در حالیکه بیش از دو ماه برای تحویل گرفتن رسمی قدرت توسط دونالد ترامپ رئیس جمهور جدید آمریکا باقیمانده است، گمانهزنیها بر سر سیاست وی در قبال جمهوری اسلامی بحث داغ رسانههای داخلی و خارجی است. دستگاههای تبلیغاتی از هر دو سو آشکارا به شعور و آگاهی انسان اهانت میکنند. ریاکاری و دروغگوئی، مانور و فریب تحت عنوان «تلاشهای دیپلماتیک برای حل مسالمت آمیز بحران» به خورد افکار عمومی داده میشود. در واقع همه طرفها به هم دروغ میگویند. همه دست همدیگر را خواندهاند و افکار عمومی را مشغول میکنند، تا در پس پرده آنچه را که لازم میدانند، اگر جنگ است یا مذاکره و یا اگر نه جنگ و نه مذاکره، هر چه هست را دور از چشم مردم تدارک ببینند.
واقعیت این است که جمهوری اسلامی زیرفشارهای اقتصادی و فشارهای سیاسی ناشی از ضربات کشندهای که بویژه بر حزب الله لبنان وارد آمده است، نه راه پیش دارد و نه راه پس. «مقاومت» در این زمینه دروغی بیش نیست. توان نظامی رژیم ایران در مقابل قدرت نظامی و تکنولوژی آمریکا و اسرائیل حرفی برای گفتن ندارد. موشکاندازی تحت عنوان «وعدههای صادق ۱ و صادق۲»، علیرغم صرف بیش دو ملیارد دلار برای آن نه نقطه قوت بلکه نقطه ضعف نظامی رژیم را آشکار کردند. از این رو در مذاکرات محتومی که در راه است، توان نظامی جمهوری اسلامی برای امتیاز گرفتن جائی ندارد. نفرت جهانی از جنایات ضد بشری دولت نژادپرست اسرائیل در غزه و لبنان هم فاکتورهائی نیستند که در مذاکرات آتی به نفع جمهوری اسلامی عمل کنند. جمهوری اسلامی همپای رژیم ضد بشری حاکم در اسرائیل در نزد افکار عمومی مردم جهان منزوی است. کسی کودککشیهای جمهوری اسلامی را در جریان خیزش انقلابی زن، زندگی، آزادی، فراموش نکرده است.
فشارهای اقتصادی بر جمهوری اسلامی که انتظار میرود کابینه ترامپ آنرا تشدید هم بکند، ویرانگر تر آن است که رژیم بتواند با مانورهای دیپلماتیک و طولانی کردن روند گفتوگوها در مقابل آن دوام بیاورد. تلاش برای بازکردن جای پا در شکاف بین دولتهای چین و روسیه با آمریکا هم، برای جمهوری اسلامی بدون نتیجه خواهد ماند. ترامپ با صراحت گفته است که به جنگ اکراین پایان خواهد داد و پوتین نخستین رئیس دولتی بود که از پیروزی ترامپ عملا اظهار خوشحالی کرد و به وی تبریک گفت. دولت چین هم طی چند سال گذشته جز اینکه نفت ارزان ایران را به یغما ببرد، کاری برای تخفیف مجازاتهای اقتصادی آمریکا بر علیه جمهوری اسلامی، انجام نداده است. با توجه به همه اینها، جمهوری اسلامی چارهای جز دادن امتیازاتی جدی در زمینههائی که آمریکا خواهان آن است، از جمله پایان دادن به دست اندازی به منافع آمریکا و امنیت اسرائیل در منطقه و توقف پروژه اتمی، نخواهد داشت. مذاکره مستقیم یا غیرمستقیم باشد، پنهانی باشد یا آشکار، نمیتواند به نتیجه ای جز تسلیم جمهوری اسلامی منجر شود و این جام زهری است که رژیم دیریا زود آنرا خواهد نوشید.
انگیزهها و محرکهای واقعی در مناسبات آمریکا و جمهوری اسلامی را باید در جایی دیگری و در ماورای این مانورها و فریبکاریها جستجو کرد. سیاستگذاران کلان در آمریکا چه در دوره ریاست جمهوری قبلی ترامپ و چه در دوره بایدن و چه در مذاکرات پیش رو با دولت ترامپ به این میاندیشند که اگر جنگی درگیر شود و جمهوری اسلامی از آن جان سالم به در نبرد، که نخواهد برد، چه بر سر ایران آینده خواهد آمد؟ سیاستمداران آمریکا نه اکنون به لیبرالهای طرفدار غرب اعتماد میکنند و نه ۴۶ سال پیش در جریان سقوط رژیم شاه به آنها اعتمادی داشتند، تا سکان این کشور از لحاظ ژئوپولتیک حساس را، به آنها بسپارند. از اینرو دولت ترامپ همانگونه که خود نیز به صراحت گفته است خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی نیست و تنها به تغییر رفتار رژیم میاندیشد. دولت آمریکا در بهترین حالت از این اپوزسیون تنها برای فشار آوردن بر جمهوری اسلامی به منظور کسب امتیاز بیشتر استفاده میکند. در واقع دولت آمریکا بدیل مورد نظر خود را در درون همین حاکمیت فعلی جستجو میکند. ترامپ پروسه مذاکرات را تا زمانی طولانی خواهد کرد که این بدیل از درون همین رژیم فعلی پخته شود.
اما در این میانه سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی در نتیجه مبارزات مردم به جان آمده هم، آلترناتیوی است که کسی نمیتواند آنرا از قلم بیاندازد. انقلاب «ژینا» در اعماق این جامعه ریشه دوانده است. این بده و بستانهای پشت پرده به آسانی نمیتوانند از بالای سر این مردم در جامعه ایران عبور کنند. این جامعه آنچنان ساکت و بی تفاوت نیست که ارتجاع و جناحهای مختلف بورژوازی داخلی و امپریالیسم، بتوانند به سادگی از بالای سر دهها ملیون انسانی که تشنه رفاه، آزادی و برابری هستند عبور کنند و هر سیاستی و هر بدیلی را بر آنها تحمیل نمایند. خیزش غیر قابل کنترل این مردم نیز از دغدغههای جدی و مشترک سیاستگذاران آمریکا و رهبران جمهوری اسلامی است.