
بیکاری در ایران روزبهروز ابعاد گستردهتری به خود میگیرد. بارزترین بُعد بیکاری در ایران، وضعیت جوانان است. مطابق آمار رسمی که چندان قابلاتکا هم نیستند، نرخ بیکاری در میان جوانان ۱۵ تا ۲۴ ساله به بیش از ۲۰ درصد در تابستان ۱۴۰۴ رسیده که بیش از دو برابر نرخ رسمی بیکاری عمومی است. بدینترتیب اولاً، جوانان در بهترین سالهای کاری خود، فرصت کسب تجربه و مهارتآموزی را از دست میدهند. دوم، بیکاری طولانیمدت در سنین جوانی تأثیرات روانی منفی عمیقی در پی خواهد داشت و به احساس ناکامی، افسردگی و بیهدفی منجر میشود. بر اساس گزارشهای موجود، حدود ۷۰ درصد از کل بیکاران کشور در گروه سنی جوان ۱۸ تا ۳۵ ساله قرار دارند.
یکی دیگر از ابعاد بحرانی بیکاری در ایران، شکاف عمیق جنسیتی است. نرخ بیکاری زنان، باز مطابق همین آمارهای دستکاریشده، در سال گذشته به حدود ۳۰ درصد رسید، در حالیکه این رقم برای مردان ۱۳.۵ درصد بود. بهعبارتدیگر، نرخ بیکاری زنان تقریباً دو برابر مردان است. نکتهی قابلتأمل این است که علیرغم رشد چشمگیر سطح تحصیلات زنان ایرانی و حضور گستردهی آنها در دانشگاهها، این پیشرفت علمی به فرصتهای شغلی متناسب با تحصیلات آنها تبدیل نشده است.
یکی دیگر از پدیدههای بازار کار ایران، نرخ بالای بیکاری در میان افراد تحصیلکرده است. بررسیها نشان میدهد که حدود ۴۲.۴ درصد از کل بیکاران کشور، فارغالتحصیلان آموزش عالی هستند. این رقم نشان میدهد که با وجود سرمایهگذاری سنگین برای تحصیل، افراد تحصیلکرده نتوانستهاند جایگاه شغلی مناسبی پیدا کنند.
بر اساس استاندارد آمارگیریهای ایران، کسی را بیکار میخوانند که در هفتهی زمان آمارگیری بیکار و از سه هفتهی قبل از آن جویای کار بوده باشد. براساس این تعریف، کسی که در طول هفته حداقل یک ساعت کار کند، شاغل شناخته میشود. این تعریف اما با معیارهای جهانی کار تطابق ندارد. طبق فرمول کنفرانس بینالمللی آمارگران نیروی کار، فرد شاغل به کسی گفته میشود که حداقل یکسوم ساعت کاری مرسوم یک کشور را در دورهی مورد نظر کار کرده باشد. بر این مبنا، کسی در ایران شاغل خواهد بود که دستکم ۱۴ ساعت در هفته کار کرده باشد.
بیکاری در ایران یعنی از بینبردن امنیت شغلی و ایجاد تفرقه در میان کارگران، یعنی سوقدادن خانوادههای کارگری به زندگیکردن در زیر خط فقر مطلق و تحمیل مرگ تدریجی؛ معضلی که اختلالات روانی، افسردگی، عدم اعتمادبهنفس، احساس بیهویتی و ازخودبیگانگی پیامدهای بلافصل آن است. این تراژدی غمانگیز به اینجا ختم نمیشود؛ متلاشیشدن خانوادههای کارگری، روآوری به اعتیاد و تنفروشی از سر ناچاری و گاه خودکشی و دیگر آسیبهای اجتماعی ادامهی منطقی این روند است و قربانیانش را از میان زنان و مردان، جوانان و نوجوانان و کودکان جامعه میگیرد.
بیش از ۸۰ درصد از کارگران ایران دارای قراردادهای موقت کار، سفیدامضاء و یا از طریق شرکتهای خدمات نیروی انسانی و پیمانکاری وارد بازار کار میشوند. این بدان معناست که این بخش وسیع از کارگران حتی مشمول دریافت مقرری ناچیزی برای مدت محدود از دورهی بیکاری هم نیستند. بنابراین در اولین روز بیکاری، اقتصاد و درآمد خانواده به اعماق فقر سقوط میکند و مصیبتها آغاز میشود. مبارزه علیه این فاجعهی اجتماعی و این پدیدهی ویرانگر، و یافتن راهحلی برای مقابله با بیکاری، به یکی از معضلات فعالین جنبش کارگری در جامعهی ایران تبدیل شده است. با این وصف، ما هرروزه شاهد تعطیلی شمار بیشتری از کارخانهها و مراکز تولیدی بحرانزده و اخراج دستهجمعی کارگران به بهانهی ورشکستگی هستیم.
در شرایطی که حتی با رفع تحریمهای بینالمللی هیچ چشماندازی برای توسعهی اقتصادی و بهبود وضعیت کار و معیشت کارگران و اقشار تهیدست جامعه وجود ندارد، بار و مسئولیت مبارزه علیه بیکاری بر دوش خودِ کارگران و فعالین جنبش کارگری قرار میگیرد. در این شرایط، نه مراجعهی فردی به مراکز کاریابی و مراکز استانی وزارت تعاون، نه ایستادن در صف سازمان تأمین اجتماعی، نه گوشفرادادن به وعدههای پوچ و بیاساس دولت، و نه دخیلبستن به شکوفایی و رشد اقتصادی در آیندهای نامعلوم، راهحل نیست و هیچ دردی را درمان نمیکند.
کار و امنیت شغلی، یا بیمهی بیکاری مکفی و برچیدن قراردادهای موقت و سفیدامضاء، خواست و حق بیچونوچرای تمام کارگران شاغل و بیکار و جوانان متقاضی کار است. این حق اما با یک مبارزهی متشکل و سازمانیافته و صدالبته تنها با برپایی جنبشی علیه بیکاری متحقق خواهد شد. جنبشی که نهتنها خیل میلیونی کارگران بیکار، بلکه میلیونها کارگر شاغل و خانوادههای کارگری را نیز دربرمیگیرد که ترس از بیکارشدن، امنیت شغلی را از آنان سلب کرده است.
اما پیشبرد مبارزه علیه بیکاری و ارتقای آن تا سطح یک جنبش تودهای، نیاز به اتحاد و همبستگی فعالین، شبکهها و محافل آگاه موجود در جنبش کارگری ایران دارد. خیل عظیم بیکاران و آگاهی بر خطرات آسیبهای دردناک اجتماعی که در کمین بیکاران و خانوادههایشان نشسته است، ظرفیتهای بالای اعتراضی، بهویژه در میان بخش تحصیلکردهی بیکاران، که همهی آرزوهای خود را بر بادرفته میبینند، بهوجود آورده است. شکلگیری آگاهانه و قدمبهقدم این اعتراضات در عینحال زمینهساز برپایی تشکلهای تودهای و طبقاتیِ ادامهی کار کارگران خواهد بود.

