
هشت مارس، روز جهانی زن، فرصتی است تا در مورد وضعیت زنان در جامعه بازنگری کنیم و به چالشهای گستردهای که زنان بهویژه در جوامع سرمایهداری، استبدادی و مذهبی با آن روبهرو هستند، توجه کنیم. مبارزات زنان در ایران تحت حاکمیت جمهوریاسلامی، برای دستیابی به برابری و آزادی نه تنها با موانع اجتماعی و اقتصادی مواجه است، بلکه تحت تأثیر قوانین اسلامی و مردسالار قرار دارد که بهطور سیستماتیک حقوق آنها را نقض میکنند. در این راستا، مفاهیم اینترسکشنالیتی و سوسیالیسم، بهویژه با در نظر گرفتن نقش حکومتهای استبدادی، نظام سرمایهداری، دین و ارگانهای مذهبی، میتوانند ابزارهای کلیدی برای تحلیل و مبارزه علیه ستمهای چندگانهای باشند که زنان در ایران با آن روبهرو هستند.
در تاریخ معاصر ایران، جنبش زنان بهویژه پس از قتل حکومتی ژینا امینی در شهریورماه ۱۴۰۱ و آغاز خیزش انقلابی که به «خیزش انقلابی ژینا» معروف شد، نقطه عطفی در مبارزات زنان علیه سیستم استبدادی، مذهبی و مردسالار بود. این انقلاب به وضوح نشان داد که زنان، بهویژه زنان کورد، بلوچ و دیگر ملتهای تحتستم، در پی برچیدن ساختارهای نابرابر و مبارزه با نابرابریهای مختلف بهپا خاستهاند.
زنانی که در خیزش انقلابی ژینا شرکت کردند، نهتنها در خیابانها علیه جمهوری اسلامی اعتراض کردند بلکه در عرصههای مختلف مانند سازماندهی اعتراضات، ایجاد شبکههای مقاومت، و مقابله با سرکوبهای خشونتآمیز نقشهای پررنگی ایفا کردند. زنان در این جنبش با شجاعت و عزمی راسخ، علیه سرکوبهای جنسیتی، ملی، طبقاتی و سیاسی در کنار دیگر مطالبات اجتماعی مبارزه کردند و نشان دادند که توان تغییر ساختارهای اجتماعی و سیاسی را در ایران تحت حاکمیت جمهوریاسلامی دارند.
این جنبش بهویژه در کوردستان و بلوچستان که زنان با ستم ملی نیز روبهرو هستند، ابعاد جدیدی از مبارزات فمینیستی و سیاسی را نمایان ساخت. زنان کورد و بلوچ در این انقلاب بهوضوح نشان دادند که مبارزه با ستمهای جنسیتی و طبقاتی، در همتنیده با مبارزه برای حق تعیینسرنوشت است. آنها بر این باورند که تنها در صورتی میتوان به آزادی و برابری دست یافت که ساختارهای سرمایهداری و مردسالارانه از میان برداشته شوند و حقوق برابر برای همه ملتها و جنسیتها بهویژه زنان تضمین گردد.
در ایران دین و نهادهای مذهبی نیز نقش مهمی در شکلدهی به نظامهای اجتماعی و فرهنگی دارند. در جوامع مبتنی بر قوانین اسلامی، زنان با قوانین و مقرراتی مواجه هستند که بهطور خاص بر محدود کردن آزادیها و حقوق آنها تأکید دارند. در کشورهای مختلف، بهویژه در کشورهایی که حکومتی مذهبی بر سرکار است، ارگانهای مذهبی نهتنها نقش نظارتی و قانونی در زندگی اجتماعی ایفا میکنند بلکه بهطور مستقیم یا غیرمستقیم باعث تقویت فرهنگ مردسالارانه و محدود کردن نقش اجتماعی و سیاسی زنان میشوند. در بسیاری از کشورهای اسلامی، بهویژه در ایران، نهادهای مذهبی از طریق ترویج دین، زنان را در موقعیتهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی فرودست قرار میدهند. قوانین دینی باعث میشود که زنان در بسیاری از عرصهها، چه در زمینههای شغلی، حقوقی و چه در زمینههای فردی و اجتماعی از حقوق برابر با مردان محروم شوند. چند نمونه از نابرابریهای عمده در این جوامع، محدودیتهای قانونی در زمینههایی چون حق حضانت فرزندان، حق مسافرت، حق تحصیل، حق ازدواج، حق طلاق و حق وراثت است، که در آنها زنان از حقوق اولیه خود محروم میشوند.
در قوانین جمهوری اسلامی، برای حضانت فرزند، حق سرپرستی فرزندان بهطور معمول پس از طلاق به مرد تعلق دارد، حتی اگر مادر توانایی مالی یا عاطفی بیشتری برای تربیت فرزند داشته باشد. این امر نهتنها نابرابری آشکاری در حقوق زنان ایجاد میکند بلکه فرزندانی را که از نظر قانونی به مادران خود تعلق دارند، از آنها جدا میکند.
حق مسافرت نیز یکی از حقوقی است که زنان در ایران تحت حاکمیت قوانین مذهبی با محدودیت مواجه هستند. در قوانین جمهوری اسلامی زنان تنها در صورتی میتوانند سفر کنند که از همسر یا سرپرست مرد خود اجازه بگیرند. این محدودیتها، زنان را در بسیاری از موقعیتها از آزادیهای فردی و اجتماعی خود محروم میکند.
حق تحصیل نیز در ایران، بیشتر اوقات تحتالشعاع قوانین و فرهنگهای خاص قرار میگیرد. در حالی که تحصیل برای بسیاری از زنان در این جوامع الزامی نیست، بسیاری از زنان بهویژه در مناطق روستایی یا در جوامع مذهبی با موانع اجتماعی، اقتصادی و قانونی برای دسترسی به تحصیلات روبهرو هستند.
در قوانین حقوقی ایران در زمینه ازدواج و طلاق نیز، زنان مجبور به تبعیت از قوانین سختگیرانهای هستند که در آنها حق تصمیمگیری برای انتخاب همسر، پایان دادن به ازدواج، یا درخواست طلاق محدود شده است. ازدواجهای اجباری یکی از بارزترین جلوههای نابرابری در این زمینه است که اغلب از سوی نهادهای مذهبی و خانوادهها تحمیل میشود. بهویژه در مورد طلاق، زنانی که بهدنبال پایان دادن به یک ازدواج تحمیلی هستند، با مشکلات حقوقی و اجتماعی فراوانی مواجه میشوند.
یکی از دیگر مشکلات زنان در نظام جمهوری اسلامی، وراثت است. در اسلام سهم زنان از ارث نصف و یا خیلی کمتر از سهم مردان است. این تفاوتهای قانونی باعث میشود که زنان نهتنها در تقسیم منابع اقتصادی در خانواده با تبعیض روبهرو شوند، بلکه این نابرابریها در سطح اجتماعی و اقتصادی نیز تاثیرگذار است.
چند همسری نیز در جوامع اسلامی بهویژه در جمهوری اسلامی، حق مردان به شمار میرود. این مسئله نهتنها حقوق زنان را نقض میکند بلکه ساختارهای خانوادگی و اجتماعی را تحت تأثیر قرار میدهد. در جوامعی که چند همسری قانونی است، زنان اغلب در موقعیتی نابرابر قرار میگیرند و بهعنوان کالای جنسی و ابزاری برای تولیدمثل دیده میشوند. این امر نهتنها حقوق فردی زنان را نادیده میگیرد بلکه مانع از توسعهی احساس استقلال و برابری اجتماعی آنها میشود.
فرهنگ مردسالاری بهعنوان یکی از پایههای اصلی بسیاری از جوامع، از دیرباز نقش مهمی در تحمیل محدودیتها بر زنان ایفا کرده است. در این نوع فرهنگها، مردان بهطور نهادینهشده بهعنوان سرپرستان خانواده و جامعه شناخته میشوند و زنان نهتنها در خانه، بلکه در بسیاری از سطوح اجتماعی، اقتصادی و سیاسی از دسترسی به حقوق برابر با مردان محروم میگردند. مردسالاری تنها بهعنوان یک سیستم فرهنگی عمل نمیکند، بلکه این سیستم از طریق ساختارهای قانونی، اجتماعی و مذهبی تقویت میشود. در این فرهنگ، زنان اغلب بهعنوان موجوداتی وابسته به مردان دیده میشوند و نقشهای اجتماعی آنها محدود به کارهای خانه، تربیت فرزندان و تبعییت از دستورات مردان میشود. فرهنگ مردسالاری بهویژه زمانی پیچیدهتر میشود که با سیستمهای مذهبی در همتنیده میشود. در بسیاری از جوامع، دین بهعنوان یک ابزار برای تقویت نظام مردسالار به کار گرفته میشود. در چنین جوامعی، حتی تلاشهای زنان برای بهدست آوردن حقوق برابر نیز با مقاومتی قوی از سوی نهادهای مذهبی و فرهنگی مواجه میشود که زنان را در چارچوبهای خاصی از رفتار و نقشهای اجتماعی محصور میکنند.
سوسیالیسم بهعنوان یک متدولوژی و رویکرد سیاسی، از طریق نقد سیستمهای اقتصادی و اجتماعی موجود، زمینهساز تغییرات بنیادین در جامعه است. سیستمهای موجود بهویژه از طریق ایجاد نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی، زنان را در موقعیتهای فرودست قرار میدهند. سوسیالیسم نه تنها به مبارزه علیه ستمهای جنسیتی بلکه به مبارزه علیه سیستمهای اقتصادی و اجتماعی که پایهگذار نابرابریها هستند، تاکید دارد. سوسیالیسم میخواهد ساختارهای اقتصادی را بهگونهای تغییر دهد که نابرابریها و تبعیضها از بین بروند. برای تحقق آزادی و برابری واقعی زنان، ضروری است که جنبشهای فمینیستی و سوسیالیستی با هم متحد شوند و بر ساختارهای اقتصادی و اجتماعی موجود بهعنوان اصلیترین موانع بر سر راه آزادی و برابری زنان، فشار وارد کنند. این اتحاد باید بهطور ویژه به مبارزه علیه نظامهای سرمایهداری، مذهبی و فرهنگی مردسالار بپردازد که سالهاست زنان را در بسیاری از جوامع تحت سلطه قرار دادهاند.
اینترسکشنالیتی بهویژه در تحلیل شرایط زنان کورد و بلوچ، از اهمیت ویژهای برخوردار است. زنان کورد و بلوچ در کنار ستمهای جنسیتی، با ستمهای طبقاتی و ملی نیز مواجه هستند که وضعیت آنها را پیچیدهتر میکند. ستمهای ملی که زنان کورد و بلوچ تجربه میکنند، بهطور قابل توجهی بر شرایط اجتماعی، اقتصادی و سیاسی آنها تأثیرگذار است. در کوردستان و بلوچستان، زنان علاوه بر مبارزه با محدودیتهای اجتماعی و مذهبی که از سوی نهادهای مذهبی و فرهنگی اعمال میشود، با چالشهای خاصی چون محرومیت از حقوق فرهنگی و زبانی، فقر اقتصادی و محدودیتهای جغرافیایی روبهرو هستند. در این مناطق، بسیاری از زنان کورد و بلوچ به دلیل ساختارهای اقتصادی نابرابر و فقدان زیرساختهای اجتماعی و آموزشی، از حقوق اولیه خود مانند تحصیل و اشتغال محروم میمانند. این زنان، علاوه بر فشارهایی که از سوی نظام مردسالار و فرهنگهای مذهبی تجربه میکنند، بهدلیل هویت ملی خود با تبعیضهای ویژهای نیز روبهرو هستند. زنان کورد و بلوچ با محرومیتهای جدی روبهرو هستند. این زنان نهتنها در معرض فقر و نابرابری اقتصادی هستند بلکه تحت فشارهای شدید نظامی و امنیتی نیز قرار دارند.
از آنجاکه کوردستان و بلوچستان تحت نظارت شدید جمهوری اسلامی قرار دارند، زنان کورد و بلوچ اغلب از دسترسی به خدمات بهداشتی، آموزشی و حقوقی محروم میشوند. همچنین، بسیاری از زنان کورد و بلوچ با چالشهای حقوقی نیز مواجه هستند. برای مثال، زنان بلوچ بهویژه در خانوادههای سنتی بلوچ، تحت فشارهای شدید خانوادگی و اجتماعی برای پذیرش ازدواجهای اجباری و چند همسری قرار دارند. این شرایط در کنار محدودیتهای تحصیل و کار، باعث میشود که زنان بلوچ در بسیاری از موارد بهطور کامل از مشارکت در جامعه و تصمیمگیریهای اجتماعی و سیاسی محروم شوند.
علاوە بر زنان در ایران، افراد جامعه رنگینکمانی (LGBTQ+) نیز با تبعیضهای گسترده، خشونتهای ساختاری و محدودیتهای قانونی روبهرو هستند. همجنسگرایی و هویتهای جنسیتی خارج از چهارچوبهای رسمی حاکم بر ایران نهتنها به رسمیت شناخته نمیشوند، بلکه مجازاتهای سنگینی از جمله زندان، شلاق و حتی اعدام در انتظار افراد LGBTQ+ است. زنان رنگینکمانی با چالشهای مضاعفی مانند تبعیض جنسیتی، فشارهای خانوادگی، ازدواج اجباری و خشونتهای فیزیکی و روانی مواجهاند. نبود امکان گزارش خشونت، عدم دسترسی به حمایتهای قانونی و اجتماعی، و فضای سرکوب باعث میشود که بسیاری از افراد این جامعه مجبور به زندگی پنهانی یا ترک کشور شوند.
هشت مارس روز جهانی زن، باید نهتنها فرصتی برای گرامیداشت دستاوردهای مبارزات زنان در ایران باشد، بلکه زمان مناسبی برای یادآوری این است که مبارزه برای حقوق زنان باید در ارتباط با مبارزات اجتماعی و اقتصادی قرار گیرد. زنان بهویژه در جوامع استبدادی و سرمایهداری، با موانع چندگانهای روبهرو هستند که تنها با مبارزه هماهنگ و متحد علیه این ستمها میتوان به آزادی و برابری واقعی دست یافت. مبارزه برای رهایی زنان باید در برابر ساختارهای مذهبی، فرهنگی و اقتصادی که این ستمها را تولید میکنند، ایستادگی کند و در نهایت به تغییرات بنیادی در سطح اجتماعی، اقتصادی و سیاسی منجر شود. این مبارزه در ایران باید بهویژه بر شرایط زنان کورد و بلوچ و سایر ملتهای تحتستم تاکید کند که علاوه بر ستمهای جنسیتی، با ستمهای ملی و طبقاتی پیچیدهای روبهرو هستند. تنها از طریق همبستگی جنبشهای رادیکال اجتماعی است که میتوانیم به تغییرات ساختاری دست یابیم و راه را برای آزادی و برابری حقیقی زنان کورد، بلوچ و تمامی زنان تحتستم هموار کنیم.
هیئت مدیرە کولبرنیوز
٠٧ مارس ٢٠٢٥