هسته مرکزی اصلاحات شاه آن رفورم ارضی بود، در عین حال محافظه کارانه و به یک معنا ناکارآمد مینمود. به عنوان مثال گرچه مالکیت زمین به بخشی از دهقانان واگذار گردید، اما پرداخت اقساط ١١ ساله برای قشر فقیر دهقانان که حدود ٣٠ درصد جمعیت روستا را تشکیل می دادند، کمرشکن مینمود به طوری که قادر به باز پرداخت اقساط وام ها نبودند. بدین ترتیب بسیاری از آنان مجبور شدند زمینهای خود را با قیمتهای ارزان به اربابهای سابق و یا دهقانان ثروتمند واگذار و خود ناگزیر در پی کسب معاش راهی شهرها گردند.
خوش نشینان نیز که نزدیک به ۴٠ درصد نیروی انسانی روستا را تشکیل میدادند، هرگز در چارچوب اجرای برنامه اصلاحات ارضی، زمینی دریافت نکردند، بنابراین سرخورده و ناراضی از نتایج اصلاحات دولتی، ناگزیر در حاشیه شهرها مسکن گزیدند و در حالی که از حداقل خدمات شهری بی بهره بودند، حلبی آبادها را بنا نهادند. بدین ترتیب مدام بر خیل حاشیه نشینان شهرهای بزرگ که در نهایت فقر و محرومیت بسر میبردند و رژیم شاه را مسبب وضعیت فلاکت بار خود می دانستند، افزوده میگردید.
در همین دوره و در پی فرآیند کاربست مدل نوسازی و اصلاحات بورژوایی از سوی رژیم شاه، دانشگاهها نیز در حالی توسعه یافتند که از سویی سطح آموزش آکادمیک و فنی در آنها نازل و برخوردار از مدیریت عقب ماندهای بودند که قادر به پاسخگویی به آمال و افقهای به تازگی گشوده شده در برابر خیل جوانان نبود و از سوی دیگر به دلیل حضور پلیسی رژیم در محیطهای آموزشی و دانشگاهی هر نوع اعتراضی به شدت سرکوب می گردید. در تأثیر پذیری از چنین فضایی، دانشجو از لحظه ورود به دانشگاه ناراضی و معترض بود. بدین سان سرکوب خشن، سلب آزادی بیان، سانسور شدید و ممنوعیت هر نوع فعالیت سیاسی در دانشگاه و خارج آن، روشنفکران ناراضی را به عکس العملهای خشن در مقابل رژیم سوق میداد.
گرچه زنان آزادیهای اجتماعی حداقلی را به دست آورده بودند، اما تأثیر مستقیم اصلاحات بر زندگی زنان بسیار محافظه کارانه و کم رنگ می نمود، رژیم شاه در این زمینه فاقد جسارت لازم برای تسری دامنه اصلاحات عمیق به حیطه نفوذ مذهب و قوانین منبعث از شریعت اسلام بود. بدین طریق شاه نتوانست در میان توده زنان ایرانی نیز از طریق اجرای اصلاحات مدنی، پایگاه محکمی به دست بیاورد.
در همین دوران درآمد نفت چهار برابر شد. این درآمد هنگفت به آهنگ رشد مناسبات سرمایهداری در ایران سرعت بخشید اما در ضمن به گسترش یک بوروکراسی بی در و پیکر نیز میدان داد که با عملکرد خود، روزمره به نارضایتیهای عمومی دامن میزد. همچنین پا به پای افزایش درآمدهای سرشار نفتی، در حالی که انتظارات اقتصادی و اجتماعی مردم نیز فزونی مییافت، فاصله فقر و ثروت مدام عمیق تر میگردید.
درآمدهای نفتی به دولت امکان داد که کنترل بخشهای کلیدی اقتصاد کشور را به دست بگیرد و خود به بزرگترین کارفرما تبدیل شود، در همین دوره فساد مالی نیز در دستگاه بوروکراسی دولتی نهادینه گردید. فساد دربار شاه گسترش یافت، سرمایهداران متعلق به زنجیره هزار فامیل که اطرافیان شاه و دربار را شامل میشدند، تمام فرصتهای مربوط به رقابت آزاد برای کسب قراردادهای بازرگانی و پیمانکاریهای تجاری و اقتصادی را از چنگ سایر رقبای هم طبقهای خود میربودند. بدین ترتیب یک قشر سرمایهدار ناراضی هم سر برآورد. در نتیجه اصلاحات، همچنین یک قشر مرفه متوسط، امتیازاتی به دست آورد و یک طبقه متوسط گسترده که در حسرت کسب چنین امتیازاتی میسوخت و ناکامی خود را ناشی از تبعیضات رژیم میدانست، ظهور یافت.
اصلاحات ارضی در سالهای نخست به افزایش تولید کشاورزی منجر نگردید در نتیجه مایحتاج روزانه زندگی مردم مرتب گرانتر و بحران اقتصادی مزمنی به صورت گرانی، دامنگیر مردم ایران شده بود. بدین ترتیب میبینیم که اصلاحات شاه نه تنها به تضادها و ناهمگونی های اجتماعی پایان نداد، بلکه به آن در مقیاس گسترده و عظیم در سطوح دیگر نیز دامن زد.
جامعه ایران در همان دهه ۴٠ خورشیدی آبستن انقلابی بود که میتوانست بقایای مناسبات کهنه فئودالی را در همه سطوح اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی دگرگون سازد. اصلاحات شاه آن انقلاب را برای مدتی نه چندان طولانی از دستور جامعه ایران خارج ساخت اما همزمان زمینههای بروز یک شرایط انقلابی دیگر را در بطن خود پروراند.