شکست بالکانیزاسیون ۲ در میدان نبرد اکراین – محمد قراگوزلو

شکست بالکانیزاسیون ۲ در میدان نبرد اکراین – محمد قراگوزلو

m qaraguzlu

در آمد!
چپ دوران پسافروپاشی!

۱. در دوران پسافروپاشی بخش وسیعی از چپ سوسیالیست در سطح جهانی _ و به تبع آن در جغرافیای سیاسی ایران مستقل از داخل و خارج _ دست به یک عقب نشینی ملموس زده است. این پسروی به ویژه از سوی آن بخش از چپ رادیکال نیز صورت بسته است که دلیل عمده و اصلی «شکست انقلاب اکتبر» در شوروی و اقمار آن را ناشی از فقدان «دموکراسی» و غیاب آزادی های فردی و اجتماعی و نکات دیگری همچون جایگزینی حزب به جای طبقه، حاکمیت استبداد و دیکتاتوری و بوروکراسی و مشابه آن دانسته است. به این ترتیب فرهنگ «دموکراسی و آزادی خواهی در تبیین و حتا نقد اقتصاد سیاسی سرمایه داری برای این چپ تا آنجا ارتقا یافته که در دوگانه ی مشهور پولانزاس (سوسیالیسم یا دموکراتیک است یا سوسیالیسم نیست) استحاله شده است. این ترم یعنی حیات و ممات سوسیالیسم به دموکراسی بسته و وابسته است. برای بخشی از این چپ دموکرات تضاد کار – سرمایه جای خود را به تضاد «دموکراسی – استبداد» داده است و جای مبارزه ­ی طبقاتی را “سبک زنده ­گی” پر کرده. در کنار این دوگانه ی عجیب تاکید بر دو مولفه ی برآمده از انقلاب فرانسه (آزادی و برابری) در قالب اصل بی تخفیف دفاع از «آزادی بی قید و شرط بیان» و «فعالیت سیاسی » به مولفه ­یی عدول ناپذیر ارتقا یافته است. من نمی دانم بخش رادیکال و مارکسی این چپ در برابر حوادثی همچون «انحلال مجلس موسسان» و «استقرار شوراها» و یا سرکوب خونین «شورش ملوانان کرونشتات» از سوی بلشویک ها چه موضعی می گیرد. این عملکرد بلشویک ها را محکوم می کند یا آن را به شرایط دوران بحران “کمونیسم جنگی” پس از انقلاب بخیه می زند تا راه دفاع مطلق از «آزادی بی قید و شرط بیان و فعالیت سیاسی برای همه» باز باشد. جناح راست و نادمِ “چپ” پسافروپاشی که با سرعت تمام سیصد سال به عقب رفته و از دوران لاک و منتسکیو سردرآورده وع مدتا سوسیال دموکرات و “صلح طلب” و “ضدخشونت” و “جامعه ­ی مدنی چی” و “گذار مسالمت آمیز” و “ضدتانک” – فقط از نوع روسی و نه ناتویی- و جمهوریخواه شده است تا صحبت از سوسیالیسم می شود دست در خورجین می کند تا عتیقه ی «ما که خودمون اونجا بودیم و دیدیم» را بیرون بکشد. منظور از «اونجا» البته اتحاد جماهیر شوروی است و «خودمون دیدیم» هم نقد و البته نفی «امپریک» سوسیالیسم روسی است. “چپ” لیبرال و برگشت خورده نمی گوید اگر به نفی اساسی و اصولی سوسیالیسم نرسیده بود چرا نه فقط کوششی در راه اصلاح آن سوسیالیسم نکرد بلکه عذر بدتر از گناه اینکه از بیخ و بن سوسیالیسم را کنار نهاد و لیبرال و سوسیال دموکرات شد؟ در این بحث روی سخن من با این جماعت نیست. مخاطب من آن بخشی از چپ سوسیالیست و رادیکال و البته «دموکراسی خواه» و «آزادی طلب» است که «سوسیالیسم دموکراتیک» و به قول خودش «سوسیالیسم قرن بیست و یکمی» را جایگزین سوسیالیسم ارتدوکس کرده است. اما…..اما دستِ کم برای ما مردم خاورمیانه و آفریقا “دموکراسی” و “حقوق بشر” با هر پسوند و پیشوندی بعد از دوران فروپاشی و به ویژه متعاقب تجهیز اسلامگرایان افغان و مجاهدین افغان­ العرب (اواخر دهه ­ی هفتاد میلادی) و پس از شخم زدن افغانستان (۲۰۰۱) و عراق (۲۰۰۳) و شعله ور ساختن جنگ ­های داخلی سوریه و لیبی و یمن….واژه­ های متعفنی هستند با تعابیری سخت چندگانه و نامربوط!

۲.  طی مصاحبه مناظره یی رفیقانه پیرامون “جنگِ اکراین”** در تلویزیون برابری نکاتی به میان کشیده شد که حداقل از چهار دهه پیش به یک چالش اساسی در سطح سوسیالیسم جهانی و به تبع آن سوسیالیسم ایران بدل شده است. در این مصاحبه (تاریخ ۱۳ اسفند و تنها هشت روز پس از شروع نبرد اکراین: ۲۴ فوریه) رفیق مجری مصاحبه (آرش جان کمانگر از سازمان راه کارگر) همچون پنج طیف متحد سازمان خود در سوسیالیسمِ متشکل ایران نبرد فدراسیون روسیه ضد “طرح بالکانیزاسیون دو” و مبارزه ی خونین علیه فاشیسم و نئونازیسم در متن درهم شکستن تجاوز آهسته اما پیوسته ­ی ناتو را تا حد «حمله و جنگ پوتین به اکراین» فروکاست و بلانسبتِ او مانند کل طیف راست ناخود آگاه به دوگانه ­ی فرمالیستی و حقوقی «جنگ استبداد و دموکراسی» فرو افتاد. با این تفاوت که برای اثبات تعلق و وفاداری نظری خود به اردوی چپ رادیکال با عبارت آشنای «جنگ امپریالیستی» میان امپریالیسم روسیه و دولت مفلوک و فریبِ ناتو خورده ی اکراین تحلیل خود را رنگ زد و پوتین را – مستقل از ماهیت طبقاتی خود و دولت اش که یکی از پنج استراتژیست جهان معاصر است – تا حد سفاهت صدام حسین تنزل داد تا نبرد اکراین را به حمله ­ی عراق به کویت مانسته سازد و نتیجه بگیرد پوتین و اطرافیان اش یک عده “ابله” هستند که در دامچاله ­ی امریکا افتاده ­اند! این رفیق و پیش از وی رفقای همفکرش خود را در خلا ناشی از حضور کنکرت و مادی و واقعیِ طبقه ی کارگر دخالتگر در دو طرف نبرد (روسیه – اکراین) و در غیاب جنبش های ضد جنگ «صدای سوم» می خوانند و خواهان به میدان آمدن طبقه ی کارگر دو کشوری هستند که یک سوی آن حتا در زمان عروج هارترین جناح بورژوازی روسیه (باند یلتسین و ماجرای دردناک فروپاشی) نظاره گری خاموش بود و طرف دیگر آن (طبقه ی کارگر اکراین) نه فقط در دوران پسافروپاشی، بلکه بعد از کودتای میدان و پیروزی انقلاب رنگی و سخت ارتجاعی سال ۲۰۱۴ در دونتسک و لوهانسک و اودسا و کلا دنباس و کریمه و اکراین شرقی گوشت دم توپ فاشیست ها و دولت دست نشانده و «دموکراتیک» ناتو (از پروشنکو و تیموشنکو تا همین زلینسکی) بوده و تاب و توانش گرفته شده است. هر چند من در جریان آن مصاحبه – مناظره به اندازه­ ی وقت محدود یک برنامه شصت دقیقه یی تلویزیونی به وضوح و مستند به فکت های متعدد از مواضع و تحلیل های خود دفاع کردم اما در این مجال مجمل به اجمال تمام مایلم به یکی دو نکته­ ی اساسی اشاره کنم. به ویژه آنکه در این مدت وقایع اتفاقیه ­ی نبرد از جمله دخالت مستقیم و خجولانه ­ی نظامی و مالی امریکا و ناتو در حمایت از دولت اکراین و کشف آزمایشگاه ­های بیوتروریستی و اشتیاق کیف برای کسب سلاح هسته ­یی، سوتی وقیحانه ­ی جو بایدن مبنی بر نیت امریکا در راستای “رژیم چنج در روسیه” و اعلام تداوم دکترین برژینسکی و استمرار “جنگ بی پایان” و افشای خیلی از مسائل مکتوم دیگر به تصریحِ ابعاد بیشتری از این نبرد کمک کرده است. بعد از این مصاحبه – برنامه نامه های به غایت رفیقانه و صمیمانه یی به دست من رسید که از ایستادن در جای صحیح تاریخ قدردانی می کرد. کمااینکه “چپ” حاشیه­ یی و پروناتو و حقوق بشری ناتوان از یک نقد نیم بند و اقناعی و عاجز از تحلیل مشخص در شرایط مشخص نیز بیکار نماند و به جای پاسخ جدی و سیاسی به استدلال های تحلیلی و تاریخی من درباره ی ماهیت جنگ، مثل همیشه دست به خورجین سوراخ پریشان گویی و ناسزا نویسی و متلک پراکنی یازید و در ادامه ­ی دفاع از “انقلاب مردم لیبی علیه قذافی” یا همان پروژه ­ی به شکست کشاندن خیزش بهارعربی و ساخت و ساز داعش از سوی امپریالیسم امریکا و ناتو و “بعد از سوریه نوبت ایران است” تخت گاز شروع به فحاشی کرد. این نوع توهین ­ها چنان سخیف و غیرسیاسی است که حتا ارزش آن را ندارد که به فرد فحاش آن بگویی “خودتی!”

باری من در ابتدای مصاحبه پیرامون نبرد اکراین نیز تاکید کردم که با اعتقاد راسخ به ضرورت وجود و فعالیت حزب سیاسی و سوسیالیست کارگران پیشتاز، مخاطب ام «چپ های حزبی و سازمانی و مشابه» نیستند. چرا که این بخش از چپ تصمیم و تحلیل خود را بیرون داده است و نویسنده تاکنون حتا یک مورد هم سراغ ندارد که چپ ایران – برخلاف کمونیست ­های روسی –  به یک تحلیل احتمالا اشتباه خود نقبی و نقدی زده باشد. گفتم و این جا هم چندباره می گویم که نه اهل پلمیک هستم و نه وظیفه ­ی اقناعی برای خود قائلم. در آن مصاحبه گفتم و اینجا نیز اضافه می کنم که طرف صحبت ام مردم کارگر و زحمتکشی هستند که صبح تا شب زیر فشار طاقت شکن تبلیغات رسانه ی برتر از «دولت مظلوم اکراین» دفاع می کنند و مرعوب دوگانه ی قلابی «استبداد روسیه و دموکراسی اکراین» شده اند و با تماشای شهرهای ویران و مردم آواره – به درست – غمگین می شوند و به نادرست روسیه را در قالب یک هیولای جدید جنگ طلب تصور می کنند. در اینجا مایلم نکاتی کوتاه به آن مصاحبه بیفزایم. در واقع می خواهم به اختصار تمام گوشه یی از مباحث خود را با تاکید مجدد بر همان مواضع روشن تر سازم.

 الف. کدام جنگ امپریالیستی؟

 من در ابتدای مصاحبه ام به صراحت خاطر نشان شدم که به استناد یک کتاب مبسوط (امکان فروپاشی سرمایه داری و دلائل شکست سوسیالیسم اردوگاهی) و سی و دو مقاله نیمه تمام (قابل دسترس در آرشیو قدیمی اخبار روز) تحت عنوان «سرمایه داری دولتی شوروی» و چند مصاحبه ی تلویزیونی و رادیویی، مناسبات اجتماعی تولید در شوروی اواخر دهه ی سی تا پنجاه را سوسیالیسم دولتیِ اقتدارگرا و در حال گذار و سپس سرمایه داری دولتی و متعاقبا امپریالیستی می دانم. به تاکید از وجود و فعالیت الیگارش های تحت حمایت “حزب روسیه واحد” و طبقه­ ی حاکم تحت رهبری پوتین و شرکا سخن گفتم و با این جبهه مرز بستم و موکدا گفتم نه پوتین، بوئی از استالین برده است و نه فدراسیون روسیه کمترین شباهتی به اتحاد جماهیر شوروی دارد.

اجازه دهید برای ثبت مکتوب ماوقع یک بار دیگر به ایجاز نکات بارز مورد نظرم را مرور کنم. با این فرض که ممکن است عزیزانی این مصاحبه را ندیده باشند و یا طرح شفاهی و شتابزده مباحث به دلیل ضیق وقت به ابهاماتی دامن زده باشد. در نتیجه خلاصه می گویم و می گذارم و می گذرم. بی شک «تقسیم جهان» و مولفه های معطوف به جغرافیای سیاسی و تعیین تکلیف نظام امنیتی جهان آینده و رقابت­ های معین سیاسی و اقتصادی می تواند در متن تحلیلِ معطوف به نبرد اکراین نشانه هایی از واقعیت داشته باشد. اما با وجود غنای نظری مفهوم امپریالیسم (از هیلفردینگ و بوخارین تا لوکزامبورگ و لنین) تحدید جنگ امپریالیستی فقط به یکی دو سویه ی آن اگر موید نااگاهی از جنبه های مختلف و پیچیده ی امپریالیسم نباشد باری در غلتیدن به ساده سازی موضوع است. کل طیفی از چپ که این جنگ را در یک تعریف کلیشه یی «ادامه ی سیاست در عرصه یی دیگر» و البته امپریالیستی می بیند نه فقط به موضعی صوری فرو می غلتد و نمی تواند مجموعه­ یی از منافع طبقات یک کلیت عظیم درگیر در نبرد را با فکت نشان دهد بلکه اساسا شناخت دقیقی هم از بازار سرمایه در آسیای میانه و قفقاز و اکراین و بلاروس و تراز بازرگانی و نحوه ی رقابت سرمایه انحصاری در این بازارها ندارد و تا آنجا که من خوانده ام حتا یک فکت نیز در این موارد به دست نداده است. از منظر متدولوژی تحلیلیِ ساده ساز این چپ چون روسیه یک دولت امپریالیستی است که از سوی مافیای الیگارش ها اداره می شود و طرف مقابل اش (دولت اکراین) دست نشانده و دولت محبوب ناتو و امپریالیسم امریکا است و در تب و تاب پیوستن به ناتو می سوزد تبیین مکفا در مورد ابعاد پیچیده ­ی نبرد روسیه در اکراین همین “جنگ امپریالیستی” است و پاسخ به جنگ نیز “توقف” آن و یا دعوت از طبقه ­ی کارگر برای قیام علیه بورژوازی خودی است و یا حمایت از طبقه­ کارگر روسیه­ ی ظالم – به عنوان شروع کننده ­ی جنگ – و اکراین مظلوم است. از منظر این چپ روسیه “ظالم” و “اشغالگر” است چون زورش بیشتر است و تانک و توپ و طیاره ­ی بیشتری دارد و اکراین “مظلوم” است چون ضعیف تر است و شهرهایش در جریان نبرد ویران شده و جمعی از شهروندان اش به ناحق کشته شده اند. بیهوده نیست که بخشی از این “چپ” به “تانک”های روسی چشم غره می رود و بدون هیچ پیشوندی در کنار “اکراین” می ایستد! بخش رادیکال و طرفدار طبقه­ ی کارگر این چپ البته توضیح نمی دهد، اگر صرفا به یک ابراز نظر و صدور اعلامیه و موضع گیری پاکیزه و صد البته انتزاعی و خیالی بسنده نکرده، در حالی­که در حوزه ­ی اصلی فعالیت جغرافیایی خود (ایران) از ایجاد یک سندیکا ناتوان بوده است چگونه و در متن کدام مکانیسم می خواهد با شعار آتش بس به اتحاد طبقاتی کارگران روسیه یاری رساند. واضح است منظور من این نیست که چپ ایران برود در روسیه کار سازماندهی کارگری انجام دهد. هیچ کجا هم نه روسیه! اصلا فرض کنیم کل کمونیست ­های متشکل و مستقل ایرانی، با همین پتانسیل موجود در حوزه ­ی جغرافیایی روسیه فعال بودند و هیچ مانعی نیز برای فعالیت سیاسی نداشتند – کم و بیش مانند حزب کمونیست زوگانوف- بازهم پرسش من به جای خود باقی است؟

نکته­ ی دیگر اینکه اکراین با در آمد سرانه ی بالغ بر ۴۲۰۰ تا حداکثر ۴۶۰۰ دلار فقیرترین کشور اروپا به شمار می رود که بعد از انقلاب مخملی ۲۰۱۴ میدان و به قدرت رسیدن دولت های فاشیست پروناتو کل انحصارات بازارهایش در اختیار شرکت های سرمایه داری غرب قرار گرفته است. این امر فراتر از بازارهای اقتصادی است. به اعتراف ویکتوریا نولاند امریکا پنج میلیارد دلار برای ارتقای توان نظامی ارتش اکراین به دولت این کشور کمک کرده است. وجود ده ها مرکز ازمایشگاه سلاح های بیوتروریستی – که اینک از سوی غرب هم انکار نمی شود – و فعالیت علنی گردان های متعدد فاشیستی و روس زدایی و کشت و کشتار فعالان اتحادیه های کارگری به ویژه در شرق اکراین و حضور هزاران مستشار نظامی امریکایی و تسلیح ارتش نئوفاشیستی اکراین با سلاح ­های پیشرفته فکت های مسلمی است که هدف ویژه یی را دنبال می کند. دولت اکراین با همان وضعیت پیشا نبرد کنونی و بدون پیوستن به ناتو نیز به اندازه ­ی کافی برای صلح و ثبات منطقه و جهان خطرناک بود و اگر دولت روسیه به راستی یک دولت محافظه­ کار و اولترا ناسیونالیست و نسبتا ضعیف نبود و فقط دغدغه ­ی امنیت ملی خود و روس تباران شرق را دنبال نمی کرد می باید بعد از کودتای میدان و هشت سال پیش از تجمیع و تقویت فاشیست ­ها وارد عمل می شد.

ب. جنگ امپریالیستی یا مقابله با بالکانیزاسیون ۲؟

این هدف را باید در جمله ی کوتاه و صریح و شفاف «مرحوم» مادلین آلبرایت ( وزیر خارجه کلینتون و قاتل پانصد هزار کودک عراقی) دنبال کرد: «روسیه بیش از حد بزرگ است!» برای کوچک کردن روسیه و اعاده ی هژمونی نفله شده ی امریکا و ناتو به ویژه پس از شکست مفتضحانه در اشغال افغانستان و عراق و دنیای پسافروپاشی و پسا یازده سپتامبر و برگشت به دوران انحطاط یلتسین و جهان تک قطبی و پیروزی مجدد «لیبرال دموکراسی» مضمحل شده باید کاری کرد. تکرار جنگ بالکان مهم ترین گزینه ی روی میز است. در اروپا، یوگسلاوی نیز «بیش از حد بزرگ بود!» برای کوچک کردن روسیه و بازگشت هژمونی تحقیر شده ­ی امریکا و ناتو و البته تنظیم ملزومات بازی یک طرفه و یک گله آن هم با خریدن و ارعاب داور (سازمان ملل) و تماشاچیانی سراسر هولیگان، بالکانیزاسیون روسیه و به چالش کشیدن چین تنها گزینه یی است که می تواند پاسخ مطلوب بدهد. بعد از بازشدن “رد پای گرگ” در گرجستان و البته شکست پروژه های انقلاب مخملی در بلاروس و قرقیزستان – “انقلاب گل لاله” با پروپاگاندای ۱۳ میلیون دلاری “خانه آزادی” امریکا که خود را “صدای شفاف دموکراسی و آزادی در سراسر دنیا” می­خواند- باید رفت سراغ اکراین. به ویژه آنکه ناتو در اکراین از هر سرزمین دیگری بیشتر امکان مانوور دارد. وجود یک دولت عمیقأ دست راستی و ده ها گروه تا بن دندان مسلح فاشیستی و بلاهت رئیس جمهوری که چشمک بایدن او را سخت وسوسه کرده است فرصتی نیست که به ساده­ گی از کف ناتو خارج شود.

به این ترتیب جنگی که از سال ۲۰۱۴ با کودتای خونین و پرو امریکایی “میدان” علیه فدراسیون روسیه و مردم روس تبار ساکن شرق اکراین شروع شده بود این بار با واکنش دیرهنگام نظامی روسیه پاسخ گرفت. در واقع نقض مکرر عهدنامه ­ها از سوی کیف – از جمله توافق­نامه ­ی مینسک با میانجیگری فرانسه و آلمان – ۲۰۱۴- و صبوری غیرمتعارف فدراسیون روسیه در قبال تحریکات فزاینده­ ی امریکا و ناتو؛ علیرغم هشدار امثال کیسینجر به توقف این بازی خطرناک و پیش بینی احتمال واکنش مسکو-  تبدیل اکراین به پایگاه غیررسمی ناتو و مرکز تاخت و تاز نازی ها – لحظه ­ی برخورد خونین فرارسید. نام این واکنش هر چه باشد «جنگ پوتین و تهاجم روسیه علیه اکراین نیست.» چه رسد به «جنگ خیر و شر» و «استبداد و دموکراسی» و به تعبیر چپ رادیکال «جنگ امپریالیستی» و «جنگ میان مافیای روسیه و فاشیسم اکراین». این نبردی است برای بقا و پیشگیری از تجزیه و خونریزی بیشتر و ممانعت از فجایعی که در یوگسلاوی رفت. به ویژه آنکه روسیه به دلیل وسعت جغرافیایی و تنوع ملی و قومی و هویتی به مراتب مستعدتر از یوگسلاوی به منظور بالکانیزاسیون است.

پ. اومانیسمی که ناگهان گل می دهد!

 اینکه «جنگ رویکردی کثیف و ضد انسانی است»؛ اینکه «جنگ باید هر چه زودتر متوقف شود»، اینکه «طبقه ی کارگر روسیه و اکراین باید علیه بورژوازی خود به میدان بیایند و جنگ خارجی را به جنگ داخلی تبدیل کنند»، اینکه «این جنگ ما کمونیست ها نیست و ما صدای سوم هستیم» و مشابه این ها جملات حکیمانه و زیبایی است که می توان حتا آن ها را خوشنویسی کرد و قاب گرفت و به دیوار اتاق پذیرایی زد. درست مانند «آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است….» مگر جنگ بالکان جنگ طبقه ­ی ­ کارگر کشورهای درگیر بود؟ اما در نهایت دودش به چشم کارگران و مردم زحمتکش رفت! جنگ افغانستان و عراق و سوریه و لیبی چه طور؟ راستی حلق آویز کردن دکتر نجیب الله در راستای قدرت گیری دولت­ های مجاهدین و طالبان “دموکراتیک” بود؛ نه؟ اعدام چائوشسکو و همسرش ضدانسانی نبود؟ کشتن معمر قذافی با آن وضع فجیع چطور؟ لابد این ها چالش­ ها و دغدغه ­های یک ذهن “شرق زده” و طرفدار “استبداد استالینی و مائوئیستی و خوجه­ ئیستی و پول پوتیستی” است؟ آن دسته از چپ که مرتب به شیپور گوش خراش “حق ملل در تعیین سرنوشت خویش” می­ دمد و با “رژیم چنج” و اشغال نظامی مخالف است و روسیه را به دلیل “شروع حمله و تجاوز به اکراین” محکوم می ­کند و قضاوت­ هایش کلا حقوقی است، نظرش درباره­ ی اشغال عراق و انتصاب حاکمی به نام پل برومر و دولت­ های دست نشانده­ ی بعدی – از ایاد علاوی تا کاظمی- و دستگیری و اعدام صدام حسین چیست؟ تا کنون کدام تشکل در چپ ایران از نقشه­ ی لو رفته­ ی جو بایدن (آنگاه که معاون اول اوباما بود) به منظور تجزیه ­ی عراق به سه کشور سخن گفته است؟

 نبرد اکراین در یک چشم انداز کوتاه مدت ممکن است به گونه ­یی نموده و نمایانده شود که ربطی به منافع طبقه ­ی کارگر روسیه و اکراین ندارد و اختلاف دو دولت بر سر پیوستن و نپیوستن به ناتو است. اما در یک آینده ­ی قابل پیش بینی و به ویژه در صورت شکست روسیه – که کم و بیش دور به نظر می رسد- طبقه ­ی کارگر تمام آسیای میانه تا منطقه ­ی منا از پیروزی ناتو در جبهه ­ی اکراین به شدت آسیب خواهند دید. فراتر از این ها با پیروزی ناتو جهان به مراتب ناامن تر و خطرناک تر و هولناک تر از وضع کنونی خواهد شد. سال ۱۹۸۰ را تصور کنید. “روشنفکر متفکر ضدجنگی” را به یادآورید که در یکی از پس کوچه­ های مونمارتر پاریس نشسته بود و پیپ و نقاشی می کشید و زیر لب شارل آزناوور و بوهمی می خواند و به رفیق بغل دستی اش “متفکرانه” می گفت تجهیز اسلام گرایان برای جنگ در افغانستان ربطی به منافع طبقه­ ی کارگر فرانسه و اروپا ندارد. اما چهل سال بعد آنگاه که برادران کولیبالی زنگ خطر را به صدا در آورند و شارلی ابدو و سالن موسیقی بتکلان را به رگبار بستند دانسته آمد آن مرد چپق به دست غرق در رویاهای شخصی خود بوده است و اینک دخترش – که در بتکلان تیرخورده-  حداکثر مشغول نکوهش سارکوزی به دلیل “کم لطفی” به قذافی است و می­ خواهد برای حل مساله ­ی بیکاری و خلاص شدن از “شر” مهاجران به خانم لوپن رای بدهد.

باری اگر از انتزاع و تخیل و خواب و رویا بگذریم و بی آنکه چشم به روی آواره گان جنگ و کشته های غیر نظامی و سربازان و به ویژه کودکان بدوزیم و به این قیاس عمیقا راسیستی و نامربوط خم شویم که چون تبهکاران بورژوازی غرب میان آواره­ گان جنگ ­های افغانستان و عراق و لیبی و یمن با اکراین فرق می گذارند پس «به جهنم که یک عده مردم بی دفاع اکراینی بی خانمان شده اند….» آنگاه می توان واقعیات پیدا و پنهان نبرد اکراین را بر زمین سخت و تلخ سیاست دید. بی شک وقایع اتفاقیه ­ی اکراین – با وجود هر درجه از مخدوش شدن احساسات انسانی – به مراتب عمیق ­تر و حیاتی ­تر از مسأله ­ی تخریب بخشی از شهرهای یک کشور چهل میلیونی و آواره ­گی هفت هشت میلیون انسان بی­گناه است. در جریان بمباران برلین و سایر شهرهای آلمان نازی نیز مردم بی پناه بسیاری کشته شدند. اما به تعبیر درست میکیس تئودوراکیس “اگر برلین به دست ارتش سرخ سقوط نمی کرد اکنون در هر شهری یک اردوگاه مرگ آوش ویتس گونه برپا بود!”

هدف امریکا و ناتو از حمایت اکراین و دولت دست نشانده­ اش روشن است. تضعیف قدرت سیاسی اقتصادی و نظامی روسیه، ایجاد بحران داخلی و تبدیل اکراین به افغانستان دوم و در نهایت بالکانیزاسیون روسیه! مسأله یی که در دم دست ترین قیاس به شکل تجمیع و تجهیز تروریست های اسلام گرا در اواخر دهه ی هفتاد میلادی از سوی برژینسکی و تاچر و سپس ریگان تدارک دیده شد تا دولت اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان به باتلاق ویتنام دیگری سقوط کند و دولت پرو روس افغانستان در هم شکند و علاوه بر تحمیل هزینه های سنگین نظامی و مالی و جانی به ارتش شوروی دولت محبوب ناتو (دولت مجاهدین) جایگزین دولت چپ رفرمیست افغانستان شود و در نهایت نیز یکی از بسترهای تسریع فروپاشی شوروی مهیا شود. به این ترتیب ناتو و امریکا بدون توجه به عواقب درازمدت تقویت فاشیسم در اکراین – که دقیقا به ساخت و ساز طالبان و القاعده و داعش مانسته است – وارد قمار خطرناکی شده است که پیروزی احتمالی در آن جهان آینده را به مهلکه ی فاشیسمی شبیه طالبان و القاعده خواهد انداخت. امروز مشاهده ی چنین افقی با توجه به عروج فاشیسم در فرانسه و آلمان و مجارستان و اتریش و حتا امریکا کمی و فقط کمی نیازمند مالیدن چشم ها است. کمااینکه به یاد آوردن جنایات منتج از طرح «کمربند سبز» برژینسکی فقط محتاج یک مرور اجمالی بر تاریخ خونبار رشد اسلام سیاسی و تروریسم در خاورمیانه و آسیای مرکزی تا شرق آسیا و حتا اروپا و امریکا است. به همین ساده­ گی. اینکه فاشیست های اکراین فعلا دار و دسته های کوچکی هستند و طرح «نازی زدایی» روسیه عوامفریبی است گریزی ساده لوحانه از یک واقعیت ملموس است که در بستر دوربینی آب بندی تواند شد. وگرنه کیست که نداند در سال ۱۹۳۵ و حتا در برهه ی قتل فجیع رزا لوکزامبورگ و لیبکنیخ فاشیست ها دار و دسته های کوچکی بیش نبودند. حتا وقتی هم که ماری لوپن به دور دوم انتخابات فرانسه می رسد و تصویر هیتلر از دفتر روسای دولت ­های اتریش و مجارستان سر در می آورد، حتا وقتی که خرت ویلدر هلندی ها را به یاد جنایات فاشیسم می اندازد، حتا وقتی که در آلمان معاصر جریان “آلترناتیو برای آلمان” و “پگیدا” رشد می کند و در ایتالیا گروه “لگا نورد” آفتابی می شود، حتا وقتی که در ایران “نبرد من” به چاپ هفتادم و رقابت ناشران برای تجدید چاپ آن در تیراژهای بالا می شوند و “استاد” طباطبایی اندیشه ­های فکورانه ­ی “ایرانشهری ­اش” را با همدستی اصلاح طلبان و رسانه ­ی ضدکمونیستی شان مثل آب خوردن به دانشجویان می اندازد، حتا وقتی راسیسم دونالد ترامپ و فاشیسم تی پارتی نیمی از آرای مردم امریکا را به جیب می زند باز هم می توان مدعی شد که فاشیست ها گروه های کوچکی بیش نیستند و نباید سوزانده شدن پنجاه کارگر در اودسا را چندان جدی گرفت. حالا کو تا ظهور هیتلر دوم! و البته «تجاوز جنایتکارانه پوتین به اکراین» به قصد فاشیسم زدایی و خلع سلاح ارتشی خطرناک بهانه یی بیش نیست! باشد حق با شما است که اگر چه امپریالیسم را طی دهه های گذشته از ادبیات سیاسی خود حذف کرده اید اما هر وقت کفگیر تحلیل­تان به ته دیگ می خورد یاد «جنگ امپریالیستی» می افتید.

ت. جنگ جهانی اول یا دوم؟

دست به نقدترین فکت تاریخی حاضر و آماده برای چپ رادیکال تا بتواند خود را از مخمصه ی تحلیل متکی به ماتریالیسم تاریخی بیرون بکشد تشبیه جنگ اکراین با جنگ جهانی اول است. نه مگر آن جنگ هم امپریالیستی بود؟ تازه یک طرف اش هم روسیه تزارها و سپس کرنسکی ضد انقلاب بود! دیدید چگونه لنین و بلشویک ها توانستند «به سادگی» با طرح شعار «صلح به میهن» و «تبدیل جنگ خارجی به جنگ داخلی» دولت منشویک ها را ساقط کنند و قدرت سیاسی را به دست گیرند! چه خوب! وقتی با یک «شعار» می توان هم به صلح رسید و هم به انقلاب و سوسیالیسم، خب چرا ما همان راه را نرویم؟ تمیز و آزموده هم هست. به پروپوتین و روسوفیل و طرفدار الیگارش ها و مافیاها و همدستی با آبراموویچ ها هم متهم نمی شویم. تازه طرفداری خودمان از طبقه کارگر روسیه و اکراین و مرزبندی با دولت های امپریالیستی و طرفدار ناتو را نیز ثابت می کنیم…..شک ندارم دست کم رهبران این جریان ها تاریخ انقلاب روسیه را برای یک بار هم که شده خوانده اند. پس داستان معرفت شناسانه و از سر ناآگاهی تاریخی نیست. آنان خوب می دانند که روسیه ی در متن جنگ جهانی اول به تعبیر لنین در «خطر فلاکت» یا «نابجایی طبقاتی» و قحطی و گرسنگی قرار گرفته بود. شکست نظامی هر آینه محتمل بود. سربازان در حال فرار از جبهه ها بودند. دولت کرنسکی و منشویک های طرفدار ادامه ی جنگ هیچ طرح و برنامه یی برای پاسخ به بحران های خارجی و داخلی نداشتند. از طرف دیگر شوراهای کارگری در کنار حزب بلشویک قبراق و سرحال آماده کسب قدرت سیاسی بودند. از سال ۱۹۰۵ به بعد روسیه شاهد هزاران مورد اعتصاب کارگری بود. رادیکال ترین و با هوش ترین رهبران کمونیست تاریخ تا عصر ما منسجم ترین حزب سیاسی را سازمان داده و همه خرده گرایش ها را به حاشیه رانده بودند. همه ی این فعالیت های سازمان یافته ظرف کم و بیش بیست و پنج سال صورت بسته بود تا دقیقا آنگاه که خورشید انقلاب طلوع می کند و زنگ های حمله به نظم کهنه به صدا در می آید دروازه های تاریخ به روی نظم جدید باز شود. تحقیقا هیچ یک از مولفه های پیش گفته را در روسیه و اکراین کنونی نمی توان یافت. مطلقا نمی توان یافت. حاکمیت الیگارش های تبهکار بعد از فروپاشی و از درون نظام پوسیده ی یلتسین روسیه و طبقه ی کارگر را به عمق تاریخ رانده است. به جز اعتراض های پراکنده ی «مدنی» پروناتو از اپوزیسیون عمیقأ دست راستی هیچ جنبش مترقی دیگری در ساحت سیاسی روسیه مشاهده نمی شود. حزب کمونیست فدراسیون روسیه در بهترین ارزیابی چیزی شبیه حزب حاکم دوران برژنف – کاسیگین را تداعی می کند و در تند پیچ ها همواره حامی طبقه و دولت حاکم بوده است. در چنین شرایطی فراخواندن طبقه ی کارگر روسیه به تظاهرات ضدجنگ یا قیام علیه بورژوازی خودی شوخی بی‌مزه یی است که لبخند را جراحی می کند. بیائید کمی جدی باشیم. در طرف مقابل هم تکلیف و صف بندی ها روشن تر از آن است که نیازی به شرح و تفسیر باشد. نطفه های فاشیسم – مستقل از اینکه دولت به ناتو ملحق شود یا نه – از دو دهه پیش شکل گرفته و به شدت تقویت شده است. این فاشیسم بخش جدایی ناپذیر از ارتش و دولت است و درست مانند تشکیلات “اس. اس” در آلمان نازی متعهد است حتا در صورت سقوط دولت، از حزب نازی و موجودیت حاکمیت دست راستی دفاع کند و تا آخرین قطره ­ی خون بجنگد. در واقع این فاشیسم پدیده­ یی ماورای دولت است!

ث. چرا جنگ جهانی دوم؟

اگر مجاز باشیم که نبرد اکراین را با جنگ جهانی دوم قیاس کنیم فرض نخست و ثابت شده مان بر این محور قرار خواهد گرفت که یک طرف جنگ امپریالیسم امریکا و ناتو و دولت فاشیستی و حامی درجه ­ی یک نئونازیسم است. این مولفه­ ها به قدری بدیهی است که کمتر انسان معقولی در واقعیت آنها تردید می کند. بسیج فاشیست ­ها از سراسر جهان و گسیل آنان به اکراین پیش و پس از نبرد کنونی امری اثبات شده است. وجود صدها مرکز آموزش نظامی و مدارس کودکان برای تعلیم و تربیت آموزه­ های فاشیستی مستند به ده­ ها تصویر و مدرک قطعی است. فعالیت تبهکاران فاشیست وابسته به جریان استپان باندرا و گردان نازیست آزوف – که پا به پای ارتش اکراین علیه سربازان روس می جنگند- و حزب اسوبودا (به رهبری اولگ تیانیبوک) همکار حزب فاشیست آلمانی “ان. پی .ا” کنارجبهه ­ی “رایت” یا به تعبیر اکراینی ها “پراوی سکتور” (به فرماندهی یک قصاب آدمکش به نام الکساندر موسیچکو) و سازمان شبه نظامی “سی ۱۴″، گروه به شدت دست راستی و فالانژ و تروریست “یو. ان . آ – یو.ان. اس. ا” تحت فرماندهی آندره شکیل از همکاران و هواداران نزدیک میلیاردر مشهور و نخست وزیر اسبق یولیا تیموشنکو اظهرمن ­الشمس است. برخلاف خیال خام رفقا، این دار و دسته ­ها یک باند و یا گروه فشار کوچک و حاشیه ­یی نیستند که به راحتی کنار گذاشته شوند. مضاف به اینکه ساختار سیاسی نظامی حزب “ناسیونال – سوسیالیست” اکراین عینا از روی حزب فاشیست آلمان الگو گرفته است. خصلت و وجه مشترک کل این باندهای سیاه قتلِ عام بی تخفیف کمونیست­ ها و روس زبانان است. این سازمان ­های جنایتکار علاوه بر تجهیز به سلاح ­های پیشرفته و سازماندهی در سطوح مختلف جمعیتی – از کودکان دبستانی تا نوجوانان و جوانان دبیرستانی و دانشگاهی و هر راسیست داوطلب حتا غیر اکراینی – تا دل­تان بخواهد پول دارند. مولتی تریلیاردرهای اکراین از جناب پروشنکو تا خانم تیموشنکو در پر کردن جیب فاشیست ­ها سخت سخاوتمند تشریف دارند.  کسانی که این مولفه ­ی بدیهی را قبول ندارند از اینجا به بعد مطلب را نخوانند! در نتیجه ما در اکراین فقط با یک دولت دست راستی طرف نیستیم. دولت اکراین و رئیس جمهوری جوگیر و مبتدی و کل سیاستمداران تصمیم گیر این کشور علاوه بر عطش پیوستن به ناتو و زیر پا گذاشتن توافق­نامه ­های بین­ المللی نه فقط به شدت ضد روس و از این منظر راسیست هستند بلکه این سرزمین حاصلخیز را به پایگاهی امن برای رشد فاشیسم و نئونازیسم تبدیل کرده­ اند. رهبران سیاسی حاکم بر اکراین از شرکت در مجلس “فاتحه” فرماندهان فاشیست و گذاشتن دسته گل به یاد باندرا ابایی ندارند. غرب همه ­ی این نکات را به خوبی می­داند اما مانند اواخر دهه ­ی هفتاد که اولویت اول و آخرش در هم شکستن اتحاد جماهیر شوروی بود و برای تحقق این هدف شوم دست به هر تشبثی از جمله تسلیح و سازماندهی و تقویت مجاهدین اسلامگرای افغان و افغان ­العرب­ زد و دست در دست پاکستان و شیوخ مرتجع خلیج اقدام به گسیل آنان به افغانستان کرد، به عواقب و تبعات چنین سیاستی مطلقا نیاندیشید. اینک نیز در اکراین چنان می کند که پیش از این در افغانستان کرده بود و در یازده سپتامبر پاسخ گرفته بود. اشک تمساح رئیس جمهوری امریکا برای مهاجران اکراینی در ورشو همانقدر واقعی و انسانی است که مادلین آلبرایت در پاسخ این پرسش که “آیا کشته شدن پانصد هزار کودک به ساقط کردن صدام می ارزید؟” گفته بود: “بله!” در واقع امریکا و ناتو برای بازگشت به دوران یکه تازی از طریق درهم شکستن و تجزیه­ ی روسیه و تضعیف چین حاضرند با هر شیطانی دست مودت بدهند. این تصویر به آن سنت قدیمی که چپ ایران علی­ القاعده و به طور تاریخی ضد امپریالیسم آمریکا بوده و به جای تضاد کار – سرمایه به تضاد اصلی خلق – امپریالیسم امریکا اعتقاد داشته است کمترین ربطی ندارد. دستِ کم در مورد راقم این سطور چنین نیست. باری گفتیم یک طرف این نبرد علاوه بر دولت فاشیست اکراین، امپریالیسم امریکا و ناتو است. پیشتر گفته بودیم که پوتین و روسیه­ ی کنونی نه فقط نسبت مستقیمی با استالین و اتحاد جماهیر شوروی ندارند بلکه در تقسیم بندی های طبقاتی می توان آنان را در شمار دشمنان سوسیالیسم – حتا در خود روسیه – دانست. حال بر مبنای این پایه ­ها فرض کنیم پوتین سیاستمداری در حد چرچیل است با همان مافیای انگلستان که به عروج وی کمک کردند. در این صف بندی تمثیلی بایدن در بهترین شرایط ترومن است که البته بویی از روزولت نبرده است! در این رویارویی که دو طرف دو قطب بلوک سرمایه ­داری امپریالیستی را تشکیل می دهند، یک جبهه فاشیست ­ها (اکراین و حامیان­ اش) ایستاده­ اند و طرف دیگر بلوک سرمایه­ داری امپریالیستی متخاصم. طرف اول هیتلر و موسولینی را تداعی و نماینده ­گی می کند و طرف دوم چرچیل و روزولت را! شما با هر تحلیلی اعم از چپ یا لیبرال یا دموکرات اگر بخواهید وارد این معرکه شوید در طرف ضدفاشیست­ ها خواهید ایستاد! اگر در اوج جنگ جهانی دوم خانه­ ی شما – شما به عنوان یک شهروند دموکرات و نه کمونیست- در لندن یا بروکسل یا آمستردام بود و همزمان دو ارتشی یکی انگلیسی و دیگری آلمانی می خواستند در محل زنده ­گی تان پناه بگیرند نگفته پیداست که شما سرباز و یا افسر انگلیسی را پناه می دادید و اگر امکان­اش بود یک تیر نیز نثار افسر فاشیست می کردید. سخت دور می دانم حزب یا فردی در آن بحبوحه از طبقه ­ی کارگر انگلستان خواسته باشد که علیه بورژوازی خودی انقلاب کند و یا به ارتشی ­ها فرمان خود زنی و برگرداندن لوله­ های تفنگ علیه دولت چرچیل و یا روزولت داده باشد. معنای دیگر چنین برداشتی این نیست که چرچیل و دولت وقت انگلستان مترقی بوده ­اند. داستان بر سر یک مجموعه در شرایط مشخص تاریخی است. اکنون نیز وضع به همان منوال است. حمایت از ارتش روسیه در راستای تخریب تمام پادگان ­ها و ساختارهای اقتصادی و نظامی و سیاسی دولتی فاشیستی تا مرحله ­ی خلع سلاح کامل نظامی و نجات شهروندانی روسی – که هر آینه در معرض تهدید فاشیست­ های اکراینی هستند- یک وظیفه ­ی انسانی است که ارتش روسیه با از خود گذشته ­گی تمام بر دوش گرفته است. اگر بیرون کشیدن یهودی ­ها از چنگال فاشیسم از سوی جناب شیندلر موجه و انسانی بوده چرا نباید به ارتشی که برای کمک به برادران و خواهران و مادران و پدران روس خود در منطقه ­ی شرق اکراین وارد نبرد شده است آفرین گفت! حمایت از دولت اکراین با هر بهانه ­یی بدون ذره­ یی تردید حمایت از فاشیسم و راسیسم است. قانونی و منتخب بودن زلینسکی همانقدر موجه است که انتخاب شدن هیتلر با اکثریت آرای مردم آلمان! این “دموکراسی” متعفن را باید به سطل آشغال انداخت! چپ و جریان­ های آزادی خواه که در طول تاریخ خونبار یک صد سال گذشته بیشترین لطمه را از فاشیست­ ها و راسیست ­ها خورده اند نباید در این لحظه ­ی حساس به بهانه ­های واهی حقوقی “روسیه ­ی متجاوز” و “استبداد پوتین” و “کدام دولت شروع کننده ­ی جنگ بود” کنار فاشیسم بایستند. این امر تا حدودی در مورد لیبرال ­های سالم نیز صدق می­کند. گیرم در جغرافیای سیاسی ایران نمی توان اصلاح­ طلبان حامی زلینسکی و ناتو را لیبرال خواند!

ج. شما ضد روس هستید؟ بله می دانیم چرا!

هیستری “شوروی ستیزی” در میان راست جهانی و به تبع آن راست وطنی امری شناخته شده و معروف است. مستقل از این که مردم ایران از نظر تاریخی سخت مرهون و مدیون لطف و کمک بلشویک ­ها هستند و مستقل از اینکه جنبش ­های ترقی­خواه ایران از حزب کمونیست سلطان زاده تا فرقه ­ی دموکرات پیشه وری (تبریز) همواره از سوی اتحاد جماهیر شوروی حمایت شده ­اند و کیست نداند که نخستین اقدامات مترقی – به قول ساعدی اولین خیابان آسفالت شده در تبریز – از سوی کمونیست ­ها انجام شده است، هرچند هیچگاه در قدرت نبوده ­اند و….باز هم بندناف لیبرالیسم ایرانی – در صورتی ­که اساسا به چنین جریانی در گرایش­ های فعال سیاسی ایران قائل باشیم – با کمونیسم ستیزی بریده شده است. از سوی دیگر آخرین شاه ایران ضد کمونیست ترین رئیس حکومت در آسیا به شمار می رفت و فقط جریان مک کارتیسم را می شود با کمونیسم ستیزی شاه مقایسه کرد. گذشته از این ها کمونیسم در ایران به هر حال با اتحاد جماهیر شوروی و تشکل­ های سمپات آن تداعی شده است. همه ­ی این ها در شرایطی است که یکی از دلائل عقب مانده ­گی و ضعف شدید ساختارهای دموکراتیک در حکومت ایران تا کنون نه فقط ربطی به کمونیست­ ها و روس ­ها ندارد بلکه دقیقا بر عکس از دخالت دو کودتای انگلیسی و آمریکایی که به عروج پهلوی اول و دوم انجامیده است ناشی می­ شود. علارغم این فکت ­های تاریخی اوضاع اجتماعی در چهل سال گذشته به گونه ­یی رقم خورده است که امریکا و غرب در ذهن “مردم” و به ویژه خرده بورژوازی ایران به یک ناجی محبوب تبدیل شده اند. این امر چنان واضح است که سخنگوی طالبان در پاسخ انتقاد یک مقام وزارت خارجه ایران نسبت به آویزان شدن و سقوط جمعی از شهروندان کابل از یک هواپیمای امریکایی به منظور فرار از افغانستان و مهاجرت به امریکا گفته بود “اگر این هواپیماها در تهران بودند همه ­ی مردم این شهر سوار آن می شدند!” (نقل به مضمون) نگفته پیدا است که در حکومت ­های پروشرقی، بخش غالب اپوزیسیون اعم از “چپ” و راست، پروغربی می شوند و بر عکس. عروج جریان­ های اخوانی از درون حکومت­ های بن علی و حسنی مبارک – به ترتیب راشدالغنوشی و محمد مرسی- فکت است.

باری برخلاف یک تصور عمومی که حکومتِ ایران – اعم از دولت – را پروروس و پروچینی (به اعتبار یک قرارداد ۲۵ ساله) می داند واقعیت این است که اساس این حکومت از همان ابتدا و پیش از شکل بندی و کسب قدرت سیاسی – به استناد تعهدات قطب زاده و یزدی به امریکائی ­ها – غربی بوده است. در تمام این چهل و سه سال مستقل از پروپاگانداهای حکومتی روابط حکومت ایران با غرب در حد متعارف بوده است. همکاری با ضدانقلابیون نیکاراگوئه (کنتراگیت)، همدستی با امریکا و اروپا و پاکستان و شیوخ خلیج در راستای تقویت مجاهدین افغان و سرنگونی دولت پرو روس نجیب­ الله، مشارکت فعال در اجلاس بن به منظور عروج دولت پرو ناتوی حامد کرزای، همکاری با غرب در جنگ بالکان، همکاری با امریکا در عراق به ویژه در جریان جنگ موصل و سرانجام تمکین همه سویه به امریکا و اروپا در مسیر توافق برجام و احیای مجدد آن با وجود خروج امریکا و فراتر از این ها اجرای دستورهای صندوق بین­ المللی پول و بانک جهانی و آزاد سازی بازار و نئولیبرالیزه کردن اقتصاد کشور به مراتب فربه­تر از تصمیم­ های یک دولت مشخص بوده است. با این حال در میان افکار عمومی چنین القا شده که حکومت ایران ضدغربی و پرو روس است! شعارهای “اوباما!اوباما! یا با اونا یا با ما!”؛ “دروغ می گن امریکاست، دشمن ما همین جاست!”؛ شعار ناسیونالیستی و پرو صهیونیستیِ “نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران!” و مشابه در جنبش ­های اعتراضی خیابانی بخشی از این واقعیت است. به ویژه این که بعد از عروج دولت رفسنجانی و تلاش برای ادغام اقتصاد سیاسی ایران در اقتصاد سرمایه داری امریکا و غرب و متعاقب آن استمرار همین سیاست­ ها از سوی دولت ­های خاتمی و احمدی نژاد و روحانی در کنار تبلیغات کرکننده­ ی اصلاح طلبان مبنی بر حل تمام مشکلات در صورت موفقیت این “ادغام” و تمکین تمام عیار به امریکا منجر به تفوق گفتمان پروغربی در میان “مردم” شده است.  کافی است یکبار دیگر به فایل صوتی ظریف- لیلاز گوش دهید تا درجه­ ی نفرت و هیستری روس ستیزی در میان اصلاح طلبان وطنی – اعم از حکومتی یا بیرون آن – به دست­تان بیاید! مضاف به اینکه شاکله ­ی اصلی رسانه­ ی اصلی در خارج از کشور در اختیار اصلاح طلبان ضد کمونیست و ضد روس است! جالب اینکه دولت یک­دست با کل حاکمیتِ رئیسی – که قرار بود “جمهوری دوم” را از طریق “سوزاندن برجام” به “جمهوری سوم” منتقل کند و امریکا و غرب را برای همیشه پشت سر بگذارد- اینک با شتاب به همان “جمهوری دوم” و برنامه ­های دولت روحانی برگشته و برای احیای برجام و عادی سازی روابط اقتصادی با امریکا و غرب سخت بی ­تابی می کند. نخبه ­گان حاکمیت ایران به خوبی می­ دانند بدون حل منازعه با امریکا و در مجموع سرمایه ­داری غرب و رفع یا تعلیق تحریم ­های نفتی اقتصادشان دچار فروپاشی خواهد شد. بازسازی لوازم تولید صنایع نفت و پتروشیمی ایران نیازمند بیش از پانصد میلیارد دلار پول و سرمایه­ گذاری شرکت ­های صاحب تکنولوژی از جمله توتال و بریتیش پترولیوم و شل و اگزون موبایل است. مضاف به این که فروش نفت در بازار سیاه و زیر قیمت و قفل شدن پول­ های آن در بانک ­ها حیات دولت و حاکمیت را متزلزل کرده بود. تاکید مکرر بر “تولید داخلی” و “اقتصاد مقاومتی” بدون دریافت پول فروش نفت و تولید و صدور نفت و گاز طبق مقررات اوپک شعاری است که حتا با اتخاذ سیاست ­های ریاضتی نیز به جایی نرسیده! اقتصاد ایران دلار محور است و با وجود هر درجه از پرخاش علیه امریکا صورت مساله به قوت خود باقی است. علاوه بر این ها دولت رئیسی با وجود تمام شعارهای “عدالت محور” به روش حذف اندک بقایای یارانه ­های حمایتی (ارز ترجیحی) و افزایش شدید قیمت دارو و خدمات درمانی و بهداشتی و گوشت و مرغ و تخم مرغ و نان و لبنیات و “آزاد سازی” تمام عیار بازار حمله ­ی جدیدی را به معیشت مردم کارگر و زحمتکش تدارک دیده است! سیاستی که با استقبال نهادهای برتون وودز مواجه شده! موضع اولیه­ ی دولت رئیسی از زبان وزیر خارجه ­اش درباره ­ی نبرد اکراین (صلح و مذاکره و آتش بس و وسط بازی ) که با تشر به هنگام سرگئی لاوروف مواجه شد خیلی زود نشان داد که سیاست خارجی این دولت نیز اگر امریکا محور نباشد به طور قطع اروپا محور و غرب محور است و هیچ توافق استراتژیکی با روسیه و چین در کار نیست. به ویژه اینکه روسیه تا کنون هیچ حرکتی علیه بمباران ­های پی در پی نیروهای ج اسلامی در سوریه انجام نداده است! بی شک منظور نویسنده از طرح نکات پیش ­گفته به این معنی نیست که پرو روس شدن ج الف به سود کارگران و زحمتکشان ایران خواهد بود یا برعکس! مضاف به اینکه تاریخ دوران پهلوی از همان ابتدا نشان می دهد که ضربه­ های امریکا و غرب به روند همان “دموکراسی خواهی” نیم بند لیبرالی چقدر مهلک و جبران ناپذیر بوده است! به هر حال روس ستیزی “مردم” ایران که در نبرد اکراین خود را در افکار عمومی به نفع فاشیسم و ناتو و دولت دست راستی زلینسکی نشان می دهد ناشی از سنگین ترین تهاجم رسانه­ یی علیه روسیه و شخص پوتین است. در متن همین تهاجم رسانه ­یی بود که دولت ترامپ و تحریم ­ها منجی مردم ایران جا و جار زده شد. حمایت از دولت فاشیست اکراین و حمله به سربازان روس در همین راستا صورت می گیرد و در مجموع برخاسته از یک سیاست “رژیم چنجی” است که چپ رادیکال و سوسیالیست باید خود را از آلوده ­گی ­ها و سموم آن کنار بکشد.

گذشته از همه ­ی این استدلال­ های درست و “نادرست” و کل این فکت­ ها، اصلا فرض کنیم ج اسلامی حکومتی پرو روس و پرو چین است و در نبرد اکراین نیز از فدراسیون روسیه حمایت می­کند. بسیار خوب! مگر قرار است چپ رادیکال و سوسیالیست منتظر بماند تا ج الف یک موضعی بگیرد و سپس در تقابل با آن شروع به تحلیل و تبیین ماوقع کند؟ در این صورت خواه ناخواه چپ نیز درست مانند سازمان مجاهدین و هر اپوزیسیون دست راستی رژیم چنجی پا به پای نئوکان ­های امریکایی در سوریه کنار داعش و ارتش آزاد و عربستان و قطر و اسرائیل خواهد ایستاد و در نبرد اکراین نیز کنار “گردان رهایی بخش آزوف” و سایر فاشیست ­ها و دولت زلینسکی!

بعد از تحریر!

 ۱. ” باری سخن دراز شد/ وین زخم دردناک را/ خونابه باز شد” رفیق و استاد ما احمد شاملو بیش از چهار دهه پیش در مقدمه­ یی کوتاه بر ترجمه ­ی “ترانه ­های میهن تلخ” نوشته بود:

«هیچ­کس حتا برای یک لحظه نباید گرفتار این خوش خیالی شود که با شکست آلمان هیتلری فاشیسم برای ابد به گور سپرده شده است یا با سرنگون شدن سرهنگان در یونان، سرهنگان سراسر جهان بدین نتیجه­ ی تاریخی رسیده­ اند که سر نیزه و گلوله برای حکومت کردن وسیله­ ی مناسبی نیست…»

و من مایلم اضافه کنم که با تخریب پادگان ­ها و مراکز عملیات نظامی و تاسیسات لجستیکیِ فاشیست ­های اکراین و حتا الحاق دنباس و دونتسک و لوهانسک و ماریوپول به خاک روسیه و ای بسا تشکیل یک کشور مستقل و یا جمهوری خودمختار در شرق اکراین و سرنگونی دولت پلشت زلینسکی نباید تصور کرد که خطر فاشیسم از جهان معاصر رخت بربسته است. ما­به ­ازای فاشیسم در قالب ­ها و ایدئولوژی­های متفاوت از اسلامی (داعش و مشابه آن ) و مسیحی ( گروه­ های دست راستی اکراین و فرانسه و آلمان و هلند و مجارستان و اتریش و امریکا و….) همان شق دوم “سوسیالیسم یا بربریت” است!   

۲. لطفا توجه کنید: بعد از آن مصاحبه­ ی تلویزیونی – که لینک اش را ذیل این مطلب گذاشته­ ام – به اندازه ­ی کافی القابی از قبیل “پرو روس/ اکثریتی (اکثریت اکثریتی­ ها جمهوری خواه شده­ اند و در این نبرد کنار اکراین هستند!!)/ توده ­یی/ نئوتوده­ یی/ پوتینیست/ روسوفیل/ استالینیست/ و….مشابه” حواله ­ی من شده است و تکرار این صفات زیادی خنک و خام و بیمزه و بی­مایه است. به جایی هم برنخواهد خورد! اگر حرف حسابی و نقد جدی و سیاسی دارید کمی به خود زحمت فکر کردن و پاسخ مدون بدهید. مرسی!

۱۶ فروردین ۱۴۰۱ // ۵ آوریل 

محمد قراگوزلو

Next Post

حبس ابد برای متهم قتل چه گوارای آفریقا

پ آوریل 7 , 2022
حبس ابد برای متهم قتل چه گوارای آفریقا دادگاهی در بورکینافاسو، بلز کومپائوره، رئیس جمهور اسبق این کشور را به همراه 2 متهم دیگر به اتهام مشارکت در قتل ‎توماس سانکارا، معروف به «چه گوارای آفریقا»، به حبس ابد محکوم کرد. این پرونده 14 متهم داشت که 3 نفرشان تبرئه […]
che vara

You May Like