دلنوشته مادر جانباخته “هومن عبدالهی”

رابطه مادر و فرزند رابطەای دوطرفه است، تنها فرزند نیست که رشد میکند و بالنده میشود، مادر هم با کودکش رشد میکند، با او یکبار دیگر دنیا را تجربه میکند، شاد میشود، میخندد، غمگین میشود، اشک میریزد، درد میکشد، میبازد، برنده میشود و هزاران تجربه دیگر، که با کودکش سهیم میشود.
مادری که فرزند از دست میدهد خود نیز میمیرد، ارتباطش را با زندگی از دست میدهد، زندگی و هر چه در این حس و این درد با مادر میماند.
میدانم مرگ حق است، اما کدام شکل؟
مرگی به ناحق در نهایت ظلم؟ مرگ با گلوله گ جوانی با دست خالی و اسلحهای که قلب را نشانه گرفته است؟
به کدامین گناه؟ بر سر چه تاوانی؟ قسمتی از وجود من برای همیشه مرده اما حسهای دیگر جای آن را میگیرد.
خشمی که بزرگتر از درد است. آتشفشانی که فوران میکند. برای خونخواهی فرزندم، من لبریز از خشمم. میخواهم فریاد بزنم، نعره بکشم، تمام این درد را فوران کنم، میخواهم با خشمم قاتلان را پیدا کنم، با دستهایم گلوی کثیفشان را خرد کنم و همین خشم مرا سرپا نگه میدارد برای دادخواهی هومنم.
مادران این خاک سالهاست این درد، رنج و خشم را چشیدهاند، من سالها از دور دیدم و حالا نوبت به خود من رسید. مادران این سرزمین هرگز از دادخواهی فرزندانشان دست بر نخواهند داشت، آنها با دلی خونین و قامتی استوار ایستادهاند و کوتاه نخواهند آمد برای خون به ناحق ریختهی عزیزانشان، برای آیندەایی بهتر برای کودکانشان برای:
“زن زندگی آزادی”