سخنان علی خامنهای در صبحِ روز چهارشنبه جهت توجیه سرنگونی حکومت بعثِ سوریه بود، که عمود خیمهی جبهه مقاومت خوانده میشد. وی برای عدهای از هواداران دستچین شده خود سخن میگفت. مطابق معمول هر از چندگاهی از سر وظیفه شعاری میدادند و دستی به نشانه بیعت تکان میدادند. فرماندهان، کاربدستان، سیاستگذاران و کسانی که تحت رهبری خود خامنهای در ۱۳ سال گذشته دهها هزار ایرانی، افغانستانی و پاکستانی را در سوریه به کشتن داده و بیش از ۵۰ میلیارد دلار پول مردم را بباد داده بودند در این مجلس حضور نداشتند. البته اجازه داده نشده بود که گزارش آن گردهمایی حقیرانه در روزنامههای اصلی پخش شود. فقط سایتها و خبرگزاریها آنرا منتشر کردند.
خامنهای در یکی دو جمله به شیوهای تلویحی شکست سیاستهایش در سوریه را پذیرفت. اما در عین حال تلاش کرد تا به بیانی ایدئولوژیک این شکست را برای هوادارانش قابل هضم کند. او گفت: مقاومت در ایمان و باور است و ادعا کرد که این ایمان و باور در میان فلسطینیها، مسلمانان لبنان و ایران نیرومند میباشد. او ادعا کرد بر اساس این ایمان مقاومت این مردم هر جا که ضربه میخورند با انگیزهتر از قبل در مقابل دشمن ظاهر میشوند. این در حالی است که محدود مردمی هم در لبنان و فلسطین که تا دیروز سیاستهای جمهوری اسلامی را طریق نجات خود از ظلم و ستمگری میپنداشتند، امروز با نفرت از این رژیم و از مطامع نامشروع او در منطقه یاد میکنند. خبرگزاریها گزارشهای متعددی را از زبان آوارگان لبنانی و سوریه در این زمینه که با نفرت از جمهوری اسلامی سخن میگویند منتشر کردهاند.
واقعیت این است که دخالتهای پرهزینه جمهوری اسلامی در سوریه، لنبان، فلسطین و عراق در تحقق اهداف نامشروع رژیم در این منطقه با شکستهای غیر قابل جبران و غیر قابل بازگشتی روبرو شده است. اما آنچه که خامنهای را بیش از هر چیز به شدت هراسان و نگران کرده است، بازتاب شکست سیاستهای منطقهایش در درون جامعه ایران است. بدون دلیل نبود که وی در بخشی از سخنانش حمله لمپنانهای به روزنامهها و صاحبان اندیشه و قلمی کرد که واقعیت شکست سیاستهای وی در سوریه را مستدل کردهاند. او اقدام این رسانه یا قلمزنها را عملی مجرمانه خواند و حکم به تعقیب آنها داد.
تردیدی نیست که جمهوری اسلامی همچون حکومت بعث سوریه به پایان خط رسیده است و دیر یا زود سرنوشت مشابهی در انتظار او است. از یک سو مورد تنفر کثریت قاطع مردم قرار گرفته است و از سوی دیگر برای حل کوچکترین مشکلات این مردم راه چارهای ندارد. در سیاست خارجی ورشکسته است و در داخل کشور با جنبشهای اعتراضی و مطالباتی رو به رشد، روبرو شده است. در حالی در برابر مردم معترض قدرتنمایی میکند که در سطح منطقه با خفت و خواری ناچار از عقبنشنی از مواضع تاکنونی خود گشته است. استراتژی بقای رژیم از همان روزهای نخست به قدرت رسیدن بر دو پایه استوار بود: پایه اول قدرتنمایی در منطقه به منظور ایجاد عمق استراتژیک از طریق متکی شدن به مسائل و کشمکشهای واقعی در منطقه، دخالت مسلحانه مستقیم و یا از طریق نیروهای نیابتی در این مسائل، همزمان باجگیری از دولتهای غربی با تهدید به ساختن سلاح اتمی. پایه دوم: نادیده گرفتن خواستها و مطالبات مردم و سرکوب هرگونه صدای مخالفی در داخل کشور. پایه نخست بطور کامل آنچنان فروریخته است که به هیچ وجه قابل بازسازی نیست و برای همیشه از دست رفته است. اگر چه مسائل منطقهای و ظلم و ستمی که به ویژه بر مردم فلسطین میرود همچنان باقی است، اما هم ناتوانی و هم فریبکاری جمهوری اسلامی در تظاهر به حمایت از این مردم، برای همه عیان شده است و دیگر کسی به این امامزاده دخیلی نمیبندد. پایه دوم بقای رژیم نیز به شدت لرزان است. هم سرکوب دیگر کارآیی گذشته را ندارد و هم رژیم با چنان بحران و آشفتگی اقتصادی روبرو شده است که قادر به تامین اولیهترین نیازهای مردم نیست. علیرغم چاپ بی در و پیکر اسکناس بدون پشتوانه، حتی قادر به پرداخت حقوق ماهیانه حقوقبگیران سر موقع نیست. در کنار فقر شدید و فلاکت اقتصادی، در این زمستان سرد منازل ساعتها بدون برق هستند و مصرف مازوت برای تامین همین اندازه برق هم سلامتی مردم را به شدت به مخاطره انداخته است. اینچنین است که این رژیم از هر دو سو در بن بست قرار دارد و فروپاشی خود را انتظار میکشد. سخنان خامنهای علیرغم خودفریبی آشکار، نشاندهنده عمق ناامیدی وی نسبت به آینده رژیم اسلامی نیز بود.