زمینه‌های اجتماعی شکل‌گیری انقلاب ١٣۵٧ ایران و علل شکست آن-بخش پنجم و پایانی

msg 1001143457715 89329

در چهار نوشته قبل جوانب مختلف این رویداد تاریخی را بررسی کردیم. ابتدا به زمینه‌های عینی اجتماعی شکل‌گیری انقلاب ١٣۵۷ ایران و نیزشرایط سیاسی جهانی و نقش قدرت‌های خارجی در تحولات آن دوره در ایران پرداختیم. سپس به ارزیابی از شرایطی پرداختیم که منجر به بر سر کار آمدن رژیم اسلامی در ایران گردید. در بخش پنجم و پایانی این بحث به بررسی علل شکست انقلاب توسط ضدانقلاب اسلامی و نقش روشنفکران و سازمان‌های سیاسی که در مقابل رژیم اسلامی سر فرود آوردند، می‌پردازیم:
عوام فریبی‌های خمینی و پرده‌پوشی نیات واقعی‌اش از افکار عمومی جامعه، به او فرصت داد تا خود را برای سرکوب قطعی و نهایی انقلاب آماده سازد. ایجاد غلیان‌های کاذب به منظور تهییج افکار توده‌ها که نمونه برجسته آن اشغال سفارت آمریکا در تهران و ماجرای گروگانگیری ۴۴۴ روزه دیپلمات‌های آن و سردادن شعارهای ضدآمریکایی که به قصد آماده‌سازی مقدمات سرکوب خونین مبارزان راستین ضدامپریالیست طراحی گردیده بود، نمایش “مستضعف پناهی” و ساده زیستی شخصی، ایجاد توهم در زمینه توزیع عادلانه ثروت در میان توده‌های محروم، رفتن به استقبال جنگ با عراق برای حفظ جامعه در حالت بسیج و در تب و تاب دائمی، حمله به دانشگاه‌ها و به تعطیلی کشاندن آنها تحت عنوان “انقلاب فرهنگی”، نمونه‌هایی از عوام فریبی‌های خمینی را با هدف استراتژیک خاموش کردن شعله‌های انقلاب، نشان می‌دهد. بدین ترتیب خمینی به عنوان یک استراتژیست ضدانقلاب، فرصت یافت تا ضربات پیاپی خود را بر پیکر انقلاب نوپای ایران فرود آورد. رژیم اسلامی، انقلاب ایران را در صحنه‌های مختلف اجتماعی به شکست کشاند. جنبش کارگری، جنبش زنان، جنبش دانشجویی و جنبش کوردستان که در به زانو درآوردن رژیم شاه نقش تعیین کننده‌ای ایفا کرده بودند، یکی پس از دیگری آماج حملات وحشیانه و سازمان‌یافته رژیم نوخاسته اسلامی قرار گرفتند. تنها در عرصه جنبش کوردستان بود که مقاومت به درازا کشید و هنوز هم ادامه دارد. جامعه ایران تا سال‌های نخست دهه شصت، هم‌چنان در جوش و خروش بود و انقلاب در جنگ و گریز با ضدانقلاب اسلامی به حیات خود ادامه می‌داد. با این وصف رژیم اسلامی چگونه توانست انقلاب را سرکوب کند؟

از فردای ۲۲ بهمن به این سو، از یک طرف جریان اسلامی صفوف خود را منسجم و فشرده ساخت، دستگاه‌های سرکوب دولتی را که از ناحیه قیام آسیبدیده بودند، به سرعت بازسازی نمود، تکامل داد و آماده‌تر و منسجم‌تر از رژیم شاه به جنگ انقلاب رفت، از طرف دیگر روند انقلاب در مقیاس اجتماعی سیر نزولی پیمود. حزب و یا جبهه نیرومند سوسیالیستی و با نفوذ توده‌ای در صحنه سیاسی ایران غایب بود، سازمان‌های سراسری و گسترده کارگری موجود نبودند و در طرف راست طیف نیروهای سیاسی، بورژوازی لیبرال صلاحیت تاریخی، اجتماعی و سیاسی خود را برای تبدیل شدن به بدیلی در برابر جریان اسلامی از دست داده بودند. بدون شک در این میان اشتباهات روشنفکران و نیروهای سیاسی هم واقعیتی انکارناپذیر است و در جای خود می تواند مورد بررسی بیشتر قرار گیرد. این که حزب توده و سازمان اکثریت به مجیزگوی جمهوری اسلامی بدل شدند و بدنامی ابدی را برای خود در سینه تاریخ سیاسی ایران ثبت کردند، این که حزب رنجبران در چهره خمینی و “بنی صدر”، سیمای رهبران ضدامپریالیست و ملی مطلوب خود را یافته بود و از این رهگذر چوب دیرفهمی خود را می‌خورد، این که لیبرال‌های جبهه ملی به ریزه‌خواری سفره حاکمیت اسلامی و به قول مهدی بازرگان به “حیات خفیف خائنانه” قانع و مرگ سیاسی تدریجی خود را پذیرا بودند؛ البته که همه این‌ها متاسفانه پدیده‌های واقعی بودند و به سهم خود به انقلاب ایران ضربه زدند، اما بایستی به تاکید توجه داشت که دلایل اساسی شکست انقلاب را نبایستی در رفتار و گفتار این نیروها و روشنفکران جستجو نمود. دیدگاه‌های منحط “جلال آل احمد و شریعتی” و مانند آنان، پیش از این کار خود را در بزک کردن چهره خمینی و جریان اسلامی وابسته به او، به نحو اکمل به انجام رسانده بودند. کار سرکوب و عقب راندن انقلاب از این حرف‌ها گذشته بود. ماشین جدید سرکوب به حرکت در آمده بود و دیگر به “روشنفکران” حتی فرصت” خطا کردن” هم داده نمی‌شد.

رژیم اسلامی نه فقط نیروها و فعالین سیاسی بلکه کل موجودیت جنبش‌های پیشرو اجتماعی را هدف گرفته بود. به عنوان “نعمت الهی” به استقبال جنگ با عراق رفتند تا کل فضای جامعه ایران را میلیتاریزه سازند. نه فقط “شورا پوراها” را نابود کردند، بلکه کارخانه‌ها تعطیل و کارگران را به میدان‌های جنگ گسیل داشتند. کارگران بی‌کار و معترض را در “اصفهان، بندر انزلی، تهران” و نقاط دیگر به گلوله بستند، نه فقط دفاتر گروه‌های سیاسی را از دانشگاه‌ها برچیدند، بلکه دانشگاه را تعطیل و صورت مسئله جنبش دانشجویی را حذف نمودند. به “کوردستان و ترکمن صحرا” لشکرکشی و در سایر نقاط هزاران نفر را در خیابان‌ها دستگیر و در سیاه‌چال‌ها شکنجه و اعدام کردند. در آن شرایط حتی اگر نیروهای سیاسی مخالف که مورد تهاجم بودند، درایت آن را می‌داشتند که یک عقب‌نشینی آگاهانه را سازمان دهند، شاید می‌توانستند از شمار تلفات نیروهای خود کم سازند، اما متاسفانه از تغییر واقعیتی که در شرف تکوین بود، عاجز بودند. انقلاب مسیر شکست را می‌پیمود و درزیر ضربات پیاپی ضدانقلاب اسلامی، آخرین نفس‌های خود را می‌کشید.
بسیاری از کسانی که نمی‌خواستند کابوس شکست انقلاب را باور کنند، آن روزها نومیدانه و اراده‌گرایانه سر به دیوار می‌زدند و امروز به همراه سرزنش گذشته خود، خطاهای خود را غیرمنصفانه به کل جامعه تعمیم می‌دهند و بذر نومیدی نسبت به انقلاب آتی را در اذهان می‌کارند. رویدادهایی با آن ابعاد عظیم را نمی‌توان به خطاهای حاشیه‌ای این و یا آن تقلیل داد. اجازه بدهید به رغم توضیحات فوق، پاسخ این سوال را که چرا توانستند انقلاب را شکست دهند؟ این چنین خلاصه کنیم: زیرا رژیم اسلامی توان مادی و سازمانی واقعی برای به شکست کشاندن انقلاب را کسب کرده بود و با بی‌رحمی غیرقابل تصوری، آن را به کار گرفت.

درس‌های انقلاب ۱۳۵۷ برای انقلاب ژینا:

– اول، نباید اجازه داد که انقلاب ایران در نیمه راه متوقف شود.

 به یاد بیاوریم در سال ۱۳۵۷در شرایطی که شوراهای مردمی در نقاط مختلف و از جمله در صنعت نفت و در بسیاری از محیط‌های کارگری و کارمندی و حتی در محلات در حال شکل‌گیری بودند، در حالی که هنوز توازن قوا در صحنه مبارزات جاری و نفع جریان اسلامی عوض نشده بود، تلاش‌ها برای متوقف ساختن انقلاب ایران در نیمه راه آغاز شد. قدرت‌های بزرگ جهان سرمایه‌داری در اوج رقابت‌های دوران جنگ سرد نگران بودند که انقلاب ایران زمینه نفوذ اتحاد شوروی در این کشور را به وجود بیاورد، از این رو به سرعت دست به کار شدند، در گوادلوپ به توافق رسیدند و ارتش شاه را که رکن اصلی بقای حاکمیت وی بود، به اتحاد با جریان اسلامی فراخواندند و شرایط را برای قدرت‌گیری آلترناتیو اسلامی مهیا کردند.
امروز نیز تکرار همین سناریو از جمله خطراتی است که انقلاب ایران را تهدیدمی‌کند: سازش بخشی از اپوزیسیون راست جمهوری اسلامی با بخشی از نهادهای قدرت (ارتش و سپاه و غیره) می‌تواند انقلاب ایران را بار دیگر به قهقرا ببرد و به شکست بکشاند. به نان قرض دادنِ ناسیونالیست‌های افراطی ایران به سپاه و ارتش نگاه کنید! دلالان جور کردن چنین معامله احتمالی این بار نیزدولت‌های غربی و به احتمال قوی خود آمریکا خواهد بود.

– دوم، نباید اجازه داد که انقلاب جاریقربانی اهداف مبهم خود شود.

 در آخرین ماه‌های حکومت شاه آرزوها و اهداف مردم برای کسب آزادی و برای برخورداری از زندگی بهتر تحت‌الشعاع شعار‌های «مرگ بر شاه» و «بختیارنوکر بی‌اختیار» قرار گرفت. با این شعارها روشن بود که مردم رژیم شاه را نمی‌خواهند، اما در همان حال تصویر روشنی از آن‌چه باید جانشین این رژیم بشود نداشتند. نباید گذاشت شروع انقلاب کنونی که هم جهت اثباتی آن −«زن، زندگی، آزادی»− روشن است و هم جهت سلبی آن −«سرنگونی جمهوری اسلامی»− توده‌گیر است کم‌رنگ شود. از این هم باید فراتر رفت.
پیش‌نویس متن قانون اساسی آینده ایران باید از هم اکنون به بحث گذاشته شود و عملکرد امروز احزاب و گروه‌های سیاسی مدعی قدرت بر اساس آن سنجیده شود.

سوم، آلترناتیو رژیم اسلامی در متن نبرد‌های جاری در صحنه‌های مختلف مبارزه سیاسی و طبقاتی اساساً در داخل کشور شکل می‌گیرد.
گرایش اسلام سیاسی در ایران تنها به دلیل ایدئولوژی اسلامی و وجود خمینی نبود که توانست قدرت را قبضه کند. بلکه قبل از آن و مهمتر از آن به دلیل ساختار تشکیلاتی غیر رسمی مذهب شیعه (که عملاً در زمان حکومت‌های گذشته همواره به عنوان دولتی در دولت عمل می‌کرده است) بود که توانست به قدرت برسد، موقعیتی که گرایش‌های دیگر فاقد آن بودند. انقلاب جاری در ایران هم برای پیروز شدن راهی ندارد جز این‌که پروسه سرنگونی در عین حال پروسه شکل دادن به حاکمیت آینده باشد. یعنی در متن مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی نهادهای نظام جدید نیز پیریزی شوند.

کولبرنیوز

Next Post

نقده؛ انتقال فعال کارگری عیسی ابراهیم‌‌زاده به زندان

ی فوریه 11 , 2024
عیسی ابراهیم‌‌زاده، فعال کارگری ساکن اشنویه که پیش‌تر توسط نیروهای امنیتی در این شهر بازداشت شده بود، جهت تحمل دوران محکومیت چهار سال حبس خود به زندان نقده منتقل شد. به گزارش کولبرنیوز روز سه‌شنبه هفدهم بهمن ۱۴۰۲، فعال کارگری عیسی ابراهیم‌زاده طی یک تماس کوتاه تلفنی با خانواده خود، […]
msg 1001143457715 89346

You May Like