این روزها شبکههای اجتماعی پر از تصاویر نبرد و رویارویی ماموران رژیم اسلامی با زنان آزاده و آزادپوش در سطح شهرهای ایران، بویژه تهران است. در این تصاویر از یک طرف میزان درندهخویی ماموران جنایت کار رژیم را میبینیم و از طرف دیگر ایستادگی شجاعانه زنان مبارز در مقابل یورش مغولوار ماموران رژیم اسلامی را شاهد هستیم. اما آنچه که اکنون شاهد آن هستیم رویدادهای جدا از هم و بدون زمینه نیستند و ریشه در حاکمیت ضد مردمی ۴۵ ساله این رژیم دارند.
جمهوری اسلامی ایران جزو معدود نظامهای سیاسی در دنیای امروز است که تقریبا همه بخشهای جامعه، همه باورهای سیاسی، همه اقلیتهای ملی و مذهبی و تمامی گروههای اجتماعی و مدنی را به مخالف و دشمن خود تبدیل کرده است. با روی کار آمدن حکومت اسلامی بیش از چهار دهه پیش، ابتدا سرکوب و کشتارِ حامیان و دستاندرکاران رژیم سلطنتی آغاز شد و هر آنچه را توانست کشت و یا اموال و داراییهای آنها را مصادره کرد و آخوندهای ریز و درشت، یک شبه کاخنشین شدند.
کوردستان، ترکمن صحرا، بندر انزلی و کمونیستها، موج دوم ترور و کشتار بودند. آنها رهبران مردم ترکمن صحرا را اعدام کردند. خمینی فرمان جهاد علیه مردم کوردستان صادر کرد. چهل سال کشتار و سرکوب در کوردستان همچنان ادامه دارد. زنان و تحمیل بیحقوقی بر آنها، به هویت و دلیل وجودی حکومت اسلامی تبدیل شد. در گام اول، حجاب اجباری و تلاش برای خانهنشین کردن آنها بود و بعدها وضع قوانین ارتجاعی و لغو هر دستاورد قبلی زنان در دستور قرار گرفت. این سرکوب در مقابل مقاومت کم نظیر زنان همچنان ادامه دارد و در واقع مبارزه و مقاومت زنان در مقابل قوانین قرون وسطایی و ارتجاعیِ جمهوری اسلامی که یک آپارتاید جنسی تمام عیار است، پاشنه آشیل رژیم اسلامی است.
اقلیتهای ملی و مذهبی و بویژه بهائیان و مردم کورد، هدف قرار گرفتند. سرکوبِ مقاومت مردم کوردستان به درندانهترین شیوهها به اجرا درآمد. پروژه تمام عیار حذف فیزیکی و سیستماتیک بهائیان در دستور قرار گرفت و حتی قبرستانهای آنها در امان نماند. کشتار و سرکوب کمونیستها بیوقفه ادامه داشت و بعدها هواداران و طرفداران سازمان مجاهدین که چند سالی حامی و مدافع حکومت اسلامی بودند به آنها اضافه شد و در سال ۱۳۶۷ این کشتار به اوج خود رسید و هزاران نفر از زندانیان سیاسی در زندان اعدام شدند. رژیم که با وعده کمک به “مستضعفین” روی کار آمده بود، کارگران و زحمتکشان را به فقر و محرومیتِ کمنظیری دچار کرد. بیکاری، گرانی، فقدان آب و برق ، فقدان مسکن مناسب و سرکوبِ رهبران کارگری، ارمغان نظام اسلامی برای تودههای میلیونی کارگر و زحمتکش بود.
دانشگاهها تعطیل و اسلامی شدند، حوزههای مذهبی فضا را بر دانشگاه و نهادهای علمی و آموزشی تنگ کردند. صدها استاد دانشگاه اخراج و هزاران دانشجو ستاره دار و از تحصیل محروم شدند. دگراندیشان، نویسندگان، شاعران، هنرمندان سینما و تئاتر و موسیقی، همگی با فشار کمر شکنِ دستگاه سانسور و تفتیش عقاید روبرو شدند و زنان از عرصه آواز خوانی حذف شدند. محیط زیست ایران با سیاستها و برنامههای ویرانگرِ حاکمانِ اسلامی به مرز نابودی کشیده شد و فعالین محیط زیست به بهانه مسخره جاسوسی ترور، اعدام و یا به زندان رفتند. روزنامههای مستقل یکی بعد از دیگری تعطیل شدند، روزنامهنگاران به زندان رفته و یا ناچار به مهاجرت شدند. کار به جایی کشید که بعد از تعطیلی رسانههای موجود، به فضای مجازی و اینترنت حمله کردند و پنج میلیون سایت را بلوک کردند. وکلای مستقل و نهادهای حقوق بشری را بعنوان دشمن نظام معرفی کرده و موجی از فعالین حقوق بشر، نهادهای حقوقی و وکلای آزادیخواه و شریف را زندانی، خانهنشین و یا مجبور به ترک کشور کردند. کشاورزان، دامداران، تولید کنندگان کوچک، بازاریانی که کار آنها در گرو استفاده از اینترنت و ارزش پولیِ با ثبات است را به ورشکستگی کشاندند. بازنشستگان که باید در امنیت و احترام زندگی کنند به قشر فقیر و آسیب پذیر جامعه تبدیل نموده و چندین میلیون از آنها را در سنین سالخوردگی با مشکلات روحی و مادی روبرو کردند . اشاعه اعتیاد و تنفروشی که به یک معضل بزرگ اجتماعی تبدیل شده است و ملیونها نفر با آن درگیر هستند، بخشی از تراژدی حکومت اسلامی است.
در عرصه داخلی، هیچ بخشِ کشور در امان نماند. جنگ هشت ساله ایران و عراق، جنگ علیه مردم کوردستان، کشتار کولبران در کوردستان و سوختبران در بلوچستان، کاشتن میلیونها مین در مناطق مرزی غرب کشور و زخمی و کشتن در محیط کار و زندگی اشان و ناچار کردن بیش از پنج میلیون به مهاجرت از ایران بخش کوچکی از کارنامه حکومت اسلامی در چهار دهه گذشته است. در عرصه خارجی صدور تروریسم، دامن زدن به جنگ داخلی در چند کشور و راه انداختن جنگ مذهبی در منطقه در ادامه سیاستهای داخلی رژیم، زندگی را بر مردم ایران بیش از پیش دشوار کرد.
حکومتهای متعارف بورژوائی قاعدتاً میکوشند از نارضایتیها بکاهند و از این طریق دوام خود را تامین کنند، اما رژیم اسلامی از روز اولِ روی کار آمدن تا امروز که انقلاب زن، زندگی، آزادی، در جریان است، مدام بر نارضایتیها افزوده و امروز دیگر جز ده تا پانزده درصد جمعیت ایران که از رانتهای حکومتی برخوردارند، هیچ بخشی از جامعه با آنها موافق نیست و یا خواهان نابودی و سرنگونی حکومت اسلامی هستند. ٤٥ سال مقاومت و مبارزه مردم ایران در مقابل رژیم اسلامی میرود که سرنگونی حکومت اسلامی را رقم بزند. مردم بدرستی دریافتهاند که ادامه حکومت اسلامی، مترادف با گرسنگی و بیکاری، سلب ابتدائی ترین حقوق انسانی، نابودی محیط زیست، عقب ماندگی در همه عرصههای زندگی اجتماعی است .