
در حالیکه تورم و گرانی و بیکاری، کمبود آب، قطع مداوم برق جان کارگران و مردم محروم را در ایران به لب رسانده است، طبقه کارگر و حقوقبگیران کمدرآمد و بازنشستگان نهتنها با دستمزدهای زیر خط فقر دستوپنجه نرم میکنند، بلکه با معضل تأخیر در پرداخت همین دستمزدهای ناچیز نیز روبهرو هستند. این معضل که از آن به «معوقات مزدی» یاد میشود به معنی تأخیر مزمن و گاه چندین ماهه در پرداخت دستمزدها است. این مسئله دیگر نه پدیدهای موردی بلکه قاعدهای فراگیر در بخشهای مختلف صنعتی و خدماتی تبدیل شده است و زندگی میلیونها کارگر و بازنشسته را دشوارتر و غیرقابلتحملتر ساخته است. چند نمونه زیر از میان اخبار چند روز گذشته، بهعنوان مشت نمونه خروار، گوشهای از فلاکتی را نشان میدهد که امروز رژیم اسلامی سرمایهداران به کارگران و مزد و حقوقبگیران کمدرآمد ایران تحمیل کرده است:
-کارگران کارخانه کیشچوب از ابتدای سال حقوق و حق بیمه خود را دریافت نکردهاند. کارگران شرکت داروگر تهران با مشکل ۴ ماه دستمزد معوق و ۷ ماه حق بیمه پرداختنشده دستوپنجه نرم میکنند و معترضان با «اخراج» مواجه شدهاند.
-کارگران سمپاش و لاروکش در چابهار با ۱۰ ماه تأخیر در پرداخت حقوق، به اعتراض روی آوردهاند. نیروهای شرکتی در ایرانشهر هر سه ماه یکبار و بهصورت نصفه دستمزد خود را دریافت میکنند و اعتراض با «تهدید اخراج و تبعید» پاسخ داده میشود.
-کارگران شهرداری سنندج علاوه بر تأخیر در پرداخت حقوق، امکان استفاده از مزایای بیمه درمانی خود را نیز از دست دادهاند زیرا اداره تأمین اجتماعی به دلیل بدهی شهرداری از تمدید اعتبار بیمه درمانی آنها خودداری میکند.
-هفتصد کارگر شرکت راهیران، در پروژه راهآهن چابهار-زاهدان حدود سه ماه است دستمزد نگرفتهاند. کارگران شهرداری سیسخت ۱۷ ماه مطالبات معوقه دارند.
-و این لیست پایانی ندارد. آمار رسمی مرکز آمار ایران طی یک سال از دستکم ۵۹۲ ماه تأخیر حقوق برای ۱۸,۱۲۱ کارگر و ۴۸۸ ماه نبود بیمه برای ۵۲۵,۵۹۲ کارگر تنها طی یک سال حکایت دارد.
این بحران بهشدت گریبان بازنشستگان را نیز گرفته است. پرداخت معوقات بازنشستگان کارگری از فروردین سال جاری تاکنون همچنان در هالهای از ابهام قرار دارد. مستمریای که حتی از «یکپنجم خط فقر» هم پایینتر است، آنقدر ناچیز است که «برای یک هفته هم کافی نیست». انتظار طولانی برای دریافت معوقات ۳ تا ۶ میلیون تومانی، تنها پردهای از نمایش دردناک زندگی این مردم زحمتکش است.
عدم پرداخت بهموقع دستمزدهایی که اگر هم بهموقع پرداخت میشد به هیچوجه کفاف یک زندگی بخورونمیر را نمیداد، زندگی کارگران و بازنشستگان کارگری را به جهنمی تبدیل کرده است. اگر ناتوانی در تأمین مایحتاج اولیه از جمله غذا، مسکن و پوشاک سفرهها را هر روز کوچکتر میکند، اما این هنوز ابعاد فاجعه را بهتمامی بیان نمیکند. محرومیت از بیمه درمانی به دلیل عدم پرداخت حق بیمه توسط کارفرما، دسترسی به دارو و درمان را به کابوسی تبدیل کرده است.
در چنین شرایطی همانطور که در داروگر تهران شاهد بودیم، اعتراض برای دریافت حقوق معوقه، خود میتواند به بهای از دستدادن شغل تمام شود. تهدید به اخراج و تبعید، همانطور که در ایرانشهر گزارش شده، ابزاری برای به سکوت کشاندن قربانیان است.
در مقابل این دریای رنج، دولت نهتنها پاسخی ندارد بلکه آگاهانه برای تخفیف مشکلات اقتصادی خود به سفره بیرونق کارگران و بازنشستگان یورش آورده است. با افزایش مالیات غیرمستقیم بخشی از کسری بودجه خود را از جیب مستمریبگیرانی ۵ برابر زیر خط فقر تأمین میکند. و یا به افزایش بیش از ۵۰ درصدی قیمت نان به بهانه حل مشکل نانوایان روی آورده است. اگر بدانیم که نان خوراک اصلی زحمتکشان است، ابعاد هولناک فاجعه را بیشتر درخواهیم یافت. به این شرایط کمبود آب و قطعی مداوم برق را در گرمای تابستان اضافه کنید تا دریابید که زندگی در ایران تحت حاکمیت رژیم اسلامی به چه لحظات زجرآوری تبدیل شده است.
در روزهای اخیر، مسعود پزشکیان، رئیسجمهور، رو به دوربینها گفت: «ما الان در بخشهای مختلف با مشکل روبهرو هستیم؛ آب، برق، گاز، بودجه و تورم. دیگر جایی نیست که مشکل نداشته باشیم. اینها دیگر انتخاب نیست، اجبار است.» اما باید از رئیس دولت پرسید نقش کارگران و بازنشستگان در ایجاد این شرایط اجباری چیست؟ آنها کجای این معادلهاند و چرا باید هزینه این اجبارها را از جیب خالی خود بپردازند؟
واقعیت این است که بحران معوقات مزدی در ایران نهتنها یک مسئله اقتصادی، بلکه یک بحران انسانی است. عدم پرداخت بهموقع دستمزدها و حقوق بازنشستگان در ایران، یک فاجعه انسانی است که کرامت، سلامت و بقای میلیونها انسان و تباهی جسمی و درونی آنها را نشانه رفته است.
این وضعیت اکثریت این مردم را در چرخه بدهی به فروشگاهها، همسایهها و مؤسسات اعتباری غیررسمی گرفتار کرده است. عدم دریافت به موقع دستمزدها نه تنها معیشت کارگران را تحت تأثیر قرار میدهد، بلکه میتواند به افزایش آسیبهای اجتماعی مانند اعتیاد، بیکاری و فروپاشی خانوادهها منجر شود.
اما در همان حال باید گفت که کارگران و زحمتکشان و بازنشستگان در مقابل این وضعیت خاموش نبودهاند. شمار اعتراضهای کارگری مانند اعتصاب، راهپیمائی اعتراضی، تجمع و غیره که همگی نشاندهنده خشم کارگران از وضعیت موجود است روندی رو به رشد یافتهاند. انباشتهشدن این خشم جامعه ایران را در آستانه یک انفجار اجتماعی قرار داده است.