منتشر کرده است. انتشار این بیانیه بخشی از سناریوی جدیدی است که اصلاحطلبان حکومتی برای نجات رژیم اسلامی از بحرانی که در آن گرفتار است و از انقلابی که در راه است، طراحی کردهاند. بررسی بند بند این بیانیه اهمیت چندانی ندارد، آنچه که اهمیت دارد جایگاه آن در شرایط سیاسی فعلی ایران است. شرایطی که همانطور که در بیانیه آمده است، زمان برای راهحل مورد نظر صادرکنندگان آن به سرعت از دست میرود.
جمهوریاسلامی ایران امروز در عمیقترین بحران تاریخ چهل و شش ساله خود قرار دارد. این بحران نه تنها سطحی و گذرا نیست، بلکه در عمق سیستم سیاسی و اقتصادی این نظام ریشه دارد. از اینرو آنچه که اصلاحطلبان حکومتی در این بیانیه طرح کردهاند، در بهترین حالت تنها میتواند به رژیم اسلامی فرصتی موقتی برای بقاء بدهد. خطای بزرگ برخی از تحلیلگران در داخل و خارج رژیم این است که این بحران را صرفاً محصول تحریمهای آمریکا میدانند و راهحل آن را در سازش با آمریکا جستجو میکنند. اما واقعیت این است که به دلایل بسیار پایهایتر این عمر سیاسی و تاریخی رژیم اسلامی است که به سر رسیده است و هیچگونه سازش خارجی نمیتواند مشکلات بنیادین آنرا برطرف سازد.
تجربه ۴۶ سال حکومت اسلامی در ایران نشان داده که اسلام سیاسی نتوانسته به الگوی دلپذیری برای مردم منطقه تبدیل شود. برعکس، این تجربه موجب بروز بحرانهای عمیق سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی شده است. وعدههای اولیه حاکمان جدید مبنی بر ایجاد جامعهای عادلانه و آزاد که برای مردم منطقه میتوانست جذاب باشد، نه تنها محقق نشده، بلکه جامعه به شدت نابرابر غرق در قساد و آسیبهای دردناک اجتماعی، که تنها با سرکوب گسترده قابل اداره کردن است، بوجود آوردهاند.
در چنین شرایطی است که آمریکا و دولتهای غربی همراه با اپوزیسیون قانونی داخل کشور در پی یافتن آلترناتیوی در درون همین نظام برای جایگزینی آن هستند. چنین راهحلی ممکن است موقتاً جامعه ایران را در حالت انتظار نگهدارد، اما هرگز نمیتواند مشکلات پایهای این جامعه را حل کند.
اصلاحطلبی در چارچوب رژیم جمهوری اسلامی به معنای تلاش برای دموکراتیک کردن ساختاری است که بنا بر طبیعت خود ضد دموکراتیک است. این تناقض ذاتی محکومیت هر تلاشی برای اصلاح را رقم میزند. از سوی دیگر جمهوریاسلامی بر پایه منافع شبکهای از سرمایهداران مرتبط با دولت، نهادهای نظامی-امنیتی و بخشهای رانتخوار بنا شده. هیچ اصلاح واقعی بدون تعارض با این منافع امکانپذیر نیست.
واقعیت این است ،آنچه امروز در جامعه ایران شاهد آن هستیم، تحولی عمیق در توازن قوای سیاسی است. از دیماه ۱۳۹۶ به اینسو، این تغییر توازن قوا به نفع جبهه مردم و به ضرر رژیم حاکم به یک واقعیت غیرقابل انکار تبدیل شده است. امروز در مرحلهای هستیم که در آن مردم معترض، مرعوب اعمال سرکوبگرانه رژیم نمیشوند، امیدی به اصلاح رژیم ندارند و تحقق خواستها و مطالبات خود را با جدیت پیگیری میکنند. مرحلهای که در آن عنصر آگاهی بر عنصر خشم و هیجانات آنی برتری دارد. مرحلهای که در آن مبارزات کارگری و تودهای پیوستگی دارد و مردم معترض از هر پیروزی برای پیروزی بعدی نیرو میگیرند. مرحلهای که در آن که قدم به قدم به شکلگیری تشکلهای تودهای نزدیکتر میشویم، رهبران و چهرههای کارآمدی به جامعه معرفی میشوند، مرحلهای که زمینههای عینی رشد جریانهای رادیکال و چپ و همگرایی آنها را تقویت میکند. تصادفی نیست اگر نیروهای اپوزیسیون بورژوایی جمهوریاسلامی برای تداوم فشارهای آمریکا سر و دست میشکنند. آنها به غریزه و به تجربه هم دریافتهاند که فشارها و محاصره اقتصادی اگر تشدید شود؛ میتواند به نوعی جابجایی قدرت در بالا و یا دست به دست گشتن قدرت از یک جناح بورژوایی به جناح دیگر منجر شود. بنا بر این، طبیعی است اگر آنها از ترس انقلاب به چنین روندی پناه ببرند.
فشارهای موسوم به «حداکثری» دولت آمریکا همزمان، هم بر جمهوریاسلامی سنگینی میکند و هم علیه اکثریت مردم ایران است. تا آنجا که به جمهوریاسلامی مربوط است همانطوریکه اشاره شد، هدف آن این است که در ایران رژیمی بر سر کار بیاید که زیادهخواهی نکند و به سهم طبیعی خود در تقسیم کار منطقهای قانع باشد. در عین حال از آمریکا ستیزی ایدئولوژیک خود نیز کوتاه بیاید و به نیروی همکار آمریکا در منطقه تبدیل شود. اعمال این فشارها تا هماکنون در این راستا به نتایج چشمگیری منجر شده است و سازش و عقبنشینیهای بیشتری نیز در جریان است.
اما آنجا که به کارگران و مردم تهیدست و ستمدیده ایران مربوط می شود، محاصره اقتصادی، هم فقر مردم را تشدید کرده است و هم به جمهوریاسلامی امکان فریبکاری و مظلومنمایی داده است.
از اینرو فشارهای اقتصادیِ آمریکا برای وادار کردن جمهوریاسلامی به سازشهای معینی، عامل آن تحولی نیستند که ما آنرا تغییر توازن قوا به نفع جبهه مردم ارزیابی میکنیم.
با تحولات سالهای اخیر شرایط مساعد جدیدی برای گسترش هدفمند و آگاهانه مبارزات مردم فراهم آمده است. برای پاسخ دادن به الزمات این دوره جدید، باید بر چند محور متمرکز شد:
اول، تقویت مبارزات کارگری، مبارزاتی، که به پیروزهای ولو کم دامنه و کوچک منجر شود، ارزشمند است. این مبارزات نه تنها برای بهبود شرایط معیشتی کارگران ضروری است، بلکه شرط ضروری برای تقویت آگاهی طبقاتی و تشکلیابی کارگران است.
دوم، گسترش مبارزات تودهای علیه گرانی و کمبود آب و برق و غیره ،مبارزات معلمان، بازنشستگان، پرستاران، دادخواهان، مالباختگان، اعتراضات مردم محروم حاشیهنشین علیه کمبود خدمات شهری، مبارزاتی که به بهتر شدن شرایط زندگی و معیشتی مردم منجر شود و تشکلها و نهادهای مدنی در درون آنها شکل بگیرد.
سوم، رهنمون شدن جنبش زنان آزاده که با فداکاری و جانبازی قهرمانانه، خود را از قید حجاب اجباری رها ساختهاند و درهای استادیومها را بر روی خود گشودهاند، به سوی رها شدن از همه قید و بندهای مردسالارانه و قوانین ضد زن حکومتی.
چهارم، تلاش برای ایجاد تحرک جدید در جنبش دانشجویی و فعال نمودن ظرفیتهای بالقوه نیرومندی که در این جنبش وجود دارد،
پنجم، تقویت جنبش انقلابی مردم کوردستان که با دست آوردهای درخشان اجتماعی خود، افقهای جدیدی بر روی کل جامعه ایران گشوده است.
همه این اقدامات مسیری را ترسیم میکنند که میتواند به شکلگیری بدیلا نقلابی و سوسیالیستی برای آینده جامعه ایران منجر شود. هر چقدر هم این مسیر طولانی باشد، باید آن را پیمود، زیرا راه میانبری وجود ندارد. کارگران و مردم محروم برای بهبود شرایط امروز زندگی خود و به منظور آماده شدن برای کسب قدرت سیاسی آتی، ناچارند این مسیر را بپیمایند. سرنگونی انقلابی جمهوریاسلامی از این مسیر میگذرد. هر فرآیند دیگری جز این، تنها در خدمت انتقال قدرت از جناحی از سرمایهداران به جناحی دیگر خواهد بود و مشکلات اساسی مردم ایران را حل نخواهد کرد.

