
دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا اعلام کرده است که جمهوری اسلامی و اسرائیل به توافق آتشبس دست یافتهاند و گویا به زودی آن را اعلام خواهند کرد. اگر این خبر صحت داشته باشد میتوان گفت خوشبختانه جنگی که از سحرگاه روز بیستوسوم خردادماه آغاز شده بود بعد از ۱۲ روز ظاهراً پایان یافته است. در مورد پروسه قطعی شدن آتشبس و اعلام پایان رسمی جنگ و نیز ارزیابی از این جنگ دوازده روزه در فرصت دیگری سخن خواهیم گفت. اما در انگیزه مشارکت مستقیم ترامپ در ساعتهای آخر جنگ، نکتهای وجود دارد که نمیتوان از آن گذشت.
اکنون معلوم میشود که حمله آمریکا به سایتهای غنیسازی اورانیوم در فوردو، نطنز و اصفهان به نوعی آغاز پایان جنگ بوده است. میدانیم این حمله آگاهانه بسیار بزرگنمایی شد. هیاهوی تبلیغاتی فراوانی پیرامون آن به راه انداخته شد. اگرچه در واقعیت از نظر نظامی اهمیت چندانی نداشت، اما یک هدف سیاسی امپریالیستی مشخصی داشت که روانشناسی رفتار ترامپ در این دوره آن را توضیح میدهد.
ترامپ میدانست که جنگ ایران و اسرائیل به دلایل متعدد نمیتواند زیاد به درازا بکشد. مذاکره و سازش رسمی بشود یا نشود، پروژه اتمی جمهوری اسلامی حداقل در این مرحله عملاً پایان یافته است و این برای دولت اسرائیل یک پیروزی به حساب میآید. اما ترامپ نمیخواست اجازه دهد «افتخار» برچیده شدن این پروژه تماماً به کیسه نتانیاهو سرازیر شود. تا قبل از بامداد بیستوسوم خردادماه، یعنی سحرگاه آغاز جنگ، ترامپ تلاش نمود بلکه از طریق مذاکره و زیرسایه تهدید نظامی، رژیم جمهوری اسلامی را به عقبنشینی وادارد و این پیروزی را به دست آورد و به نام خود ثبت کند. ترامپ به این پیروزی شدیداً نیاز داشت. از ابتدای بر سرکار آمدن شعارهای دهان پرکن زیادی سرداده بود و یکی به از دیگری مانند حبابی ترکیده بودند. نه توانسته بود کانال پاناما را به آمریکا بازگرداند، نه گروئنلند دانمارک را تصرف کند و یا کانادا را به عنوان ایالت ۵۱ام به آمریکا ملحق نماید، نه توانسته بود جنگ اوکراین را تمام کند و جایزه صلح نوبل بربراید. سیاست تعرفهگذاری هم بازی اقتصادی فکر نشده و خطرناکی بود که ناچار شد آن را در نیمه راه متوقف کند. تنها میماند سیاست پناهندگی و اخراج پناهندگان که اگرچه آن هم با مشکلاتی روبهرو شد، اما در هر حال از آن مواردی بود که افتخاری هم نداشت. در این میان تنها جمهوری اسلامی مانده بود که ابزار یک پیروزی حداقلی را در میانه این همه ناکامیها برای وی فراهم آورد.
طی ۲ ماه زمان و ۶ دور مذاکره و چانهزنیهای با واسطه و بدون واسطه، بین هیئتهای دو طرف این هدف دست نیامد. ترامپ دریافت که در بازی دیپلماسی حریف جمهوری اسلامی نمیشود. این آخرین فرصت هم برای کسب این حداقل پیروزی، در متن این همه ناکامیها در حال از کف رفتن بود. در این مرحله بود که چراغ سبز را برای حمله اسرائیل روشن نمود.
پس از ده روز وقتی که کم و بیش از نتیجه جنگ اطمینان یافت، سر بزنگاه دست به کار شد و به نتانیاهو فهماند که پیروزی نباید تنها به کام او باشد و بیش از این زیادهخواهی نکند. تأخیر در به کار بردن بمبافکنهایش این آخرین شانس را هم برای کسب یک مدال هم شده است از ترامپ میگرفت. از اینرو اقدامی که انجام میگرفت میبایستی به موقع، بسیار جنجالی و پر سرو صدا باشد. این واقعیت جوهر سیاسی مداخله مستقیم آمریکا در جنگ ایران و اسرائیل در دقیقه ۹۰ بود.
البته نتانیاهو هم که این را فهمیده بود در یک اقدام کودکانه روز بعد همان کوههای محل فوردو را، با هواپیماهای معمولی، یک بار دیگر بمباران نمود تا نامی هم از او در حاشیه نام ترامپ در این قضیه بر سر زبانها باشد!
اما طنز روزگار متأسفانه این است: در یک طرف این ماجرا رهبر جمهوری اسلامی را داریم که اینچنین تریلیونها دلار از ثروت مردم ایران و حاصل رنج و استثمار کارگران را، که میتوانست توسعه اقتصادی و رفاه و آسودگی برای مردم ایران به بار آورد در پروژه اتمی در محتوا پوچی اینچنین به باد میدهد، و در طرف دیگر امثال ترامپ و جنایتپیشهای چون نتانیاهو را داریم که بر جهان ما حکمروایی میکنند.