آنچه که در ایران تحت حاکمیت رژیم اسلامی بر کودکان میگذرد با هیچ نقطهای در جهان قابل مقایسه نیست. در چهل و چند سال گذشته ما با پدیدههای فاجعهباری برای کودکان روبرو بودهایم. کودکان کولبر، کودکان کار، کودکان سوختبر، کودکان سرباز، کودکان معتاد، کودک همسری، کودک آزاری، حجاب اجباری برای دخترهای خُردسال، کشتار کودکان در جریان انقلاب ژینا، اعدام و زندانی کردن مادران و پدرانی که کودکان کم سن داشتهاند و بیسرپرست کردن فرزندان، تنبیه بدنی کودکان در مدارس، کشاندن کودکان به مراسمهای اجباری مذهبی، کودک بسیجی و غیره.
کم نیستند شمار خانوادههایی که توان تامین زندگی دختران کم سن و سالشان را ندارند و به ازدواج آنان با افراد بسیار مسنتر از خود رضایت میدهند. بر اساس پایگاه اطلاعات سازمان ثبت احوال رژیم، سالانه حدود یک هزار و پانصد تا دو هزار نوزاد از مادران کمتر از ۱۵ سال در ایران متولد میشوند. چنین شرایط شرمآوری، در بسیاری از کشورهای جهان مصداق تجاوز به کودکان است و جرم جنایی به حساب میآید، اما امروز در ایران امری قانونی و متداول است.
در جهنمی که جمهوری اسلامی برای کودکان به وجود آورده است، میلیونها کودک برای بقای خود و یا به منظور کمک به امرار معاش خانوادهشان مجبورند بجای پرداختن به آموزش، رشد و شکوفایی خود که حق طبیعی هر کودکی است، به کار سخت و طاقتفرسا بپردازند. در شهرهای ایران هر ساله تعداد بیشتری از کودکان مجبور به ترک تحصیل میشوند و برای یافتن کار راهی بازار بیرحم کار میگردند. در ایران هیچگونه آمار قابل اعتماد و صحیحی درباره شمار کودکانکار در دست نیست. آمارهای رسمی از وجود ٢ میلیون کودککار سخن به میان میآورد، اما مطابق آمارهای غیر رسمی، شمار کودکان کار ۷ میلیون کودک زیر ١۵ سال تخمین زده میشود.
خشونت نسبت به کودکان در این جامعه امر رایجی است. کودکان در تعدادی از خانوادهها، در مدارس و در محیط کار، و در خیابان مورد اذیت و آزار جسمی و روحی قرار میگیرند. آموزش و پرورشی که هنوز به خشونت علیه شاگردان میپردازد، روح شادی و نشاط را در کودکان سرکوب میکند، با شادی و رقص آنها مخالف است، موزیک را از آنها ممنوع کرده و با اجبار محصلین را به شنیدن سخنرانی آخوندها و یا گوش دادن به نوارهای مذهبی در داخل و بیرون کلاس ناچار میکنند، محتوای کتابهای درسی را با موضوعات ضدعلمی و خرافه انباشته و از رشد استعدادهای آنها ممانعت بعمل میآورند، آنقدر که در فکر ازدواج دختران نه و ده ساله هستند، بسیار کمتر از آن را صرف ورزش، یادگیری موسیقی و ترویج علم و دانش هستند.
اعتیاد، خشونت، زندانی کردن والدین بدلایل سیاسی و یا جرائم عادی، طلاق و یا مهاجرت برای کار در داخل کشور و یا بدلایل سیاسی در خارج کشور، هزاران کودک را با مشکلات جدی زیستی و اجتماعی روبرو کرده است.
حکومت اسلامی نه تنها امروز بخش زیادی از کودکان را تا آنجایی که توانسته است به تباهی و بیثمری کشانده است، بلکه فردای جامعه و آینده آنها را آگاهانه در جهت منافع و ماندگاری سیستم ارتجاعی مذهبی مهندسی سیاسی کرده است. جنگ و خشونت را در میان آنها تبلیغ و ترویج کرده و چهل و چند سال مدام از خون و شمشیر، جنگ و نفرت صحبت کرده است.
کودکانی که شاهد اعدام و شلاق زدن در ملای عام هستند، کودکانی که شاهد خشونت نیروهای امنیتی و نظامی در خیابانها و اماکن عمومی علیه والدین و یا همسایه و همشهری خود هستند، متحمل ضربات روحی و روانی سنگینی میشوند که جبرانناپذیر است.
واضح است که کودکان خود توانایی تغییر این شرایط دهشتناک را ندارند و هیچ انسان شریفی نمیخواهد کودکان این جامعه را در چنین وضعیت فلاکت باری ببیند و خواهان تغییر آن نباشد. آنچه که امروز در جامعه ایران میگذرد سرنوشت محتوم کودکان نیست، این وضعیت میتواند و باید تغییر کند.
رژیمی که کودکان را تشویق به سربازی و رفتن بر روی مین کرده است، با تحمیل فقر بر خانوادههایشان آنها را به کودک کار برای امرار معاش تبديل کرده است، با گسترش اعتیاد و خشونت در جامعه به کودکان لطمات روانی و فیزیکی زده، آنها را از مدارس مدرن و امکانات تحصیلی مبتنی بر علم و دانش جهانی محروم کرده، کمترین امکانات تفریحی، آموزشی و ورزشی برای آنها تامین نموده، شایستگی ماندن در قدرت و به تباهی کشاندن نسلهای آینده کشور را ندارد.