امروز پنجشنبه هفتم ماه نوامبر برابر با هفدهم آبانماه سالروز انقلاب کارگری در کشور روسیه است. ۱۰۷ سال پیش طبقه کارگر روسیه به رهبری حزب بلشویک و لنین در چنین روزی طی یک انقلاب پیروزمند حکومت بورژوایی آن کشور را سرنگون کرد و قدرت سیاسی را به دست گرفت. کارگران روسیه پس از بدست گرفتن قدرت در روسیه خطاب به همزنجیران خود در سراسر جهان در آلمان، فرانسه، انگلیس و دیگر کشورها ندا دادند که پیروزی اکتبر پیروزی همه ماست گفتند: قدرت طبقه کارگر در روسیه باید سرآغاز قدرت این طبقه جهانی در دیگر کشورهای سرمایهداری باشد.
در واقع انقلاب اکتبر یک پیروزی بینالمللی طبقه کارگر بود. این انقلاب نه تنها پیروزی طبقه کارگر که مژده رهایی همه محرومان بود. انقلاب کارگری روسیه از همان روز اول با فرمان صلح خود، راه رهایی از جهنم جنگ را به روی مردم روسیه گشود. حکومت کارگری فوراً مالکیت خصوصی بر زمین را لغو کرد و زمینهای مالکین، دولت و کلیسا را به مالکیت عمومی و در اختیار همه زحمتکشان قرار داد. حاکمیت کارگران به فوریت برابری کامل حقوق زنان و مردان را در همه عرصههای اقتصادی، اجتماعی و خانوادگی به صورت قانون درآورد. مذهب را به طور کامل از دولت جدا کرد و دست کلیسا را از امور دولتی و از جمله دخالت در آموزش و پرورش کوتاه کرد. حکومت کارگری حق تعیینسرنوشت ملل را در روسیه تحقق بخشید. این انقلاب و سیاستهای انقلابی طبقه کارگر روسیه تاثیر عمیقی بر مبارزات رهاییبخش مردمان تحت ستم در سراسر جهان داشت .
انقلاب کارگری در سال ۱۹۱۷، طبقه سرمایهدار روسیه را از قدرت به زیر کشید و پایههای حکومت کارگری را در این کشور بنیانگذاری کرد. پیشروی جنبش طبقه کارگر و انقلاب کارگری بتدریج همه امپراتوری روسیه را در برگرفت. با گشوده شدن افق سوسیالیسم و عدالت اقتصادی و چشمانداز تامین برابریهای اجتماعی و لغو امتیازات و نابرابریهای ملی، اتحاد داوطلبانهای از ملتهای ساکن این امپراتوری شکل گرفت و بدین ترتیب اتحاد جماهیر شوروی متولد شد.
دولتهای سرمایهداری و امپریالیستی جهان در آن زمان با وجود آنکه هنوز زیر بار لطمات ناشی از جنگ جهانی اول کمر راست نکرده بودند، ارتشهای خود را برای از بین بردن حکومت کارگری به کار گرفتند. اما همبستگی بینالمللی طبقه کارگر در کشورهای پیشرفته سرمایهداری و اعتراضات تودهای در این کشورها، همزمان با مقاومت جانانه مدافعان بپاخاسته انقلاب کارگری در شوروی، جبهه ارتجاع امپریالیستی را در هم شکست و بدین ترتیب حکومت کارگری در شوروی از مصاف رودررو در عرصه نظامی و سیاسی با سرمایهداری جهانی سربلند و پیروز بیرون آمد.
اما حکومت نوپای شوروی وارث ویرانیهای یک جنگ ویرانگر امپریالیستی، صنایع ویران شده، کشاورزی آسیبدیده، قحطی و گرسنگی سراسری و فقر و فلاکت غیرقابل توصیفی بود که از حکومت تزاری بجامانده بود. سه سال نخست پس از پیروزی انقلاب کارگری، کارگران و زحمتکشان با تحمل سختیهای کمنظیری، با فداکاری و امید به رهایی، حکومت کارگری را از بحران مرگ و زندگی نجات دادند. مبارزه برای بنانهادن ساختمان سوسیالیسم و برای بنای یک اقتصاد سوسیالیستی در جامعه شوروی در دستور کار حزب بلشویک و دولت کارگری قرار گرفت. بحثها و جدلهای فراوانی بر سر الگوهای اقتصاد سوسیالیستی، نحوه دست و پنجه نرم کردن با مقاومتهای پنهان ضدانقلاب بورژوایی در داخل و فشارهای امپریالیستی در مقیاس جهانی در گرفت. جدال بر سر راههای صنعتی کردن جامعه روسیه و چگونگی بالا بردن تولید کشاورزی در حین خنثی کردن مقاومت دهقانان مرفه، جدال بر سر نفس امکانپذیری ساختمان سوسیالیسم در یک کشور، از اهم مناقشات این دوره بود.
در این جدالها متاسفانه هیچکدام از جناحها و فراکسیونهای درون حزب بلشویک نتوانستند تکامل انقلاب کارگری و پایهگذاری اقتصاد سوسیالیستی را بر مبنای منافع طبقه کارگر نمایندگی کنند و در میدان عمل واقعی قدرت سیاسی کسب شده را به بهای فاصله گرفتن از آرمانهای اولیه حفظ کردند. در غیاب الگوی سازماندهی اقتصاد سوسیالیستی این بار، این بورژوازی زخمخورده روسیه بود که امکان تحقق آرزوهای دیرینه خود را در بدست گرفتن سکان حزب و دولت و نهادهای انقلابی آن میدید. وقتی دولت نوپای کارگری در شوروی از سازماندهی اقتصاد سوسیالیستی و نحوه سازماندهی زندگی در این کشور عاجز ماند، این بورژوازی روسیه بود که در نهادهای جدید آن ظرفیتی را یافته بود که با بکار گرفتن آنها میتوانست بنبست خود را بشکند و آرزوی دیرینهاش را یعنی بنیانگذاری روسیهای صنعتی و مقتدر را در برابر قدرتهای سرمایهداری امپریالیستی آن دوره تحقق بخشد. آوازه سوسیالیسم و اعتبار اجتماعی آن، نفوذ حزب بلشویک که حاصل رهبری پیروزمندانه یک انقلاب کارگری بود همگی با مهارت و استادی در خدمت ناسیونالیسم عظمتطلب روس بکار گرفته شد.
جناح حاکم در حزب کمونیست، در سالهای اواسط دهه ۲۰ آن سیاستهایی را که دورهای برای حفظ قدرت در دست طبقه کارگر از آن به عنوان عقبنشینی موقت و آگاهانه برای تدارک تعرض بعدی یاد میشد، تا حد اصول ارتقا داد و از آن، فضیلتهای ابدی برای اداره امور کشور ساخت. به جای پیگیری آرمانهای رهاییبخش سوسیالیستی، به جای سازماندهی اقتصاد سوسیالیستی، لغو مالکیت خصوصی، لغو کار مزدی، ایجاد رفاه مادی در زندگی مردم، بنیانگذاری یک جامعه متشکل از انسانهای آزاد و برابر و فارغ از بیحقوقی، تحقیر و ستم؛ عملاً احیای وجهه ملت روس را در جامعه ملتها هدف خود قرار داد. نیروی کار و قدرت خلاقه میلیونها انسان، تحت یک سیستم متمرکز دولتی برای پیگیری این رسالت تاریخی بورژوازی روسیه به حرکت در آمد و در سالهای دهه ۳۰ در حالیکه جهان سرمایهداری در غرب در چنبره بحران اقتصادی سختی گرفتار آمده بود، اتحاد شوروی از بالاترین نرخ رشد اقتصادی برخوردار گردید و غول نیرومند صنعتی جدیدی در آستانه جنگ جهانی دوم با گوشت، پوست، خون و عرق کارگران و زحمتکشان اتحاد جماهیر شوروی با به عرصه رقابتهای بینالمللی سرمایهداری گذاشت.
اما تضمین پیشرفت این روند ظالمانه و سرمایهدارانه به روشهای حکومتی و ساختار سیاسی متفاوتی از آنچه که کارگران از انقلاب خود انتظار داشتند نیاز داشت. دیکتاتوری حزب جای دیکتاتوری طبقه را گرفت و در درون حزب نیز آن جناحی که توانسته بود رقبای حزبی خود را سرکوب و از میدان به در نماید بعنوان نماینده طبقه کارگر، خود را در اعمال دیکتاتوری بر کل جامعه محق میدانست و بدین ترتیب برای خاموش نگاه داشتن کارگران و مردم معترض در شوروی و در نتیجه تامین امنیت سرمایهداری دولتی در پیگیری اهداف و آرزوهای خویش سیستم دیکتاتوری و سرکوب بیرحمانهای را بنیان گذاشتند.
اگر چه حکومت کارگری در اتحاد شوروی سر انجام شکست خورد، اما امروز ۱۰۷ سال پس از این رویداد آرمانهای این انقلاب در سرتاسر جهان هنوز زندهاند و قلب جهان برای انقلاب اکتبر دیگری میتپد. به امید آن که تجربه سازمانیابی شورایی کارگران به عنوان حرکتی پویا و فراگیر در درون جنبش کارگری تداوم یابد و طبقه کارگر با اتکا به تشکلهای خود و بکارگیری درسهای انقلاب اکتبر، در مبارزات و افت و خیزهای پیشارو، مطالبات و حقوق پایمال شده خود را به دست آورد و پیروزمند و سرافراز اهداف انسانی و رهاییبخش خود را تحقق بخشد. اکنون موقعیت اقتصادی، اجتماعی و درجه رشد نیروهای مولده نشان میدهند که زمینهها و شرایط عینی برای وقوع انقلاب سوسیالیستی و رهایی از نظام ستمگر سرمایهداری آمادهتر از هر زمانی است. آنچه که فراهم نیست شرایط ذهنی است. یعنی عدم آمادگی طبقهی کارگر از لحاظ آگاهی، تشکلیابی طبقاتی و عدم سازمانیابی درحزب سیاسی خود، یعنی شرایطی که فراهم کردن آن در گرو پیشروی استراتژی سوسیالیستی است.