
ایران در یکی از شدیدترین و طولانیترین دورههای خشکسالی چند دهه اخیر بهسر میبرد. کاهش چشمگیر بارندگی، افت بیسابقه ذخایر سدها و اتکای فزاینده به منابع آب زیرزمینی، موقعیت بسیار خطرناکی برای ایران بوجود آورده است. هشدار اخیر مسعود پزشکیان، رئیسجمهوری، درباره احتمال جیرهبندی آب در پایتخت و حتی ضرورت «تخلیه تهران» در صورت تداوم نبود بارندگی، نشاندهنده عمق بحرانی است که از سطح هشدار گذشته و وارد مرحله تهدید امنیت انسانی شده است.
خشکسالی در ایران فقط یک مشکل طبیعی نیست؛ ترکیبی است از کمبود بارندگی و مدیریت نادرست. بدین معنی این وضعیت فقط حاصل تغییرات اقلیمی نیست؛ هرچند تغییر الگوهای بارندگی و شدت خشکسالیها سهم مهمی در بوجود آمدن این بحران دارند، اما ترکیب سیاستگذاری نادرست و ضعف مدیریت آب، بحران را تشدید و شدت پیامدهای آن را چند برابر کرده است.
بر پایه گزارشهای رسمی، حجم ذخیره سدهای کشور در سال جاری به کمتر از نیمی از ظرفیت نرمال رسیده است. منابع آب زیرزمینی در بسیاری از حوضهها کاهش چشمگیری یافتهاند. برداشت بیرویه از چاههای عمیق طی دهههای گذشته، سفرههای آب زیرزمینی را تهی کردهاند.
کلانشهرهایی مانند تهران و اصفهان با پدیده فرونشست زمین ناشی از خالی شدن سفرههای آبی روبرو شدهاند. این پدیده موجب آسیب به زیرساختها، ساختارهای شهری و راهها میشود و خسارات مالی و اقتصادی قابلتوجهی را به همراه دارد. استانهایی مانند تهران و اصفهان، از جمله مراکزی هستند که به دلیل تخلیه مفرط از آبهای زیرزمینی، با مشکل فرونشست زمین مواجهاند. گزارشها از فرونشستهای سالانه به میزان دهها سانتیمتر در برخی دشتها حکایت دارد.
اگرچه تغییرات اقلیمی یکی از عوامل اصلی این بحران است. الگوهای بارندگی تغییر کرده و دورههای خشکسالی طولانیتر و شدیدتر شدهاند، اما نقش سیاستهای جمهوری اسلامی در تشدید این بحران را نمیتوان نادیده گرفت. از جمله میتوان به عوامل زیر اشاره کرد:
تشویق کشت محصولات پرآببر مانند برنج، یونجه و برخی کشتهای علوفهای در حوضهها و دشتهای کمآب. بهرهوری پایین آبیاری، تداوم روشهای سنتی با بازده آبیاری پایین در بخش کشاورزی که بیش از ۸۵ تا ۹۰ درصد برداشت آب کشور را به خود اختصاص میدهد. برداشت بیرویه و مدیریت ناکارآمد آبهای زیرزمینی، استقرار صنایع آببر در نواحی داخلی دور از منابع پایدار (یا دور از دریا) بدون ارزیابی جامع آب و محیطزیست. تخصیص آب بر اساس مصلحتهای کوتاهمدت، نه بر پایه اولویتهای درازمدت زیستمحیطی و اجتماعی. ساخت سدهای کوچک و بزرگ متعدد بدون ارزیابیهای جامع و کارشناسی شده. پروژههای انتقال آب از حوزهای به حوزه دیگر در پاسخگویی به نیازهای مقطعی، برای نمونه سیاستی که به خشک شدن رودخانه زایندهرود منجر شد، یا انتقال آب از استان کوردستان به استان آذربایجان شرقی که اولی را با مشکل کمآبی روبرو کرده است و نیازهای دومی را پاسخ نداده است. نابودی پوشش گیاهی، قطع درختان، چرای بیرویه و تخریب مراتع باعث میشود خاک آب را کمتر نگه دارد و سریعتر خشک شود.
از جمله پیامدهای مخرب این سیاستها میتوان به تشدید فقر در روستاها در نتیجه کمآبی و مهاجرت روستانشینان به شهرها و گسترش حاشیهنشینی اشاره کرد؛ پدیدهای که به نوبه خود به افزایش تقاضا برای آب منجر میشود و بحران کمآبی در شهرها را تشدید میکند. تهدید حیاتوحش بهخاطر کمبود آب و چراگاه، افزایش گرد و غبار و توفانهای خاک، بهویژه در خوزستان، سیستان و بلوچستان و مرکز ایران، از جمله دیگر نتایج این بحران است.
بدون شک با ادامه تغییرات اقلیمی، دورههای خشکسالی در ایران احتمالاً شدیدتر و طولانیتر میشوند. واقعیت این است، تا زمانی که رژیم سرمایهداری جمهوری اسلامی بر سر کار است و نان، کار، مسکن و آزادی و محیطزیست مردم را در گروگان خود دارد، دورنمایی برای حل اینگونه مشکلات که دامنگیر اکثریت مردم ایران است، وجود ندارد. دستگاه اداری فاسدی که این رژیم در دامن خود پرورده است، قادر به مقابله با بلایای طبیعی از جمله خشکسالی و حل ریشهای و ساختاری کمبود آب نیست. برای این رژیم اولویت، همواره سرکوب مبارزات عدالتخواهانه و آزادیخواهانه مردم و به بند کشیدن مخالفین بوده است.
ایران بر دریایی از ثروتهای طبیعی نشسته است. اگر قدرت سیاسی به دست صاحبان برحق و توانای آن یعنی کارگران و شوراهای برخاسته از اراده آزادانه مردم بیفتد، در چنین کشوری با چنین ثروتهای عظیمی و با نیروی کار خلاقِ پایانناپذیری که در آن نهفته است، بدون شک مشکلاتی که زندگی امروز اکثریت مردم را اینچنین تباه کردهاند، حل خواهند شد.
