در سالگرد خیزش انقلابی ژینا، بر ماست که از خود بپرسیم چه راهی را با یکدیگر پیمودهایم و برای ادامهی مسیر به چه توشههایی نیاز داریم؟ یکی از آن توشهها بازگشت به خیابان است. سالگرد فرصتی برای شروع دوباره است. بازپسگیری خیابان در شکل تظاهرات گسترده حتما که توام با امید است و نوید پیروزی میدهد، اما این امید باید در پرتو چه باید کردی علیه مناسبات نابرابر موجود و جمهوری اسلامی به عنوان رژیم حاکم بر آن قرار گیرد تا پیروزی را دسترسپذیرتر کند؛ در غیر این صورت نتیجه چیزی جز تعداد هرچه بیشتر کشتهها و افزایش زندانیان و مهاجرتها نخواهد بود.
وقتی مردم از ستم به ستوه آمده فریاد برآوردند “زن، زندگی، آزادی”، درواقع آنها صدای خود را از اعماق این جامعهی به شدت نابرابر و ضدانسانی بلند کردند. اکنون باید روشن کرد «ما»یی که این صدا را بلند کرده کیست و در سالگرد قیام مردمی «ژینا» چطور به ادامهی راه میاندیشد. «ما»یی که در جایگاه کارگران و فرودستان قرار داریم و از فاصلهی طبقاتی به شدت رنج میبریم؛ «ما»یی که «زن» هستیم و از نابرابری جنسیتی در رنجیم؛ «ما»یی که «کوئير» هستيم و ستم های فراوانی را از این بابت تحمل میکنیم؛ «ما»یی که «معلولیم» و از حقوق شهروندی محرومیم؛ «ما»یی که عربیم، کردیم، ترکیم، بلوچیم، لریم، ترکمنیم و… و به عناوین مختلف توسط ناسیونالیسم مرکزگرا، تحت فشار و سرکوب قرار میگیریم؛ و سرانجام «ما»یی که ساکن این سرزمینیم و از نابودی طبیعت، از سوختن و سوزاندن جنگلها، از خشکاندن تالابها و رودخانهها و از… در عذابیم.
برای «ما»، آزادی بدون عدالت اجتماعی، یعنی تداوم همین وضع موجود که در آن، اکثریت کارگران و زحمتکشان از حداقلهای یک زندگی توام با رفاه و بهزیستی محروماند و باید برای بقا و حق حیات خود بجنگند و در مقابل، اقلیتی برخوردار از ثروت و مُکنت هستند، که نه تنها ذرهای به تغییرات مناسبات اجتماعی نمیاندیشند، بلکه همواره در صددند تا درمقابل هر نوع تغییر و تحولی سد و مانع ایجاد کنند.
از این روست که باید روشن شود میخواهیم برای چه چیزی خطر کنیم و پای هزینههای آن برویم. قدر مسلم این چیز نمیتواند صرفا رها شدن از وضع موجود به هر شکل و قیمتی باشد؛ بلکه باید برای ساختن جهانی عاری از نابرابری، ستم و استثمار، چشماندازی از رفاه، آزادی و برابری را در پیشِ رو مجسم کند. ما باید بدانیم که برای چه میجنگیم و دنیای آرزوهایمان چگونه دنیایی است.
به یاد آوریم: هنگامی که دانشجویان در دی ماه ۱۳۹۶ فریاد زدند «نه شاه میخوایم، نه ملا، فقط تشکیل شورا»، خواهان ادارهی دانشگاه توسط اصلیترین نیروهای آن، یعنی منتخبی از «استادان»، «دانشجویان» و «کارمندان» آن در دانشگاهها و این قبیل مراکز آموزشی بودند.
هنگامی که کارگران در میانهی سال ۱۳۹۷ فریاد میزدند «نان، کار، آزادی، ادارهی شورایی» در واقع خواهان گذار از شیوهی ادارهی «دولتی» و «خصوصی» این «کارگاهها، و کارخانهها»، به اشکال ادارهی آنها توسط خود کارگران و شوراهای کارگری بودند.
هنگامی که معلمان از «ضرورت تحصیل رایگان» سخن به میان میآورند، بدینمعناست که بر ضرورت عبور از منطق «کالاسازی آموزش و پرورش» تأکید میورزند و بر فراهمسازی عملی امکان تحصیل رایگان و همگانی انگشت میگذارند.
هنگامی که عربهای اهواز در قيام تشنگان فریاد میزدند «لن نستسلم ننتصر او نموت»، در واقع از حق بدیهیشان برای «تعیین سرنوشت»شان، رها از یک منطق «توسعهی نامتوازن» حرف میزدند.
هنگامی که بازنشستگان از حق «بیمه» و «مستمری» مناسب و مکفی میگویند و آن را در تجمعات و شعارهای خود فریاد میزنند و برای مسئولان بیکفایت پیامهایی حاکی از نفرت و انزجار میفرستند، خواهان ادارهی «صندوقهای بازنشستگی» توسط خودشان هستند.
اینها و بسیاری دیگر، جملگی نمونههایی هستند از آلترناتیوهایی که مردم خواهان استقرار آنها، به جای شیوههای از بالا و سرکوبگرانهی جمهوری اسلامی هستند. جمهوری اسلامی نامی است برای یک «نظام سرمایهداری مردسالار و مرکزگرای فارسِ شیعه» که اگر یک به یک اجزاء آن برنیفتد، جایگزینی آن با هر رژیم دیگری، به منزلهی بازگشت به وضع موجود خواهد بود، با همهی نکبتها و فلاکتهای آن.
وقتی ما از زبان برخی گروهها و جریانات موسوم به اپوزیسیون میشنویم که مشکل مردم صرفاً با «سکولاریسم» و «ایجاد رابطه با آمریکا» یا مثلا با نیل به «شایستهسالاری» حل و فصل میشود، متوجه میشویم که در واقع این گروهها، اجزاء دیگری از رشتههای پیوستهی ستم و نابرابری را نادیده میانگارند.
وقتی میگوییم که ما به عنوان «کارگر»، به عنوان «زن»، به عنوان «کوئیر»، به عنوان «ملتهای تحت ستم»، به عنوان «دانشجو» و «دانشآموز» و به عنوان تودههای مردم تحت ستم و استثمار، آمدهایم تا با همهی اجزای این ستم و نابرابری در هر رنگ و لباسی بجنگیم، برای ما چهرهی ستمکشیدهی آن «زن کولبر کرد»، آن «کارگر عرب پتروشیمی ماهشهر»، آن «کارگر کشاورز روزمزد ترک»، «کودکهمسرِ بوشهری»، «جوان سوختبر بلوچ»، «شوتی لر»، «زن برنجکار گیلک»، آن «کودک کار افغانستانی»، «آن انسان همجنسگرا» و آن فرد تهیدست و زحمتکشی که برای لقمهنانی جان به لبش میرسد در نظر میآید. لذا «تغییر وضع موجود» از نظر ما، زمانی به تحقق خواهد پیوست که همگی این آحاد جامعه و طبقات و اقشار اجتماعی از منجلاب فقر و گرسنگی رهایی یافته و به رفاه و برابری دست یابند. و این تغییر اتفاق نمیافتد مگر به دست خود ما و از طریق ایجاد «کمیتهها»، «هستهها» و «تشکلهای محل کار» و در قالب «سازمانیابی»های بههمپیوسته و سراسری.
برای ما دیگر دموکراسی را نمیتوان به «صندوقهای رأی» و «نمایندگان منتخبی» که هر لحظه ممکن است لابی کنند و فاسد از آب درآیند خلاصه کرد. ما خواهان مشارکت حداکثری مردم در ساختن سرنوشت خود هستیم و مشارکت حداکثری در سرنوشت خویش، مستلزم از بین رفتن «مالکیت خصوصی بر وسایل تولید و بازتولید، منابع، معادن و…»، «اجتماعی شدن کار خانگی»، «ادارهی جمعی و شورایی» واحدهای تولیدی و خدماتی، مطابق با خواست و تمایل اکثریت جامعه است.
دیدیم که چطور در جریان «سیل» و «زلزله»، مردم خود سازمانیافتهتر و به مراتب بهتر از ارگانهای دولتی، به کمک همدیگر و آسیبدیدگان از حوادث طبیعی میشتافتند و برعکس، دولتها چطور مردم را به حال خود رها کرده و در مواقعی حتی اموال آنها را غارت میکردند.
ما خواهان ادارهی کارگاهها و کارخانهها توسط کارگران؛ ادارهی زمینهای کشاورزی توسط کشاورزان؛ ادارهی بیمارستانها از طریق مشارکت پرستاران و پزشکان در مشورت با بیماران؛ ادارهی مدارس توسط معلمان و دانشآموزان، ادارهی دانشگاهها توسط دانشجویان، اساتید و کارمندان، ادارهی ادارات توسط کارمندان و کارکنان منتخب آنها و ادارهی مناطق زندگی به وسیلهی ساکنان آن منطقه هستیم.
آن دموکراسیای که میگوید ادارهی امور را به متخصصین و سیاستمداران به اصطلاح منتخب و در اساس انتصابی بسپارید، در واقع دموکراسی فریبکارانهای است که در چشمبهمزدنی به لابیگری و دیکتاتوری پنهان منجر میشود.
از این روست که ما در کنار شعار «زن، زندگی، آزادی» پیشنهاد میکنیم که شعار «نان، کار، آزادی، ادارهی شورایی» را هم به عنوان راهی برای جلوگیری از سوءاستفادهی انواع نیروهای راست و پروغرب در ارتباط با کلمهی «آزادی» بنشانیم.
ما از همهی کارگران، زنان، کشاورزان، ملتهای تحت ستم و جامعهی LGBTQI+، که برای آزادی و عدالت و برپایی ادارهی شورایی میجنگند می خواهیم که برای نان و آزادی، علیه دشمن مشترکمان بجنگیم و انقلاب را با براندازی اشتباه نگیریم؛ انقلاب همانا ساختن جامعهای است سرتاپا متحول شده و دیگرگونه، که به مثابه آلترناتیوی در برابر وضع نابسامان و فلاکتبار موجود قرار میگیرد و در مقابل آن قد علم میکند. ما میخواهیم جامعهای بسازیم که در آن تولید نه براساس کسب سود برای عدهای قلیل، بلکه براساس نیاز جامعه صورت میگیرد. ما خواهان حضور همزمان آزادی و برابری در جامعه، آزادی بیان بیهیچ حصر و استثنا برای همگان، لغو حکم اعدام، و در یک کلام جامعهای آزاد و اشتراکی که در آن هر کس به اندازهی استعدادش کار کند و به اندازهی نیازش ببرد، هستیم.
هشیار باشیم که با برافتادن جمهوری اسلامی تازه انقلاب آغاز میشود و باید بیوقفه و سازمانیافته در خیابانها حاضر باشیم تا سرنوشت خود را به دست توانای خویش رقم بزنیم و اجازه ندهیم تا سیاستمداران و سرمایهداران دیکتاتوریهای خود را بار دیگر تحت لوای دموکراسی مبتنی بر صندوق رأی در هیأت انواع اسامی «مجلس مؤسسان» و… بر ما غالب کنند. برای ما انقلاب هرگز تمام نخواهد شد و ضرورت تغییر، مادام که کارگران و زنان و ملل تحت ستم در ضدیت با سرمایهداری، مردسالاری و مرکزگرایی سرنوشت خود را بهدست گیرند همواره پابرجاست.
جوانان انقلابی محلات سنندج
کمیته انقلابی گیلان
کمیته جواد نظری فتحآبادی
کمیته جوانان انقلابی سرخ مهاباد
گروه ژیان
هسته جوانان انقلابی زاهدان
شهریور ۱۴۰۲