روزنامه اعتماد چاپ تهران خبر داده است که از ابتدای مهر امسال، ٣٢ هزار استاد حقالتدریسی از واحدها و رشتههای مختلف این دانشگاه حذف شده و به جای آنها، ٢٠ هزار دانشجوی ترم اول یا دوم مقطع دكتری در این دانشگاه جذب شدهاند. جذب ٢٠ هزار دانشجوی مقطع دكتری به جای استادان حقالتدریس دانشگاه آزاد، در حالی اتفاق افتاده است كه تعدادی از استادان حقالتدریس كه از ابتدای مهر امسال و بدون هیچ اطلاعرسانی قبلی، از تدریس در دانشگاه آزاد كنار گذاشته شدهاند. آنها در گفتوگو با گزارشگر روزنامه «اعتماد» گفتهاند كه تنها منبع درآمدشان را از دست دادهاند، در حالی كه هیچ فرصت شغلی جدیدی هم در انتظارشان نیست. استادان اخراجی میگویند که این سیاست مسئولان دانشگاه آزاد در عین حال پوششی است برای حذف استادان متعهد و جایگزینی آنها بوسیله افراد بسیجی فاقد بضاعت علمی برای تدریس در دانشگاه. اما اخراج استادان متعهد تنها به دانشگاه آزاد هم محدود نمیگردد. با آغاز سال تحصیلی موج جدیدی از تصفیه و اخراج استادان و اندیشمندان برجسته در همه دانشگاههای ایران آغاز شده است. فشار بر دانشگاهها تکرار سیاست “انقلاب فرهنگی” بدنام اوایل حاکمیت جمهوری اسلامی است. در آن زمان به دستور خمینی با تعطیل کردن دو ساله دانشگاههای سراسر کشور، این نهادهای علمی را از دانشجویان و استادان “غیرخودی” پاکسازی کردند. اما علیرغم این باصطلاح پاکسازی گسترده، در چند دهه اخیر دانشگاهها مجددا به عرصه جدال علم و خرافه تبدیل شدند. تلاش رژیم برای وحدت حوزه و دانشگاه با شکست روبرو شد. آنها به عبث تصور میکردند که قادرند میان علم و خرافه آشتی ایجاد کنند. حضور دانشجویان دانشگاههای سراسر کشور در کنار جنبش انقلابی “زن، زندگی، آزادی” آن چنان این توهم را درهم شکست که حاکمیت را به واکنش جنونآمیز کشانده است.
اخراج، دستگیری و زندان، احضار، لغو ترمهای تحصیلی، پروندهسازی و اخراج از خوابگاهها، سیاستی است که حاکمیت در قبال بسیاری از دانشجویان در پیش گرفته است. اکنون این سیاست با اخراج گسترده استادان به اصطلاح غیرخودی و جایگزین کردن آنها با حزبالهیهای سهمیهای پی گرفته میشود. آن ها تصور میکنند با دادن مدرک و لقب استادی به بسیجیها میتوانند بر جایگاه علمی استاستادان صاحب فکر تکیه بزنند و دانشجویان را بر پایه خرافات پوچ و قرون وسطایی خود شستشوی مغزی بدهند.
دانشگاهها از ابتدای تحمیل جمهوری اسلامی به مردم ایران خار چشم سران این رژیم بوده است. خمینی در فروردین ١٣٥٩ دانشگاهها را مرکز فتنه خواند و گفت:
«باید انقلابی اساسی در تمام دانشگاههای سراسر ایران به وجود آید…تا دانشگاه محیط سالمی شود برای تدریس علوم عالی اسلامی».
بر این اساس نخستین حملهها به دانشگاهها صورت گرفت، دانشجویان چپ و مخالف رژیم به خون کشیده شدند و دانشگاهها به تصرف نیروی ارتجاع اسلامی در آمدند و تعطیل شدند. گماشتگان خمینی طی حدود سه سال وقت خود را صرف بازبینی کتابها، اخراج صدها استاد و هزاران دانشجوی عمدتا چپ نمودند تا به قول خودشان دانشگاهها پاکسازی و آنها را برای اسلامی شدن آماده کنند. اما از آنجا که دانشگاهها تحت تاثیر فضای جامعه قرار دارد و جامعه هرگز راه و روش زندگی رژیم اسلامی را نپذیرفت، این به اصطلاح پاکسازی و اسلامی کردن نیز موفقیتی در بر نداشت. خمینی تا مرد غصه اسلامی نشدن مراکز آموزش عالی بر جسم و جانش سنگینی میکرد.
اکنون و بعد از انقلاب «زن، زندگی، آزادی» امواج جدیدی از اخراجها با هدف اسلامی کردن دانشگاهها شروع شده است. زیرا سران این رژیم هر حرکت مخالف خود در دانشگاهها را نه به شکست اسلام سیاسی در جامعه و حکومت خود، بلکه به اسلامی نشدن دانشگاهها ربط میدهند.
سران رژیم در جریان جنبش انقلابی ژینا دریافتند که بخش قابل توجهی از دانشجویان در کنار استادان پیشرو در انقلاب به شیوهای جسورانه عمل کرده و بسیار تاثیرگزار بودند. پس چون چاره دیگری ندارند و نیز دوره تازهای از انقلاب در راه است پس دوباره ترسان و لرزان گرز سرکوب و ابزار اخراجهای دسته جمعی را در دست گرفته و به جان استادان پیشرو و دانشجویان مبارز افتادهاند..
سران رژیم و عوامل آنها در فروردین ٥٩ و در شرایطی حمله به دانشگاهها را شروع کردند که انقلاب فروکش کرد. اما فضای سکولار جامعه و سنت چپ در مراکز آموزشی هرگز اجازه نداد تا آنها کاملا به اهداف ضد انسانی و علمی خود در دانشگاهها دست یابند. حالا که دوباره فضای انقلابی در جامعه باز شده است، پیش بینی این واقعیت سخت نخواهد بود که اقدامات کنونی زودتر از همیشه با شکست مفتضحانه روبرو شده و دانشگاهها همچنان کانونهای پر شور انقلاب باقی خواهند ماند.