روز هشتم خرداد ماه برنامه ۵ ساله هفتم توسعه از سوی کابینه ابراهیم رئیسی به تصویب رسید. این برنامه علیرغم پیش بینیهای سادهلوحانه و غیر واقعی آن در زمینه توسعه اقتصادی، یک برنامه به شدت ضدکارگری است.
به عنوان نمونه بر اساس مادۀ ۱۶ این قانون انعقاد قرارداد با کارگران تحت پوشش کمیته امداد و سازمان بهزیستی، با پرداخت حقوق و مزایایی کمتر از حداقل دستمزد مصوب شورای عالی کار مجاز شناخته شدهاست.
بر اساس مادۀ ۶۶ این لایحه سن و سابقۀ قابل قبول برای بازنشستگی برای همۀ سازمانها و صندوقهای بازنشستگی در طول اجرای برنامه هفتم به ازای هر سال، شش ماه افزایش مییابد. در واقع به تدریج و طی یک دورۀ ۵ ساله، سن بازنشستگی دو و نیم سال افزایش پیدا خواهد کرد. در این برنامه، دولت قوانین کار و تأمین اجتماعی را نیز هدف گرفته است و تقریبا تمامِ آنچه که در دو دهه اخیر با مبارزات کارگران به دست آماده بودند، مطابق این برنامه یکجا پس گرفته میشوند. ازاحیایِ نظام استاد شاگردی و دادنِ مجوز به کارفرما برای به کار گرفتنِ نیروی کارِ جوان با حقوق پایین گرفته تا افزایش سن و سابقهی بازنشستگی. در این برنامه آمده است که کارفرمایان حق دارند هر زمانی که اراده کردند نیروی کارِ جوانشان را اخراج کنند.
مطابق این برنامه، زمانِ رسیدن به سن بازنشستگی کارگرانِ مشاغل سخت زیانآور نیز افزایش خواهد یافت. به طور مثال، اگر کارگرِ مردی در سن بیست سالگی در شغلی سخت و زیانآور مشغول به کار شود، در سن ۴۳ سالگی، سقف کاری خود را پُر میکند اما باید تا سنِ ۵۰ سالگی برای بازنشستگی صبر کند.
گزارشگر خبرگزاری کار ایران در این زمینه گزارشی در رابطه با کارگران معدن و کارگران فولاد تهیه کرده است که عمق ضد کارگری بودن این لایحه را برملا میسازد. یکی از کارگران در یکی از معادن استان کرمان می گوید:
«کارگران معدن معمولا خیری از بازنشستگی نمیبینند. آنها ۴ – ۵ سال بعد از بازنشستگی با بیماریهای ریوی فوت میکنند. از این موارد زیاد داشتهایم…» وقتی گزارشگر نظر او را در مورد لایحه برنامه ۵ ساله توسعه می پرسد در جواب می گوید: «کسانی که این تصمیمات را می گیرند، یک روز نه، یک ساعت با ما تا عمقِ ۱۷۰ متری زمین بیایند و بنشینند، دست به هیچ کاری هم نزنند، فقط باشند و ببینند و بعد بروند و هر تصمیمی که خواستند بگیرند.» گزارشگر از این کارگر می خواهد یک روز کارش را شرح دهد:
«ساعت ۴ و نیم صبح از خواب بلند شده و ساعت پنج، سوار مینیبوس میشویم. ساعت ۶ ورودمان را ثبت میکنیم و بعد از خوردنِ صبحانه، وارد تونل میشویم. تا ساعتِ ۱۲ که برای استراحتِ یکساعته از تونل خارج میشویم، نه از نور خبری هست، نه استراحت، اینجا بیل و کلنگ است و وسایلی که با آن تونل را بشکافیم. چشم، چشم را نمیبیند. فضا تنگ است و سرمان به کار. شش ساعتی را با گرد و خاک و مواد معدنی و سیمان سر میکنیم، بعد برای خوردنِ ناهار از تونل بیرون میآییم. نه فقط صدا، ارتعاش، گرما، گازها و بخارات شیمیایی که کابوسِ آوار سنگآهای چند تُنی و گیر کردن در انتهاییترین و غیرقابل دسترسترین نقطهی تونل نیز همیشه با آنهاست. گازگرفتگی، برقگرفتگی و انفجار، حوادثی است که این کارگران بارها آن را به چشم دیدهاند و شنیدهاند؛ زیر سنگ رفتنِ همکارانمان را زیاد دیدهایم؛ همکاری داشتیم که او را به سختی از زیر سنگ دو تُنی بیرون آوردیم. انگار داشتیم تُن ماهی جمع میکردیم.»
گزارشگر سپس می پرسد: بعد از ساعت ۱۲ چه میکنید؟ «شیفتمان تمام میشود اما معمولا ترجیح میدهیم شیفت بعدی را هم بمانیم تا از پسِ مخارج زندگی بربیاییم. سال گذشته برای ۱۵۰ و اندی ساعت کار در ماه، ۷ میلیون حقوق میگرفتیم برای همین معمولا شیفت بعد هم میمانیم.»
این درجه از رنج و استثمار برای طبقه کارگر ایران قابل تحمل و قابل دوام نیست. طبقه کارگر ایران در مقیاس وسیع حقوق و مطالبات اولیه خود را می شناسد و طی چند دهه اخیر در صحنه های مختلفی برای کسب آنها مبارزه کرده است. ضرورت تشکل و همبستگی به خودآگاهی بخش های وسیعی از طبقه کارگر تبدیل شده است و نطفه های اولیه تشکل های طبقاتی کارگران در متن دیکتاتوری و سرکوب حاکم شکل گرفته اند. نطفه هایی که با وزیدن هر نسیمی از آزادی و تغییر توازن قوا به سرعت گسترش خواهند یافت و رژیم اسلامی را با برنامه 5 ساله اش از قدرت به زیر خواهند کشید.